eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
2هزار ویدیو
67 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
ای خـیمه‌نشـین سـاکن صحراها! ای وصل تو، قصهٔ خوش فرداها! با بـودن شـب‌های بلـنـد هجـرت گشـته است بهـانه، هـمـهٔ یلداها! @abadiyesher
بیا که فلسفه‌ی این شب دراز این است که یک دقیقه تو را بیشتر نگاه کنم... 🍉🍎 @abadiyesher
با عشق تو دل پاک و مصفّا شده است مانند گلی نادر و زیبا شده است از عطر حضورت دل من مثل بهار انگار نه انگار که شده است 🍉🍉 @abadiyesher
من بغض خزان دیدم و بارانش را ابیات قشنگ رو به پایانش را گیسوی پریشان زده ی یلدایَش بر شانه ی احساس زمستانش را یلدای شما بخوشی🍉🍉 @abadiyesher
عاشقان آید که یلدا می‌رسد با تمام شور و شیدا می‌رسد آن همه شور و شعف از راه دور مطمئن باشید که فردا می‌رسد آمد و رفت آن همه فصل خزان آن شب تاریک که پیدا می‌رسد عاشقان گر دل به دلداری رسید یک شبی این دل به سودا می‌رسد این دل غمیده گر سودابه شد آن همه شکوت به جیدا می‌رسد آن همه برق رخ زلف نگار امشبی بر ما هویدا می.رسد گو تو سربازا در این لیل بلند جانٍ جانانت به یلدا می‌رسد؟ (سرباز) @abadiyesher
"تو نباشی گل من با شب یلدا چه کنم؟" با زمستان فراق و غم فردا چه کنم؟ می زند موج پریشانی ساحل بر دل بی تو در وحشت طوفانی دریا چه کنم؟ اشک می بارد از اندوه فراقت هر شب زیر باران غمت یکه و تنها چه کنم؟ شب چرا شوق غزل در من نیست؟ واژه در واژه سکوت است به اینجا چه کنم؟ شب طولانی سال و شب حافظ خوانیست "زان که درمان نشود درد" من آیا چه کنم؟ "هرگزم نقش تو از لوح دل و جان نرود" در گلو بغض و سکوت است خدایا چه کنم؟ چه بخوانم چه بگویم که غم از دل برود؟ غصه دورم زده در غربت دنیا چه کنم؟ لَیلةُالقَدرِ دلم لحظه‌ی بوسیدن توست مَطلع الفجْر نیایی گل زیبا چه کنم؟ حیف باشد که نباشی و غزل خون گردد بی‌تماشای رُخت، یوسف زهرا چه کنم؟ @abadiyesher
ما بین تمام عاشقان زارترم در هجر، من گرفتارترم به یاد تو گذشت اندازه ی یک دقیقه بیدار‌ترم @abadiyesher
شب تا شافعه‌ی قیامت ما زهراست امضای بهشتیان همه با زهراست خوشحال قدوم حضرت فاطمه‌ایم ذکر لب همه @abadiyesher
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یلدای بی‌طلوع من، ای ماهتابِ عشق ای روشنی ز چشم تو در اضطرابِ عشق هر شب به یاد روی تو، بیدار مانده‌ام در خلوت شبانه‌ی خود با عذابِ عشق چون سایه در سراب دویدم نجات نیست ماندم غریب در طلبِ یک جوابِ عشق بلند بود ولی بی حضورِ تو افسانه شد برای من این خوابِ نابِ عشق چشم انتظار آمدنت مانده‌ام هنوز هر قطره از سرشکِ من آیینه تاب عشق بازآ و با طلوع نگاهت غزل بخوان تا بشکفد ز جان من این آفتابِ عشق @abadiyesher