eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.8هزار دنبال‌کننده
8.4هزار عکس
2.1هزار ویدیو
81 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
‍ ‍شعله ی عشٖق تو شد آتشِ آتشکده‌ ام مست دیدار تو اَم ساقی بی میکده‌ ام منم آن رعیتِ دیوانه ی وادیِ تنت... گرچه خان‌زاده‌ام و مالک این دهکده‌ ام رونق مزرعه‌ام گندمِ گیسوی شماست سرخی سیب رُخت.. برکتِ خلوتکده‌ ام نذر کردم که اگر حاجت دل را بدهی تا ابد بوسه بکارم به درِ بتکده‌ ام سخت دل داده ای و ساده دلم را بردی ساده پس باز بکن... قفل درِ غمکده ام محمد امیری
باز هم با یاد تو امشب قیامت می کنم در دل تنگم ز دست تو شکایت می کنم خاطراتت می شود هر لحظه ای همراه من قصه های عشق را از تو روایت می کنم می شود هر دم نگاه مست تو مهمان دل آن دو چشم پاک و زیبا را زیارت می کنم چون به محراب نگاهت می نشینم با وضو صورت ماه تو را هرشب عبادت می کنم می سراید چشم من یک بغض مانده در گلو تا سحر با اشک غم عرض ارادت می کنم رفته ای و بی وفایی می کنی با قلب من کم کمک دارم به هجران تو عادت می کنم باز هم امشب بیا در خواب و در رویای من چون تورا درخواب هم ، هرشب عیادت می کنم..🍁🍁🍁🍁🍁🍂🍂🍂🍂
من اسیرم ، عاشقم عاشق تر از افسانه ها با خیال روی تو من ماندم و ویرانه ها سر خوش هستم من اگر با من بمانی تا ابد گر نمانی وایِ من از طعنۀ بیگانه ها... گویند که عشق عاقبت تسکین است اول شور است و عاقبت تمکین است جانست ز آسیاش سنگ زیرین این صورت بی‌قرار بالایین است مولانا
دوست دارم در شبی با خلوتت خلوت کنم با همه دلسردی ات میل تو را رغبت کنم دستهایت را بگیرم چشم در چشمم شوی با تمام اشتیاق از حرف دل صحبت کنم دوست دارم شانه بر موهای پر پشتم زنی تا شبت را با حضورم غرق در لذت کنم کنج آغوشت خودم را جا کنم دیوانه وار زیرکانه از تماس بوسه ات غفلت کنم دوست دارم مرهم حس پریشانم شوی تا که بر آرامش دل بستنت عادت کنم با همه دلبستگیهایم بگویم حاضرم خانه مهر دلم را با دلت قسمت کنم دوست دارم با نوازشهایت عاشق تر شوم تا ببینی بی تو میمیرم اگر همت کنم..❤️💋
💚 حالی بده همیشه بخوانم دعا فقط فهمی به من بده که بخواهم تو را فقط دردی حواله کن که بفهمم چه میکشی؟ بی فایده ست ناله ی آقا بیا فقط پایی بده که در به در خیمه ات شویم فانی شویم در جَلَوات شما فقط هوشی بده که وقت بلایا و فتنه ها تکیه کنیم بر غم آل عبا فقط جانی بده به پای نگاهت فدا کنم پرپر زدن ز عشق تو دارد صفا فقط... عزمی بده به دغدغه ی تو عمل کنیم کی میشود وصال تو با ادّعا فقط؟! شوری بده شرر بزند بر شعور من آهی بده به سوی تو باشد رها فقط سوزی بده به سینه ی من تا که روز و شب روضه بخوانم از شَه کرببلا فقط روزی خبر بده به غلام سیاه خود... یک شب بیا به خیمه ی ما...بی صدا فقط ما از کسی به جز تو نداریم انتظار عالم درست میشود...آقا بیا فقط!
شعر میگفتم ڪه راحتتر فراموشت ڪنم عشقت اما در غزل هایم، خدایے میڪند...
نسبت عشق به من نسبت جان است به تن تو بگو من به تو مشتاق ترم یا تو به من؟ زنده ام بی تو همین قدر که دارم نفسی از جدایی نتوان گفت به جز آه سخن بعد از این در دل من، شوق رهایی هم نیست این هم از عاقبت از قفس آزاد شدن وای بر من که در این بازی بی سود و زیان پیش پیمان شکنی چون تو شدم عهد شکن باز با گریه به آغوش تو بر می گردم چون غریبی که خودش را برساند به وطن تو اگر یوسف خود را نشناسی عجب است ای که بینا شده چشم تو ز یک پیراهن
قيمت اهل وفا يار ندانست دريغ قدر ياران وفادار ندانست دريغ درد محرومی ديدار مرا کشت افسوس يار حال من بيمار ندانست دريغ يار هر خار و خسی گشت درين گلشن حيف قيمت آن گل رخسار ندانست دريغ زارم انداخت ز پا خواری هجران هيهات مُردم و حال مرا يار ندانست دريغ وحشی آن عربده جو کشت به خواری ما را قدر عشاق جگر خوار ندانست دريغ وحشی بافقی
تا تو باشی غزلم جای کسی غیر تو نیست و در این قافیه ها جز خطِ رخسارِ تو نیست گر کسی شعر مرا وزن کند، وزن تو است همه ی گرمی آن جز تبِ تبدار تو نیست شاعر دفتر من حالت گیسوی تو بود تو فقط شانه نزن باقی آن کار تو نیست کل دارایی من خفته در این ابیات است خوب من باز بمان، شعر که سربار تو نیست رخِ مهتابی و من دست دلم کوتاه است مبتلایت که خودش لایقِ تیمار تو نیست کار عالم گره اش کور شده اخم گُشا که جز این خنده دوا از برِ بیمار تو نیست
خب یکی یکی😩😩😩 خسته شدم
😂😂
بیا، مرو ز کنارم، بیا که می میرم نکن مرا به غریبی رها که می میرم به خاک پای تو سر می نهم ، دریغ مکن زچشم های من این توتیا که می میرم