ای به راهَت لبِ هر پنجره یک جفت نگاه
مَن چرا این قدَر از آمدنت مایـوسَم ؟
🥀
#بهروز_ياسمی
باید این رابطه از روی رفاقت باشد
نه سلامی که فقط از سر عادت باشد
عشق آنگاه قشنگ است که در سایهی آن
نه خیال تو ، که وجدان تو راحت باشد
مهربانی فقط این نیست که گاه از سر لطف
حالی از دوست بپرسی که سلامت باشد
گله ای از تو ندارم گُل من ! کی دل من
مثل دل های دگر اهل شکایت باشد؟
خواستم حرف دلم را رُك و راحت بزنم
ور نه کی دوست سزاوار ملامت باشد !
فرض کن بشکند از دست تو یک شب دل من
تن تو خرّم و جان تو سلامت باشد
#بهروز_یاسمی
گر چه در دورترین شهر جهان محبوسم
از همین دور ولــی روی تو را می بوسم
گر چــه در سبزترین باغ ولی خاموشم
گر چه در بازترین دشت ولی محبوسم
خلوت ساکت یک جــوی حقیرم بی تو
با تــــو گستردهگــی پهنـــه اقیانوسم
ای به راهت لب هر پنجره یک جفت نگاه
من چــــرا این قــدَر از آمدنت مایـــوسم؟
این غزل حامل پیغام خصوصی من است
مهـــربان باشی با قاصدک مخصوصـــم !
گـــر چــــه تکرار نبـــاید بکنـم قافیــــه را
به خصوص آن غلط فاحش نامحسوسم
بـار دیگــر مـی گویـــــم تا یادت نرود
مهربان باشی با قاصدک مخصوصم
#بهروز_یاسمی
به همان قدرکه چشم توپر از زیبایی است
بی تودنیای من ای دوست پر از تنهایی است
این غزل های زلالی که زمن می شنوی
چشمه ی جاری اندوه دلی دریایی است
چند وقت است که بازیچه ی مردم شده ام
گرچه بازیچه شدن نیز خودش دنیایی است
دل به دریا زده ام تا باز اغاز کنم
ماجرایی که سرانجامش یک رسوایی است
امشب ای آینه تکلیف مرا روشن کن
حق به دست دل من؟ عقل؟ ویا زیبایی است؟
دلخوش عشق شما نیستم ای اهل زمین
به خداوندکه معشوقه ی من بالایی است
این غزل نیز دل تنگمرا باز نکرد
روح من تشنه یک زمزمه نیمایی است
#بهروز_یاسمی
چه قدر گل شدی امشب، چه قدر ماه شدی
چه دلفریب شدی تو، چه دلبخواه شدی
غرور و سربههوایی، چه عیب داشت مگر
که سربهزیر شدی باز و سربهراه شدی
تمام پنجرهها غرق بود در ظلمات
چراغ صاعقهی این شب سیاه شدی
در آستانهی آوار بود شانهی من
که ناگهان تو رسیدی و تکیهگاه شدی
مرا ز راه به در کرده بود چشمانت
دوباره راه شدی نه! دوباره چاه شدی
دوباره چاه شدی تا بیفتم از چشمت
دوباره مرتکب بدترین گناه شدی
تو باز عاشق آن آشنا شدی دل من
چرا دوبار دچار یک اشتباه شدی
#بهروز_یاسمی
در من دوباره زنده شده یاد مبهمی
دنیا قشنگتر شده این روزها کمی
گفتم کمی؟ نه! خیلی- یک کم برای من
یعنی زیاد یعنی همسنگ عالمی
دریا کجا و باغ کجا؟ سهم من کجا؟
من قانعم به برگِ گلی، قطره شبنمی
ای عشق چیستی تو که هر گاه میرسی
احساس میکنی که دلیری، که رُستمی
مثل اساس فلسفه و فقه، مبهمی
مثل اصول منطق و برهان، مسلّمی
همچون جمال پردهنشینان، محجّبی
همچون بساط بادهفروشان، فراهمی
حق داشت آدم، آخر بیعشق آن بهشت
کمتر نبود از برهوت، از جهنمی
با سیب سرخ وسوسه، پرهیز و لبگزه
قصری پر از فرشته و دیوار محکمی؟
باید مجال داد به خواهش، به وسوسه
باید درود گفت به شیطان به آدمی!
#بهروز_یاسمی
دیری است در غیاب تو تحقیر میشویم
بازیچهی تحجّر و تزویر میشویم
آزادی ای شرافت سنگین آدمی
این روزها بدون تو تعزیر میشویم
فوّارهی رهاشده مصداق سعی ماست
پا می شویم و باز زمینگیر میشویم
قد راست میکنیم برای صعود و باز
از ارتفاع خویش سرازیر میشویم
امروز عقدهی دلمان باز میشود
فردا دوباره بغض گلوگیر میشویم
ما قلّههای مرتفع فتحناپذیر
با سادگی به دست تو تسخیر میشویم
ای عشق! ای کرامت گستردهای که ما
در پهنهی زلال تو تطهیر میشویم
گر چه به اتهام تو تعزیر میکنند
گر چه به جرم نام تو تکفیر میشویم
اما بیآفتابِ حضور همیشهات
مصداق بیت مختصر زیر میشویم:
یا در هجوم حادثه بر باد میرویم
یا روبهروی آینهها پیر میشویم
#بهروز_یاسمی
به همان قدر که چشم تو پر از زیبای ایست
بی تو دنیای من ای دوست پر از تنهایی است
#بهروز_یاسمی
@abadiyesher
به همان قدر که چشم تو پر از زیبایی است
بی تو دنیای من ای دوست پر از تنهایی است
#بهروز_یاسمی
@abadiyesher