eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸🇮🇷
2.1هزار دنبال‌کننده
9.6هزار عکس
2.5هزار ویدیو
106 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
بر عکس درِ مسجد و میخانه به رویت آغوش من بی سر و پا یکسره باز است 🌹🍃
زندگی، دنیای تاریکی برایم ساخته بی سبب، در کارهایم، هی گره انداخته زد لگد بر بخت من، افسار خود را پاره کرد اسب مغروری که «او» بر روزگارم تاخته صبر کردم مَحرمی پیدا شود، اما نشد پیر/مَردم که همیشه، با «نشد»ها ساخته خواهرم می‌گفت: دیشب توی کیف پول خود مادرم عکس مرا دیده، ولی نشناخته جُرم او چشم سیاه و جُرم من این بود که  دختری را دیدم و یک دم به او دلباختم! . بعد شعرِ آخرش، دیوان خود را پاره کرد شاعری که بیت آخر، قافیه را باخته. @abadiyesher
" نور، از چشم من افتاده ست، در چشم شبت خیره کرده، کهکشان را، برق هردو کوکبت با زبان بی‌زبانی، ساده نیشم می‌زنی طالعم افتاده در برج قمر در عقربت در کنارم می‌نشینی، قندپهلو می شوم دوست می‌دارم، بنوشم چای با قند لبت کافرم کردی به پرهیز از خطوط قرمزت! مؤمنم کردی به موی مشکی لامذهبت « إِنَّ » با هر « عُسْرِ يُسْرًا » حکمت درد من است قسمت این بوده، بسوزم مدتی را در تَبت @abadiyesher
ای کاش کمی فاصله کوتاه بیاید یا این که دلت با دل من راه بیاید یک عمر دویدم برود خستگی از من هر دم که نفس خسته شود، آه بیاید لرزید تنم تا به دلم مهر تو افتاد جان گیرد اگر زلزله ناگاه بیاید پنهان بکن از چشم بد ابروی هلالت آن شب که به مهمانی تو، ماه بیاید انگار قرار است که آرام نباشم تا از سفر آن دلبر و دلخواه بیاید @abadiyesher
بردار از سر چادرت را، خستگى در كن گلهاى مشكى سَرَت را «باز» پرپر كن موهات اگر كوتاه باشد، مثل بار قبل قيد خودم را مى زنم اين بار...، باور كن مُحرِم شدم تا مَحرَمِ دستان تو باشم امشب مسلمان نيستم، امرِ به منكَر كن دستان من، سمت درخت سيب! مى آيند فكرى براى لانه ى اين دو كبوتر كن دنياى من، بين دو بازوى تو پنهان است! وا كن! مرا آماده ى دنياى ديگر كن محكم كن آغوش گره را، باز محكم‌تر هرلحظه احوال مرا از قبل، بهتر كن فردا اگر چشمِ نظر افتاد...، با چشمت هر چه مسلمان در خيابان بود، كافَر كن امشب گذشت امّا، براى دفعه ى بعدى وقتى كنارِ من نشستى، روسرى سر كن @abadiyesher
هدایت شده از آبادی شعر 🇵🇸🇮🇷
ای کاش کمی فاصله کوتاه بیاید یا این که دلت با دل من راه بیاید یک عمر دویدم برود خستگی از من هر دم که نفس خسته شود، آه بیاید لرزید تنم تا به دلم مهر تو افتاد جان گیرد اگر زلزله ناگاه بیاید پنهان بکن از چشم بد ابروی هلالت آن شب که به مهمانی تو، ماه بیاید انگار قرار است که آرام نباشم تا از سفر آن دلبر و دلخواه بیاید @abadiyesher