18.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
در این حرم به جای کبوترها
یک آسمان فرشته رها کردند
#حمیدرضا_برقعی
صـدای ضبط ، اتوبان ، هوای بارانی
به خودبیا! نرسیده به قم توقف کن
سلام دختر باران ، سلام خواهر ماه
بهشت رابه همین سادگی تصرف کن
#حمیدرضا_برقعی
نمازم را قضا کرده تماشا کردنت ای ماه
بماند بین ما این رازها بینی و بین الله
#حمیدرضا_برقعی
🍃
🌼🌸
🍃🌼🍃
@abadiyesher
#حضرت_علی_اصغر_علیه_السلام
#شب_هفتم_محرم
علی را استخوانی در گلو بود و تورا تیری
چه تضمینی ، چه تلمیحی ، چه ایجازی ،چه ایهامی
برایت با غلاف از خاک ها گهواره می سازد
ندارد دفنت ای شش ماهه غیر از بوسه احکامی
#حمیدرضا_برقعی
#محرم_الحرام۱۴۴۵🏴
زیر باران دوشنبه بعدازظهر
اتفاقی مقابلم رخ داد
وسط کوچه ناگهان دیدم
زن همسایه بر زمین افتاد
سیبها روی خاک غلتیدند
چادرش در میان گرد و غبار
قبلاً این صحنه را... نمیدانم
در من انگار میشود تکرار
آهِ سردی کشید، حس کردم
کوچه آتش گرفت از این آه
و سراسیمه گریه در گریه
پسر کوچکش رسید از راه
گفت: آرام باش! چیزی نیست
به گمانم فقط کمی کمرم...
دست من را بگیر، گریه نکن
مرد گریه نمیکند پسرم
چادرش را تکاند، با سختی
یا علی گفت و از زمین پا شد
پیش چشمان بیتفاوت ما
نالههایش فقط تماشا شد
صبح فردا به مادرم گفتم
گوش کن! این صدای روضۀ کیست
طرف کوچه رفتم و دیدم
در و دیوار خانهای مشکیست
::
با خودم فکر میکنم حالا
کوچۀ ما چقدر تاریک است
گریه، مادر، دوشنبه، در، کوچه
راستی! فاطمیه نزدیک است...
#حمیدرضا_برقعی
#شعر
#فاطمیه
بیستون دیشب به چشمم جادهای هموار بود؛
ابن سیرین را خبر کن، خواب شیرین دیدهام...
#حميدرضا_برقعى
در شب فتنه، شب فتنه، شب خنجرها
باز هم چاره علی بود نه آن دیگرها
مرد مردی که کمر بسته به پیکار دگر
بی زره آمده در معرکه یک بار دگر
تا خود صبح خطر دور و برش می رقصید
تیغ عریان شده بالای سرش می رقصید
مرد آن است که تا لحظه آخر مانده
در شب خوف و خطر جای پیمبر مانده
گر چه باران به سبو بود و نفهمید کسی
و محمد خود او بود و نفهمید کسی...
#حمیدرضا_برقعی
#لیلة_المبیت
@abadiyesher
نگاره "لیله المبیت " (شب اول ربیع )
احسن الکبار، قرن ۱۶ م
در شب فتنه، شب فتنه، شب خنجرها
باز هم چاره علی بود، نه آن دیگرها
مرد مردی که کمر بسته به پیکار دگر
بی زره آمده در معرکه یک بار دگر
تا خود صبح خطر دور و برش میرقصید
تیغ عریان شده بالای سرش میرقصید
مرد آن است که تا لحظه آخر مانده
در شب خوف و خطر جای پیمبر مانده
گر چه باران به سبو بود و نفهمید کسی
و محمّد خود او بود و نفهمید کسی.. .
#حمیدرضا_برقعی
@abadiyesher
نگاهم رو به روی تو بلا تکلیف میماند
که از لبخند لبریزم که از گریه گریزانم
#حمیدرضا_برقعی
@abadiyesher
فرق است ،فرق فاحشی از حرف تا عمل
راه است ،راه بی حدی از شعر تا شعار
#حمیدرضا_برقعی
@abadiyesher
قسم به معنی لایمکن الفرار از عشق
که پر شده ست جهان از حسین سرتاسر
#حمیدرضا_برقعی
@abadiyesher