••°
یک مُرده درد زخم را حس میکند؟ نه!
دیگر مرا هرچه برنجانی مهم نیست:))
#رویا_باقری
رد پایت را بگیر از کوچه های این غزل
گرچه تو تنها دلیل شاعری های منی...
#رویا_باقری
ناگفتههایم شعر شد امّا بگو تا کی...
نامت میان بیتهایم نقطهچین باشد؟
#رویا_باقری
••°
در حیرتم از این همه دلسنگی دیوار
من بی تو پریشان و تو انگار نه انگار
#رویا_باقری♥️
دلبسته ی دریا به صحرا برنمی گردد
روح رها از غم به دنیا برنمیگردد
از من نخواه از عشق برگردم به تنهایی
موجی که تنها رفته تنها برنمیگردد
گردو غباری لااقل میگیرد از ساحل
با دست خالی از تماشا برنمیگردد
هرشب صدایش می زنم درخواب و بیداری
می ایستد از رفتن اما برنمی گردد
دیگر همان رودی که عاشق شد نخواهد شد
دریا شد و دریا به دریا برنمی گردد
هر رفتنی با خود که برگشتن نخواهد داشت
چوپان بمیرد هم که سارا برنمیگردد
پس می دهد دریا غریقش را ولی مرده
هر عاشقی زنده از آنجا برنمیگردد
پای فراغش آنچه که از دست من رفتست
دیگر به لطف وصل حتی بر نمیگردد
با اینهمه دلتنگ از یک موج می پرسم
آنکس که رفتست از دست آیا برنمیگردد
#رویا_باقری
زخم؛ حتی با نوازش درد را حس میکند
زخمی ام! حتی برای من محبت خوب نیست...
#رويا_باقری
مثلِ غزلِ پُختهیِ سعدیست نگاهت!
هر بار مرورش بکُنم، بـاز قشنگ است
#رویا_باقری
بگذار زمان روی زمین بند نباشد
حافظ، پی اعطای سمرقند نباشد
بگذار که ابلیس دراین معرکه یک بار
مطرود ز درگاهِ خداوند نباشد
بگذار گناه هوسِ آدم و حوّا
بر گردن آن سیب که چیدند نباشد
مجنون به بیابان زد و لیلا... ولی ای کاش
این قصه همان قصه که گفتند نباشد
ای کاش عذابِ نرسیدن به نگاهت
آن وعدهی نادیده که دادند، نباشد
یک بار تو در قصهی پرپیچ و خمِ ما
آن کس که مسافر شد و دل کند نباشد
"آشوب"، همان حسِ غریبیست که دارم
وقتی که به لب های تو لبخند نباشد
در تکتکِ رگهای تنم عشق تو جاری است
در تکتک رگهای تو هرچند نباشد
من میروم و هیچ مهم نیست که یک عمر
زنجیر نگاهِ تو که پابند نباشد
وقتی که قرار است کنار تو نباشم
"بگذار زمان روی زمین بند نباشد..."
#رویا_باقری
بگذار زمان روی زمین بند نباشد
حافظ، پی اعطای سمرقند نباشد
بگذار که ابلیس دراین معرکه یک بار
مطرود ز درگاهِ خداوند نباشد
بگذار گناه هوسِ آدم و حوّا
بر گردن آن سیب که چیدند نباشد
مجنون به بیابان زد و لیلا... ولی ای کاش
این قصه همان قصه که گفتند نباشد
ای کاش عذابِ نرسیدن به نگاهت
آن وعدهی نادیده که دادند، نباشد
یک بار تو در قصهی پرپیچ و خمِ ما
آن کس که مسافر شد و دل کند نباشد
"آشوب"، همان حسِ غریبیست که دارم
وقتی که به لب های تو لبخند نباشد
در تکتکِ رگهای تنم عشق تو جاری است
در تکتک رگهای تو هرچند نباشد
من میروم و هیچ مهم نیست که یک عمر
زنجیر نگاهِ تو که پابند نباشد
وقتی که قرار است کنار تو نباشم
"بگذار زمان روی زمین بند نباشد..."
#رویا_باقری
دیدار ما هرچند دورادور، زیباست!
دیگر پذیرفتم که ماه از دور زیباست
هرچند موسایت نخواهم شد ولی باز
از تو چه پنهان! درد دل با طور زیباست
دنیا همیشه دلبهخواه ما نبوده ؛
باور بکن بعضی گرهها کور زیباست
بس کن عزیزم طاقت باران ندارم
این چشمها ... این چشمها مغرور زیباست!
هرچند شب با نور سرد ماه٬ جور است
اما شب چشمان تو ناجور زیباست
وقتی که دریا - تنگ ماهیهای خسته است،
مردن میان تارو پود تور زیباست
وقتی که غم هایم غم ِعشق تو باشد٬
از مهد چشمانم اگر تا گور .... زیباست!
#رویا_باقری
عاشق شدیم و نظم جهان را بهم زدیم
دنیا هنوز هم که هنوز است درهم است ...
#رویا_باقری
عاشق شدیم و نظم جهان را بهم زدیم
دنیا هنوز هم که هنوز است درهم است ...
#رویا_باقری
ما میتوانستیم محکم تر از این باشیم
دراین زمین خوردن کسی جز ما مقصر نیست
بیطاقتی در ذات گلهای بهاری بود
در مرگ آنها ذرهای سرما مقصر نیست!
باید بلد بودم شنا را! مشکل از من بود
دراینکه من غرقش شدم دریا مقصر نیست
روزی که میرفتم به سمتش، تازه فهمیدم
صیاد هم درصید ماهیها مقصر نیست
با پای خود خوردم زمین! دیگر چه فرقی داشت؟
اینکه مقصر هست او هم یا مقصر نیست
#رویا_باقری
چقدر خوب که دیگر مرا نخواهی دید
برو که پشت سرت ردِّ پا نخواهی دید
بزن به نیل تنت را! زمان معجزه نیست
که بعد ازاین اثری از عصا نخواهی دید
تو در "گذشته" ای و من چقدر بی "حالم"
نقاط مشترکی بین ما نخواهی دید
سوای خاطره هامان، سوای دلتنگی
تو روی آنچه گذشت ست را نخواهی دید
هنوز توی سرم فکرهای ناجور است
میان سیل غزل ناخدا نخواهی دید!
مسیر پر زدنت را به گریه شستم من
بــــرو! که پشت سرت ردِّ پا نخواهی دید
#رویا_باقری
عاشق شدیم و نظم جهان را بهم زدیم
دنیا هنوز هم که هنوز است درهم است ...
#رویا_باقری