eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.8هزار دنبال‌کننده
8.4هزار عکس
2هزار ویدیو
73 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
تا کی به ساز تو برقصم خوبِ من؟بس نیست؟ من خسته ام،پای تو ماندن کار هر کس نیست از خیر من بگذر‌ برو با دیگران خوش‌ باش عشق آن قَدَر ها هم که می‌ گویی مقدس نیست!
﷽ ━━━━💠🌸💠━━━━ آدمیزاد است دیگر دوست دارد دق کند گاهگاهی گوشه ای بنشیند و هق هق کند ━━━━💠🌸💠━━━━ @
چه زود خاطره‌های گذشته یادت رفت! نمی‌شناسی‌ام انگار؟ هم قطار! منم...
کاش می شُد کُنجِ دِنجی را شَبی پیدا کُنَم آدمیزاد است دیگر ... دوست دارد دِق کُنَد!   ‎
از هرکه ذکر خیر خودم را شنیده ام گفتم به او که من چه عذابی کشیده ام من شاعرانه گوشِ چپِ مستطیل سبز دنبالِ لقمه نانِ حلالی دویده ام
﷽ ━━━━💠🌸💠━━━━ خدا کند که اگر مردی از نفس افتاد به داد بی کسی اش ، لااقل زنش برسد... ━━━━💠🌸💠━━━━
به سجده ای دل محراب را گلستان کرد به جای خون سرش داشت لاله می‌ رویید! اگر نماز همان است که شما خواندید علی نماز نمی خواند، راست می گویید
😉وقتی معشوقه شعرا دبیر باشد؛❤️😍 یا عاشق روزهای ماضی هستی یا یکطرفه رفته به قاضی هستی از بس که دقیق و نکته سنجی بانو انگار معلم ریاضی هستی تو هستی و ضدِ نیست باید باشی من صفر ولی تو بیست باید باشی از دست ِ به خون ِ من خضابت پیداست بانو تو دبیر زیست باید باشی با بوسه و لبخند مخالف هستی مجموعه محجوب لطائف هستی یک خورده بگیر چادرت را شل تر انگار که استاد معارف هستی او با نمک و دلبر و خیلی شیک است از دور قدم که می زند...نزدیک است دنبال قوانین جهان می گردد معشوقه ی من معلم فیزیک است پیوسته در آرزوی میقاتی تو در کیش دلم تا به ابد ماتی تو یکریز رباعی و غزل میخوانی شاید که دبیر ادبیاتی تو در بین مصححان ما تنها بود ارفاق کننده بود و بی همتا بود آموزش و پرورش به او مدیون است معشوقه ی من معلم املا بود لبخند زنان به هر که جز من بودی انگار که با من آه دشمن بودی آنقدر که کارکشته هستی بانو گویی که دبیر حرفه و فن بودی زلفش شب و صورتش که قرص قمر است. چشمش که کتابت هزاران اثر است از خط لب و ابروی نستعلیقش ... پیداست که از معلمین هنر است !! :-/ در چشم سیاه او جهان بینی بود حتی رژ روی گونه اش چینی بود با این همه ناز و عشوه و فیس و ادا معشوقه ی من معلم دینی بود چون شعر من از صلح و صفا پر شده است دور از بدی و بغض و تظاهر شده است بیمارم و دست او شفا می دهدم محبوب من است آن که دکتر شده است بر موی مرتبش مرتب کش بود مستغنی و بی نیاز از خواهش بود یک عمر پی اش دویده ام بی حاصل فهمیده ام او معلم ورزش بود دل مرده ی اختلال رفتارم بود با اینکه همیشه یار و غمخوارم بود. چشمک زدم و شماره ام را دادم. استاد کلاس درس آمارم بود ... لبخند لبش گرچه کمی سیمی بود در سنتز او مواد تحریمی بود از واکنشش بوی خوشی می آمد معشوقه ی من معلم شیمی بود در کار ربودن دلم حاذق بود ای کاش به اندازه ی من عاشق بود با عقل به هر چه در جهان می نگریست استاد کلاس فلسفه_منطق بود حرفش همه جا، ز خاک تا مریخ است موهای تنم ببین ز دستش سیخ است با گیوه و چارقد میاید سر کار معشوقه ی من معلم تاریخ است دوچشمش انتفاعی بود این زن، و مویش انتزاعی بود این زن تمام دلبری هایش منظم . . . دبیر اجتماعی بود این زن . . . 🌸🌸
از من حیا و از تو خجالت، چه خلوتی ا‌ست؟ چیزی بگو که وا بشود روی‌مان به هم
آدمیزاد است دیگر ، دوست دارد دق کند گاه گاهی گوشه ای بنشیند و هق هق کند   با خودش خلوت کند از دست بی کس بودنش هی شکایت از خودش، از خلق و از خالق کند   من شدم این روزها خورشید سرگردان که حیف در پی ات باید مکرر مغرب و مشرق کند   آن قـدر با چشم هایت دلبری کردی که شیخ جرأت این را ندارد صحبت از منطق کند   حد بی انصاف بودن را رعایت کن... برو   ! ماندن تـو می تواند شهـر را عاشق کند    کاش می شد کنج دنجی را شبی پیدا کنم آدمیزاد است دیگر... دوست دارد دق کند
هدایت شده از خوبان پارسی‌گو
سر در گریبان، مو پریشان، چشم گریان با نسل ما دیوانه‌ها بد کردی ای عشق!