eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸🇮🇷
2.1هزار دنبال‌کننده
9.6هزار عکس
2.5هزار ویدیو
106 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
  من پیکره ای حبس شده پشت حصارم بر خاطره ام دست نکش ، مسئله دارم   از جهل به جا مانده ام و در شب معبد تنها صنم غم زده ی زیر غبارم با دست خودم می شکنم تیغ و تبر چیست؟ باور کن از لحظه تو را دوست ندارم  بی عشق، برای تو زمین جای بدی نیست بگذار تو را هم به جهنم بسپارم چشمان مرا بسته ای و وقت اذان است حالا منم و صندلی و حلقه دارم  مردم به تن مرده ی من رحم ندارند راز است میان خودمان ، جای مزارم
حس خوبیست در آغوش خودت پیر شوم اینکه یک عمر به دستان تو زنجیر شوم آسمانم شوی و تا به سرم زد بپرم: با نگاه پر از احساس تو درگیر شوم حس خوبیست نفس های تو را لمس کنم آنقدر سیر ببوسم...نکند سیر شوم؟ درد اگر از تو به اعماق وجودم برسد حاضرم دم نزنم تا که زمینگیر شوم باید ابراز کنم نیت رویایم را باید از زاویه ی شعر تو تفسیر شوم یک غزل باشم و تا مرز جنونت بکشم پر از آرایه و اندیشه و تصویر شوم اولین تار سفید سرمن را دیدی حس خوبی است در آغوش خودت پیر شود
حس خوبی است در آغوش خودت پیر شوم اینکه «یک عمر» به دستان تو زنجیر شوم! آسمانم شوی و تا به سَرم زد بپرم با نگاهِ پر از احساسِ تو درگیر شوم درد اگر از تو به اعماقِ وجودم برسد حاضرم دَم نزنم تا که زمین‌گیر شوم باید ابراز کنم نیّت رویایم را باید از زاویه‌ی شعرِ تو تفسیر شوم یک غزل باشم و تا مرزِ جنونت بکشم پر از آرایه و اندیشه و تصویر شوم اولین تارِ سفید سرِ من را دیدی حس خوبی است در آغوش خودت پیر شوم..
هدایت شده از گلچین شعر
حس خوبیست در آغوش خودت پیر شوم اینکه یک عمر به دستان تو زنجیر شوم آسمانم شوی و تا به سرم زد بپرم: با نگاه پر از احساس تو درگیر شوم حس خوبیست نفس های تو را لمس کنم آنقدر سیر ببوسم...نکند سیر شوم؟ درد اگر از تو به اعماق وجودم برسد حاضرم دم نزنم تا که زمینگیر شوم باید ابراز کنم نیت رویایم را باید از زاویه ی شعر تو تفسیر شوم یک غزل باشم و تا مرز جنونت بکشم پر از آرایه و اندیشه و تصویر شوم اولین تار سفید سرمن را دیدی حس خوبی است در آغوش خودت پیر شوم @golchine_sher
توی این مدت کسی از حال و روز من نگفت؟ از کسی که انتهای داستان از دست رفت  مبداء تاریخ رویایش خیالات تو بود  پا به پایت تا به وحشت‌های سال شصت رفت فکر می‌کردی که عشق و عاشقی در فیلم‌هاست  توی ذهنت هم نمی‌گنجید این تصویر‌ها  دست من را می‌گرفتی لا به لای جمعیت  از خیابان می‌گذشتیم از میان تیرها هیچ از ذهنت گذشتم؟ خواب من را دیده‌ای ؟ ناگهان فریاد کردی بی‌صدا تاریخ را  رفته‌ای تا دور دست و با خودت جنگیده‌ای ؟ فتح کردی سرزمین خالی مریخ را؟ توی این مدت سکوتت نبض دنیا را گرفت؟ با کسی در عشق بازی، کهکشان را دیده‌ای ؟ رفته‌ای گاهی سراغ عکس هجده سالگیم ؟ لحظه‌ای با خاطرات خوبمان خندیده‌ای ؟ باختم در "چالدران" چشمهایت بی‌سلاح  انقراض آرزوهایم به دستان تو بود  می‌گرفتی سرزمین‌های خیالی مرا  حد و مرز شعرهای من "گلستان " تو بود قرن‌ها در نیمه‌های شب فراری دادمت  چپ زدم، آواز خواندم، ترس را آموختم  پای اعدامی که صدها سال عقب افتاده بود  منتظر ماندم، برای هر دقیقه سوختم قرن‌ها شلاق خوردم، لو ندادم عشق را  روی وهمِ شانه‌های خسته‌ات افتاده‌ام  بازجو می‌خواست از مغزم تو را بیرون کشد  گیج می‌شد در میان حرفهای ساده‌ام یاد من افتاده‌ای ؟ یاد تمام حرفهام ؟ دست پخت ناشیانه، لحن بغض آلوده‌ام  انتظار ساده‌ای تا واکنش‌هایت که باز  دیده بودی رنگ دلخواه تو را پوشیده‌ام "در حیاط کوچک زندان" تجسم کردمت  فکر می‌کردی که من زیر شکنجه مرده‌ام  باخودت می‌گفتی از آن لحظه‌های دردناک  گریه می‌کردی برای آنچه با خود برده‌ام هیچ در دستت گرفتی سازِ مشقیِ مرا؟ "گُلنراقی" با خیال بوسه‌هایم خوانده‌ای ؟ عکس من را دیده‌ای در چشم های همسرت ؟  دخترت را هیچ از عاشق شدن ترسانده‌ای ؟ محرمانه می‌نویسم تا بخوانی درد را  اسم شب‌هایم درون تک‌تک این بیت‌هاست  رمزها را حفظ کن یک عمر لای دفترت  ساده بودن، ساده مردن انتهای ماجراست  @abadiyesher
آسمانی‌تر از آنی که کنارت باشم حفظ کن فاصله را تا به تو عادت نکنم @abadiyesher