به تو تقدیم ای عشقی که زخمت زخم کاری بود
و بعد از سالها هر شب برایم یادگاری بود
به تو تقدیم این شعر پر از احساس تنهایی
همین حسّی که میدانی مساوی با خماری بود
اگر از حال من میپرسی آرام است احوالم
فقط در خاطرت باشد میان ما قراری بود
نمیدانم که یادت هست میبستم نگاهت را
برایت شعر میخواندم برایم افتخاری بود
به چشم تلخ قاجاریت و احساس خودم سوگند
بدون بوسهات هر شب مرور احتضاری بود
نمی دانم چه نفرینی به جان عشق ما افتاد
به چشم شور بد لعنت که آخر نابکاری بود
هزاران بار میمردم که تا هر شب غزل باشم
به بیتا بیت هر شعری که شرحش سوگواری بود
و اکنون این منم تنها غزل نخ میکنم هر شب
همان ماهی کوچک که دچارت روزگاری بود
تو رفتی ماندهام اینجا به یادت شعر میبافم
ولی هرگز نفهمیدم چرا رفتی..چه کاری بود..؟
#على_نياكوئى_لنگرودى
@abadiyesher