eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸🇮🇷
2.1هزار دنبال‌کننده
9.6هزار عکس
2.5هزار ویدیو
106 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
17.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
میان شعله‌های غم، دلم سوخت به زیر بارش نم‌نم، دلم سوخت الا ای روح جاری در تن من دل تو سوخت و من هم دلم سوخت
نگاه او دل از ارباب می‌بُرد ز چشم اهل کوفه خواب می‌بُرد اگر سقا به باران امر می‌کرد تمام کربلا را آب می‌بُرد@dobeity_robaey
یک یارِ با وفا که شود یاورش، نداشت امّید یاری از طرف همسرش نداشت یوسف‌ترین عزیز خدا بود و ای دریغ عزت میان مردم دور و برش نداشت ویرانه باد مسجد شهری که هیچ‌گاه جایی برای سبط نبی منبرش نداشت نفرین به سائلی که غنی شد از او؛ ولی اندازه‌ی معاویه هم باورش نداشت از کودکی زیاد ز کوچه نمی‌گذشت از کوچه خاطرات خوشی در سرش نداشت گیسوی او بخاطر یک غم سپید شد اینکه قدی بلندتر از مادرش نداشت @abadiyesher
ما شعر جهادیم و پر از تمثیلیم روی سر ابرهه چنان سجّیلیم این حملهٔ موشکی به عالم فهماند آمادهٔ نابودی اسرائیلیم @abadiyesher
ابلیس حِقد و کینه را بی‌کار نگذاشت بیت خدا را نیز بی آزار نگذاشت گفتند زهرا پشت این در ایستاده گفتند او را راحتش بگذار، نگذاشت* «در» شعله‌ور شد! غنچه‌اش را در خطر دید می‌خواست برگردد ولی دیوار نگذاشت سعی فراوان کرد حتی بین آتش- «در» را نگه دارد ولی مسمار نگذاشت دیگر نشد پای علی برخیزد از جا می‌خواست برخیزد، تنِ تب‌دار نگذاشت شاید از آن پس مرتضی هر خانه‌ای ساخت دیگر به روی درب آن مسمار نگذاشت * فَدَعا بِالْحَطَبِ وَ قالَ: وَالَّذي نَفْسُ عُمَرَ بِيَدِهِ لَتَخْرُجَنَّ أَوْ لأَحْرَقَنَّها عَلى مَنْ فيها، فَقيلَ لَهُ: يا أبا حَفص إِنَّ فيها فاطِمَةَ فَقالَ، وَإِنْ! ترجمه: در اين موقع (خلیفه دوم) هيزم طلبيد و گفت: به خدايى که جان عمر در دست اوست، بيرون بياييد يا خانه را با شما آتش مى‌زنم. پس به خلیفه دوم گفته شد: اى اباحفص (کنيه عمر) در اين خانه، فاطمه، دختر پيامبر است؛ گفت: [ولو اینکه او هم در خانه] باشد! 📚 الامامة و السياسة ابن قتيبه دینوری، @abadiyesher
687.8K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اگر مرا نخواست زحمتی نمی‌دهم به او خودم گلوی خویش را به ذوالفقار می‌کشم به عشق دیدن علی بهشت را نظر کنم بدون او من از بهشت هم کنار می‌کشم @abadiyesher
عقلم توان نداشت از او سر در آورد مضمون ز شأن و منزلتش در سر آورد چون او زنی کجاست که روح الامین ز عرش بر او سلام از طرف داور آورد آن زن که بود نقطه امن امین وحی از راز و رمز حرف خدا سر درآورد او را خدا برای نبی آفریده بود تا خنده را به روی لب دلبر آورد چشمان خویش را به روی هرچه داشت بست تا در دلش محبت پیغمبر آورد دنبال عشق بود نه دنبال سیم و زر گوهرشناس روی سوی گوهر آورد آن بانویی که چشم ملائک به دست اوست وقت قنوت حاجتشان را برآورد در خانه اش به فرش و گلیم احتیاج نیست آن را که جبرئیل برایش پر آورد از یاد رفته اند حسودان ولی از او روح القدس قصیده و شعر تر آورد غیر از خدیجه هیچ زنی ظرفیت نداشت از بهترین زنان جهان بهتر آورد هرگز توان مادر هستی نبود و نیست دیگر شبیه دختر او دختر آورد دختر چه دختری که پدر دستبوس اوست حتی خدا به خاطر او محشر آورد آن بانویی که وقت دفاع از ابوتراب خود را زند به آتش و پشت در آورد ای کاش بود مادر او تا در آن میان مسمار را ز پهلوی زهرا درآورد @abadiyesher
قلبی‌ است به سینه که پریشان رضاست جانی‌ست درون تن که قربان رضاست جایی که دلم به آن تعلق دارد جمهوری اسلامی ایران رضاست @abadiyesher
در بهار زندگی، رنگ خزان را دیده‌ای هر چه را مقتل روایت کرده آن را دیده‌ای سوز زهر آتش به جانت زد ولی در کودکی تشنه‌لب سوزان‌ترین روز جهان را دیده‌ای روز عاشورا میان خنده‌های کوفیان ناله پیری به بالین جوان را دیده‌ای در تمام عمر اگر می‌سوختی مثل رباب روی دوش حرمله تیر و کمان را دیده‌ای در میان خیمه‌ها وقت غروب آفتاب لحظه لحظه اضطراب عمه‌جان را دیده‌ای خاک عالم بر سرم در زیر سم اسب‌ها جسمِ عریانِ بزرگِ خاندان را دیده‌ای از درون خیمه‌هایی که در آتش سوختند گوشواره بردن غارتگران را دیده‌ای وقتی از زخم زبان کوفیان راحت شدی تازه بعدش شامیان بد دهان را دیده‌ای در کنار عمه‌جان، در مجلس نامحرمان بر لب قاری، هجوم خیزران را دیده‌ای داغ‌هایی که شمردم شمه‌ای از داغ توست هر چه را مقتل روایت کرده آن را دیده‌ای @abadiyesher
رو به حجاج به آوای جلی گفت رسول: نیست حج احدی بی ولیُ الله قبول جانشینْ خواند علی را به صراحت آن‌روز خواند اورا پدر دیگر امت آن روز بعد از این او به همه خلق ولایت دارد هر که دنبال علی نیست، جهالت دارد :: شادی محض به اندوه دلم غالب شد هر زمان حرف علی بن ابی طالب شد در سرم شعله کشد شوق تماشای نجف نیست بر لوح دلم غیر الفبای نجف خوش بر احوال کسی که شده مأمور ضریح می‌رساند همه دم دست به انگور ضریح به من ای کاش که یک خوشه تفضل می‌شد بعد از آن بوسه به شش‌گوشه تفضل می شد 💚 @abadiyesher
گرچه از هر سو به شیعه، نو به نو غم می‌رسد ای یهودی! صبر کن، نوبت به ما هم می‌رسد ✊🏻 @abadiyesher
از غصه و غم تو را رها خواهد کرد هر درد بیاوری دوا خواهد کرد از نسل علی و فاطمه‌ست این دختر حاجات محال را روا خواهد کرد @abadiyesher