از پنجره ی چشم غزل تا لبت ای دوست
باغ گل صبحانه ی شعرانه جدا کن
صبح است دَم آمد همه ی حال خوش از تو
در قوری جان قل قل احساس به پا کن
#علی_سعیدی_بینوا
رد شد از کوچه ی ما دخترکی سیب به دست
نیوتن محو شد و جاذبه ها ریخت به هم
#علی_سعیدی_بینوا
@abadiyesher