توکه رفتی ز برم دل به تکاپو افتاد
بادم از خاطره ات طاقِ دوابرو افتاد
روز اول چو کمانی زده یی بر جانم
تیرِ مژگانِ غمت در دلِ اهو افتاد
ابروانت چو به مانندِ کمانِ آرش
ترکش ازعشق به قلبم زده نیکو افتاد
سِحرِ چشمانِ توچون رعد زمین گیرم کرد
بر تن و جانِ من انگار که جادو افتاد
طاقِ ابروی تو با چلّه ی مژگان آلود
جلوه گرشدبه سوی یونسِ دلجوافتاد
صُوَرِ ذهن و خیالم شده خالی بانو
توکه رفتی زبرم دل به تکاپو افتاد
#یونسی_یونس
#غزلـــــیات13
فاعلاتن /فعلاتن /فعلاتن / فع لُن
یکشب تومرا تشنه ی یک کام نمودی
باآتشِ آن سرخ لبت رام نمودی
بیرون نرَوَد در دل و جانم اثرِ لب
انگارکه در عمقِ دلم گام نمودی
باچلّه ی مژگانِ دو ابروی کمانت
تیری به رقیبان زده ناکام نمودی
بی شک شده ام زائرِ آن لعلِ لبانت
در گِردِ طواف از لبت احرام نمودی
گفتم صنما نرخِ لبت بوسه بچندست؟
باحُسنِ لبت بوسه ی اکرام نمودی
باطعم لبت دوش عجب توطعه کردی
الحق که درآن داد و ستد دام نمودی
یونس به لبِ سرخِ شرابینِ تو دلبست
باجامِ لبِ مست گرت خام نمودی
#یونسی_یونس
#غزلـــــیات13
شبی محرابِ مسجدخود،نشان کرد
علی را خانه ی حق میهمان کرد
فراخوان شد علی بر خوانِ یزدان
بسوی سفره ی دلبر روان کرد
علی مست از وصالِ حق شتابان
کزین هجران زوصلش شادمان کرد
فراسوی اذان با دلبرِ خویش
سخن گویان سخنها را عیان کرد
در ان میخانه با جامِ شهادت
سحر،باشهد خنجر قصدِ جان کرد
صدا برخاست از محرابِ مسجد
علی را حجّتِ حق جاودان کرد
شهادت نامه،با محرابِ خونین
علی را شاهِ مردانِ جهان کرد
کزین خصلت نمایان شدبه یونس
شهیدان، را علی خود،میزبان کرد
#یونسی_یونس
#غزلـــــیات13
مرا بانرگسِ چشمت نگاهی دلربا کردی
شدم مست از نگاهت با غمِ خود آشنا کردی
گرفتار آمدم با آذرخشِ رعدِ چشمانت
نگاهی بر تن و جانم فتاد آتش بپا کردی
چنان آتش زدی باشعلۀ چشمت نگاهم را
نهادی اتش اندر دل به عشقت مبتلا کردی
در آن دم سوختم مانند ِشمع از شعلۀ چشمت
شدم پروانۀ عاشق شَرَر برجانِ ما کردی
درآتشخانۀ چشمت شرر با عشق میجوشد
جهنّم گر بُوَد کانجا بهشتم را بنا کردی
زَهی چشمانِ یونس را فکندی درغمِ عشقت
چرا آخرنگاهت را زچشمانم جدا کردی؟
#یونسی_یونس
#غزلـــــیات13
مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن
آرزو دارم شبی را سرکنم در کوی تو
غرق گردم در میانِ ساحلِ بازوی تو
در میانِ رنگ و بویی با نفسهای تنت
سرکنم دامانِ شب را تا سحر بابوی تو
حجله ی مطبوع دستانت شود ،اسایشم
بستری سازم میانِ خوشه های موی تو
مُطربِ روحم شود گرطرّه ی پیشانیت
نغمه خوانی میکنم با ذخمۀ گیسوی تو
چنگِ نجوای دلم را گر نوازی با لبت
رودی از بوسه بخوانم با لبِ کندوی تو
لطف کن درحقّ یونس تابرآرد کامِ دل
آرزو بر دل نمانَد در هوای روی تو
#یونسی_یونس
#غزلـــــیات13
شبی از بیقراری رو به سوی آسمان کردم
ز دلتنگی برای یار خلوت را نشان کردم
در آندم چشم را آویختم برشاخههای شب
هوایِ دلبرِ مه پیکرِ مازندران کردم
چراغِ بزمِ تارم شد ز تنهایی عروسِ شب
هوایِ یِنگهی ان اَخترِ سوسو زنان کردم
#غزلیات13
درخانه ی دل نقشِ تو زیباست کجایی ؟
بیچاره دلم عاشق و تنهاست کجایی؟
بی حُسنِ جمالت نشوم سیر ز عالم
هر لحظه مر ادیدنِ رویت به تمناست کجایی؟
#غزلیات13
ای یارِ، دلت پیشِ منو سر به هوایی
ازچیست؟زنی طبلِ غم وسازِ جدایی
دل در گُرُوِ مهرِِ تو زنجیر کشانست
زین حلقه گسستن نشود سمت و سرایی
ای جانِ جهان نصفِ جهان ای گلِ مریم
در باغِ دلت نیست دگر لطف و صفایی
بنگر که تو از قاعده ی عشق گذشتی
پیمان مشِکَن دل نرود سوی رهایی
با لشگرِ غم آمده ایی بر سرِ جنگی
هرکس نشود صلح طلب،حاتمِ طایی
پاپیش گذاری ز چه بادست زنی پس
یونس نشود خام کزین پرده درآیی
مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن
#یونسی_یونس
#غزلیات13
خواستم زائرِ بی نام و نشانت باشم
کربلا را به صفِ مرثیه خوانت باشم
#غزلـــــیات13
یونس یونسی
دیوانۀ آن طرزِ نگاهم که تو داری
تسلیم به آن مردمِ شاهم که توداری
دربازیِ شطرنجِ نگاهت شده ام مات
مبهوت دوچشمانِ سیاهم که توداری
تا چشم در آن چشمِ فریبای تو اُفتد
محکوم به آن سِحرِگناهم که توداری
باشعشعۀ چشم تو درحالِ خسوفم
محتاج به آن پرتُوِ ماهم که توداری
برمن بِرسَدلشگرِمژگانِ دوچشمت
من کُشتۀ آن تیرِ سپاهم که توداری
تجویزِ نگاهِ تو مرا حکمِ طبیب است
این نسخه شفاهست،گواهم که توداری
چون بسترِ چشمانِ تو آرامشِ مهرست
من طالبِ آن صلح و رفاهم که توداری
دلباختۀ چشم و نگاهت شده یونس
با اَخمِ تومن رو به تباهم که توداری
#یونسی_یونس
#غزلـــــیات13
مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن
آغوش
آغوش گشودم که دراغوش ِ تو باشم
چون مرغِ هما درحرمِ دوشِ تو باشم
تا پر بزَنم سوی شبستانِ وجودت
اُطراق کنم در ،دلِ خاموشِ تو باشم
خواهم که لبی ترکنم از شهدِ لبانت
در محوَرِ دستانِ عسل نوشِ تو باشم
نوشم من از ان بادۀ دمنوش تو جامی
پیمانه زنان ساقیِ لب جوشِ تو باشم
میخانۀ بازوی تو چون مجلِسِ بزم است
هوشم ببَرَد یکسره بیهوشِ تو باشم
در بزمِ لبت کامده یونس به حوالت
بُگذار درآغوشِ تو مدهوشِ تو باشم
#غزلـــــیات13
#یونسی_یونس
مفعول مفاعیل مفاعیل فعولُن
@abadiyesher
تضمین: از(فریدون مشیری)
«عمری به هر کوی و گذر گشتم که پیدایت کنم»
خود را برای ذِبحِ جان نذرِ قدمهایت کنم
گشتم بدنبالت ولی در لابلای واژه ها
درکوچۀ عشق و غزل با شعر معنایت کنم
#غزلـــــیات13
#یونس_یونسی
@abadiyesher