eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸🇮🇷
2.1هزار دنبال‌کننده
9.6هزار عکس
2.5هزار ویدیو
106 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله الرحمن الرحیم خبر خبر آمدنت آمده از راه، بيا... سربزن ازدل يک‌جمعه‌ی‌ناگاه، بيا! ماه کامل نشود تا تو نيايی آقا تا که کامل بشود نيمه‌ی اين‌ماه بيا عهد بستیم و شکستيم و گذشتی هربار بازهم با دل آلوده‌ی ما راه‌بيا درد ما بی‌خبری‌هاست، خودت باخبری ای تو از درد دل ما همه آگاه، بیا خواب غفلت شده کار همه‌ی ما بی‌تو يوسف قافله يک‌سر به لب چاه بيا جمعه‌ها رفت، ولی جمعه‌ی موعود نشد جمعه‌ها می‌رود ای جمعه‌ی دلخواه بيا زنده ماندیم که در روز ظهورش باشیم آه! ای جان به‌لب‌آمده، کوتاه‌بیا! گفت شاعر؛ "خبر آمد، خبری در راه است" خبر آمدنت آمده از راه، بیا...
شنبه‌های تازه بی‌تو جمعه‌های کهنه‌اند روزِ نو یک‌روز می‌آید، دل ما روشن است
« مدعی گوید که با یک‌گُل نمی‌آید بهار؟ » این‌معماپاسخش‌سخت‌است، اما روشن‌است یک‌نفر می‌آید و دنیا گلستان می‌شود هرچقدر امروز تاریک است، فردا روشن است شعر و عکس؛
بسم الله الرحمن الرحیم منظور ای آن‌که دراین دوران، مطلوب طلب‌هایی منظور من از « یا مَن اَرجُوهِ » رجب‌هایی با خلوتیان عشق، هم‌صحبت هر روزی با اهل سحر تاصبح، هم‌ناله‌ی شب‌هایی چرخ همه‌ی عالم با اذن تو می‌گردد تو علت معلولی، اسباب سبب‌هایی درحسرت شادی‌ها، مانده دل ما یک‌عمر ما‌ غم‌زده‌ی هجریم، تو فصل طرب‌هایی عمری‌ست که در دل‌ها، جای تو شده خالی هرچند که در ظاهر، ذکر همه لب‌هایی در پیچ‌وخم سختی، سامان‌ده وضع ما در شور تب دنیا، آرامش تب‌هایی هم در عجب از قبل و هم در عجب از بعدیم تو نقطه‌ی آغاز و پایان عجب‌هایی...
هر لحظه با تمام توان در کمین ماست ماری به نام نَفس که در آستین ماست بیهوده نیست این عرق شرم بی‌امان بار گناه عمر به دوش جبین ماست باید چگونه رد شد از این عرصه‌ی مجاز؟ حالا که شکّ‌ و شبهه عصای یقین ماست آن‌ را به نرخ سوزش دل حفظ کرده‌ایم این‌ آتشی که در کفِ‌ دست است،دین ماست دنیا همیشه جمع نقیضین بوده است زندان مؤمنی که بهشت برین ماست وقتی که نامه‌ی عمل ما سیاهه‌ شد دیگر چه جای دست یسار و یمین ماست اسرار با گذشت زمان فاش می‌شوند نامحرم است هرکه به جز تو امین ماست در دوره‌ی فراق تو یا صاحب الزّمان حبل‌المتین یاد تو حصن حصین ماست (غزلیّات مهدوی)
بسم الله الرحمن الرحیم آشنا گفتند؛ «بِالدُّعا، یُستَدفِعُ البَلا» پس نیست جز دعا، در کوله‌بار ما دنیای بی‌وفا، از ما تو را گرفت از ما تو را گرفت، دنیای بی‌وفا در شهر پر فریب، از عشق بی‌نصیب ماندیم ما غریب، ای یار آشنا گریان و روسیاه، با باری از گناه هی آه پشت آه...، اما پر از ریا آخر در این گذر، جان می‌رسد به‌سر بی‌یاد تو اگر، باشد قدر، قضا ما دل‌شکسته‌ایم، از بند رسته‌ایم بیمار و خسته‌ایم، آه ای شفا بیا ای کعبه‌ی امید، در هاله‌ای سپید آمد به ما نوید، از جانب خدا؛ یک‌روز می‌رسد، یک‌روز می‌رسی خورشید بی‌غروب، از پشت ابرها
بسم الله الرحمن الرحیم آشنا گفتند؛ «بِالدُّعا، یُستَدفِعُ البَلا» پس نیست جز دعا، در کوله‌بار ما دنیای بی‌وفا، از ما تو را گرفت از ما تو را گرفت، دنیای بی‌وفا در شهر پر فریب، از عشق بی‌نصیب ماندیم ما غریب، ای یار آشنا گریان و روسیاه، با باری از گناه هی آه پشت آه...، اما پر از ریا آخر در این گذر، جان می‌رسد به‌سر بی‌یاد تو اگر، باشد قدر، قضا ما دل‌شکسته‌ایم، از بند رسته‌ایم بیمار و خسته‌ایم، آه ای شفا بیا ای کعبه‌ی امید، در هاله‌ای سپید آمد به ما نوید، از جانب خدا؛ یک‌روز می‌رسد، یک‌روز می‌رسی خورشید بی‌غروب، از پشت ابرها
شنبه‌های تازه بی‌تو جمعه‌های کهنه‌اند روز نو یک‌روز می‌آید، دل ما روشن است
بسم الله الرحمن الرحیم خبر خبر آمدنت آمده از راه، بيا... سربزن ازدل يک‌جمعه‌ی‌ناگاه، بيا! ماه کامل نشود تا تو نيايی آقا تا که کامل بشود نيمه‌ی اين‌ماه بيا عهد بستیم و شکستيم و گذشتی هربار بازهم با دل آلوده‌ی ما راه‌بيا درد ما بی‌خبری‌هاست، خودت باخبری ای تو از درد دل ما همه آگاه، بیا خواب غفلت شده کار همه‌ی ما بی‌تو يوسف قافله يک‌سر به لب چاه بيا جمعه‌ها رفت، ولی جمعه‌ی موعود نشد جمعه‌ها می‌رود ای جمعه‌ی دلخواه بيا زنده ماندیم که در روز ظهورش باشیم آه! ای جان به‌لب‌آمده، کوتاه‌بیا! گفت شاعر؛ "خبر آمد، خبری در راه است" خبر آمدنت آمده از راه، بیا...