eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸🇮🇷
2.1هزار دنبال‌کننده
9.6هزار عکس
2.5هزار ویدیو
106 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
آنگونه دلم سوخت ز داغِ غمِ هجران هر جا سخن از عشق که شد، آه کشیدم...
 ‌ ‍ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‍ ‌ یڪ نظر ڪن سوےِمن       تا صدنظر سویت‌ڪنم                باز ڪن آغوش، تا               پرواز بر ڪویت ڪنم..... وصل ڪن پیشانیت        را بر لبم تا بی امان             بوسه بر مهتابِ ما               بینِ دو ابرویت ڪنم......
آن‌گونه دلم سوخت ز داغِ غمِ هجران هرجا سخن از عشق که شد، آه کشیدم
مستم از باده‌ے ناب غزل چشمت ڪه جرعہ جرعہ سرِ پیمانہ ے دل میریزد ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
. دیده‌ام پرسید از قلبم ، چرا افسرده‌ای؟ از جوابِ سینه،، چشمم ناگهان‌ خون ‌گریہ ڪرد...
من حس زیبای دلم را فاش می گویم بگذار تا دنیا بداند"دوستت دارم"
یارِ عاشق را به روز سخت می‌باید شناخت ور‌ نه در  ایامِ دیگر مدعی بسیار  هست...
یعنی کہ غمی بستہ هوای نفست و بخواهی کہ چنان ابر بباری نشود 🆔@abadiyesher
لمس دستان تو را شیخ حرامم کرده است بوسه‌ها می‌زنم امّا به لبت در شعرم @abadiyesher
ای آنکه می‌دَود زِ پی‌‌‌ات دیده پا به پای می‌گرید از فراقِ تو دل، های، های، های با رفتنِ تو درد وغم و اشک مانده است از ردِ پـای خـاطـره در سینه ‌ام بـه جای دل تنگی و فـراقِِ تـو زد خـنجری به دل ای زخمه‌هایِ قلبِ مـرا، عشقِ تـو دوای بـا این که خاطراتِ تـو ، راهِ نفس بـرید امــا دَمـی دلــم، زِ خیـالت نـشـد جـُدای بـاز آ قـدم بـه دشــتِ کـویـرِ دلــم گـذار تا شاخه‌ای زِ عشق بروید در این سرای @abadiyesher
در قـابِ دل به جز تو کسی جا نمیشود چون من کسی زِعشقِ تو شیدا نمیشود شعری زِ عشق و شور سرودم ولی بدان ایـن واژه هـا بـدون تـو مـعنـا نمی‌شود بـر لـب نشسته قـفلِ سکوتی پُـر التهاب ایـن قفل، جـز بـه بوسه‌ی تو وا نمیشود چرخیده‌ام به میکده‌ها روز و شب ولی ‌چـون سـاغـرِ دو چـشمِ تو پیدا نمیشود هـر کـار کـرده ‌ام بـگـریـزم زِ تـو ولــی دل دادگـی و عـشق کـه حـاشـا نمیشود قلبـم چـو بـرکه‌ایست که بی نورِ ماهِ تو تـاریـک و راکـد است و تـمـاشـا نمیشود @abadiyesher
هرچه دَم است و بازدم ،با نفسِ‌خیال توست آه ،تویی کـه عشق را به عمق دل سرشته ای هر چه امید و آرزو، در تو خلاصه گشته است نـدانمت کـه آدمـی؟ یـا مـلـکی ؟ فـرشته ای؟ @abadiyesher