eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.8هزار دنبال‌کننده
8.5هزار عکس
2.1هزار ویدیو
95 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
گفتی که رفته رفته چو عمر آیمت به سر عمرم ز دیر آمدنت رفته رفته، رفت...
گفتی که رفته رفته چو عمر آیمت به سر عمرم ز دیر آمدنت رفته رفته، رفت...
در آغوش خیالت جذبه‌ای می‌خواهد این مخمور که چون آید به خود دست خود اندر گردنت بیند...
بس که ماندیم به زنجیر جنون پیر شدیم با قد خم شده طوق سر زنجیر شدیم در جهان بس که گرفتیم کم خود چو هلال آخرالامر چو خورشید جهانگیر شدیم
هدایت شده از شیدایی
‏هیچ می‌گویی اسیری داشتم حالش چه شد؟ خسته‌ی من نیم جانی داشت احوالش چه شد؟ 🍁🍃
دردا که وصل یار به جز یک نفس نبود یک جرعه از وصال چشیدیم و بس نبود
همه شب دست در آغوش خیالت دارم کوری آنکه مرا از تو جدا می‌داند
پس با زبان ِپُر گله آن بضعةالبتول رو در مدینه کرد که: «یا ایهاالرسول! این کشتهٔ فتاده به هامون، حسین توست وین صید ِدست و پا زده در خون، حسین توست»
پس با زبان ِپُر گله آن بضعةالبتول رو در مدینه کرد که: «یا ایهاالرسول! این کشتهٔ فتاده به هامون، حسین توست وین صید ِدست و پا زده در خون، حسین توست»
گفتم اقرار به عشق تو نمی کردم کاش گفت اقرار چو کردی، دگر انکار مکن
ای صبا دردِ من خسته به درمان برسان یعنی از من بستان جان و به برسان @abadiyesher
اگر می‌بینمت با غیر، غیرت می‌کشد زارم وگر چشم از تو می‌بندم به مردن می‌رسد کارم... @abadiyesher