eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
2هزار ویدیو
61 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🍁 می نویسم شرح حال سینه‌ام ای قلم، هر طور می خواهی بسوز....! 🍁
شَب به شَب، واژه به واژه عِشق وَرزیدم تو را امشب اما تا سحر دیوانِ شِعرت می کنم...
پِلـکی بِزَن از دور که چَشمانِ قَشَنگَـت تأویل کُنَـد فَلسَفه‌ی شَمس ‌و ضُحیٰ را
با دلم بر بومِ نقاشی کبوتر می‌کشم ... از بلندای خیالم سویِ‌ تو پَر می‌کشم ... من قلم را از سَرِ دلدادگی برداشتم قلب‌ها را از "کمال المُلک" بهتر می‌کشم ... میچشم از چشم‌هایت مَستیِ بی‌باده را چون به‌چَشمت آمدم مِی ‌را به ساغَر می‌کشم ... . هر چه خَطِ فاصله بینِ "من"و"تو" هست ‌را پاک خواهم کرد و یک دنیای دیگر می‌کشم ... خسته‌ام از بَس‌که "رفتن" را تصور کرده‌ام سایه‌ات را وقتِ "برگشتن" بر این در می‌کشم ... انتخابت کرده‌ام معشوقه‌ی قاجاری‌ام اختیاری نیست دیگر...قهوه ‌را سَر می‌کشم
اولین باری که دیدم ماهِ رخسارِ تو را اشهَدی خوانده و...رفتم سوی تشییع دلم...!
اولین باری که دیدم ماهِ رخسارِ تو را اشهَدی خوانده و...رفتم سوی تشییع دلم...!
وقتی‌که صبح می‌دمد از چشمت آفتاب باید کشید ناز تو را با دعای ناب وا کرده‌ام به نیت قلبت کتاب عشق ای آیه‌ی ضُحایِ من امروز هم بتاب...!
تا تو در شعر منی آرایه می‌خواهم چه‌کار؟ شاعرم، دل می‌پرستم، آیه می‌خواهم چه‌کار؟
محشرتَر از آن‌ است‌که در وَصف بگنجَد صبحی‌که طلوعَش رخِ بی‌تای‌ِ تو باشد خورشید هم‌آئینه به‌دَست‌آمده امروز تا آینه‌دارِ مهِ سیمایِ‌ تو باشد 🌹
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌◁‌از ڪیسـه‌ے شَب، دوسـت به ‌هر ڪـس صِله‌اے داد دلتَنگ‌ شُـدن‌، سَهـمِ مَن‌ از ایـن شَبِ‌ تـار است•••
حلقه کردی دست هایت را به دورِ گردنَم.... تا که عقل آمد به خود، دیدم طنابِ دار بود!
🙏🙏🙏🙏 بر جراحت‌هاے من مَرهم بمانَد، پیشڪش استخوان از لایِ زَخمِ ڪهنه‌ام بیرون بِڪش...
دَست بَر دیوان شُدم "هر چه لِسان‌الغیب گفت..." خواجه هَم ‌در فالِ ما شـعرِ جدایی ساز کـــــرد...
لَنگ است کُمیتِ غزل و مَدح و قصیده آنجا که قلم، نازکشِ چشمِ «تو» باشد ...
ما که از فکرِ تو شب خواب نداریم، ولی در بساطِ شب‌مان چَشم تَر از یاد تو هست...
رکعتِ چندم... کجا بودم... نمی‌دانم! ولی بُرد نامت‌ را کسی، یادت نمازم را شکست...
جمعه خود کم غم و ماتم به دل ما می ریخت که چنین غصه ی دوری تو هم خورده به آن!
نانِ داغ و چایِ داغ و بوسه اَز لَب‌های تو جُملِگی داغَند اما ؛ این کُجا ؟ آنها کُجا !؟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صبح ‌آمده تا باز کنی پنجره‌ها را از کوچه ببینم قَمَرین‌ روی‌ شما را پلکی بزن از دور، که چشمان قشنگت تأویل کند فَلسفه‌ی شَمس ‌و ضحی را ...
تا تو در شعر منی، آرایه می‌خواهم چه‌کار شاعرم؛ دل می‌پرستم، آیه می‌خواهم چه‌کار با حضورت خانه‌ی من را گلستان کرده‌ای پرسه در باغ گل همسایه می‌خواهم‌ چه‌کار
هر فصلِ حضورت به دلم، دفتر شعر است مضمونِ غزل گونه ترین حال، تویی تو
هر فصلِ حضورت به دلم، دفتر شعر است مضمونِ غزل گونه ترین حال، تویی تو
بغض دلتنڪَی.ملال از بُهــتِ بے ‌حدِ زماݧ "جمعہ"تڪرارِ حدیثِ حالِ نامعلومِ ماسٺ ‌♥️
هر فصلِ حضورت به دلم، دفتر شعر است مضمونِ غزل گونه ترین حال، تویی تو ☔️
‌ شَب به شَب ، واژه به واژه عِشق وَرزیدم تو را ... امشب اما تا سحر دیوانِ شِعرت می کنم ... 🧡🍃 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
‌ رکعتِ چَندم... کجا بودَم... نمی‌دانَم! ولی بُرد نامَت‌ را کسی، یادَت نَمازم را شکست!
جمعه باشد؛ تو نباشی؛ منِ تنها در شهر چه عذابی شده این جمعه‌ی وامانده؛ بیا ‌    ‌‌‌
صبح شد باز دلم تنگ تو از دور سلام تو نیاز و ضربان دلمی، ختم کلام...
خوش‌به‌حالِ دلِ هر مَرد که دختَر دارد کِی توانَد پِسری، "دُخملِ بابا" بشَود از خدا خواسته‌ام، هر پدری جای مَنال صاحبِ نازتَرین دخترِ دنیا بشَود ‌ 
صبح‌ است‌ وشروعِ عشقبازی‌هایت آئینه اسیرِ دلنوازی‌‌هایت این دل نرود به هیچ اقلیم مَگر در عرصه‌ی نازِ یکّه‌تازی‌هایت @abadiyesher