eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.8هزار دنبال‌کننده
8.4هزار عکس
2هزار ویدیو
78 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از جزیرهٔ تنهایی
زمانه کُشت مرا و ز دیگران گله نیست اجل که وقت‌شناس است نیز دیر رسید!
دلی گرفته و چشمی به راه دارم من مخواه بی تو بمانم، گناه دارم من... به رغم خانه‌خرابی و دربه‌در شدنم چه بیت‌ها که از آن یک نگاه دارم من غمت به زندگی‌ام رنگ تازه بخشیده است سپید مویم و بختی سیاه دارم من به لطف دائمِ ساقیِ دست و دل باز است اگر که حال خوشی گاه‌گاه دارم من دریغ! یار فراموشکار من عمری است که پشت پنجره چشمی به راه دارم من
دلی گرفته و چشمی به راه دارم من مخواه بی تو بمانم، گناه دارم من... به رغم خانه‌خرابی و دربه‌در شدنم چه بیت‌ها که از آن یک نگاه دارم من غمت به زندگی‌ام رنگ تازه بخشیده است سپید مویم و بختی سیاه دارم من به لطف دائمِ ساقیِ دست و دل باز است اگر که حال خوشی گاه‌گاه دارم من دریغ! یار فراموشکار من عمری است که پشت پنجره چشمی به راه دارم من
رقیبم شانه خواهد زد، ولی آشفته خواهد ماند که موهایت فقط عادت به انگشتان من دارند ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
رفته‌ای گرچه دلم منتظر برگرد است چقدر صبر از این زاویه‌اش نامرد است
‌به من که زخمیِ عشقم بتاز! حرفی نیست خوشا به روز جزا؛ روز بی حساب شدن...
به من گفته است یک مدت از او کمتر خبر گیرم؛ همین یعنی جدایی منتها آهسته آهسته...🌻
خواهی آمد روزی و زمین رَخت ِ نو - بر تنِ خود خواهد کرد رخوَت از دل هامان خواهد رفت نور خواهد پاشید جای ظلمت ، - روی پیشانی ما بوسه خواهیم به هم داد به شوق خواهد آمد باران دشت پُر خواهد شد از گل و - گندم و نور ... خواهی آمد روزی دف و آیینه بیاور ، برخیز - خانه را باید جارو بزنیم کوچه از بویِ تو سرمست شده است
خسته از خویشتنم، تاب ندارم دیگر... کاش می‌شد که خودم را بگذارم بروم ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🆔@abadiyesher
به من گفته است یک مدت از او کمتر خبر گیرم همین یعنی جدایی... منتها آهسته آهسته!
هزار دفعه مرا کشت و زنده کرد، آری! "امید" گاه همینقدر مایه‌ی رنج است @abadiyesher
جدا‌ از‌ دیگران،‌ در‌ انزوا،‌ آهسته‌آهسته شدم‌ با‌ خویش‌ هم‌ ناآشنا‌ آهسته‌آهسته سرم‌ با‌ عشق‌ او‌ گرم‌ است‌ و‌ همچون‌ شمع‌ می‌گریم که‌ آبم‌ می‌کنند‌ این‌ غصه‌ها‌ آهسته‌آهسته چه‌ در‌ دل‌ دارم‌ از‌ عشقش؟‌ حیا‌ ای‌کاش‌ بگذارد که‌ گویم‌ با‌ لبش‌ این‌ راز‌ را‌ آهسته‌آهسته رقیب‌ از‌ من‌ چه‌ با‌ او‌ گفت‌ در‌ خلوت؟‌ نمی‌دانم که‌ آن‌ اهل‌ وفا‌ شد‌ بی‌وفا‌ آهسته‌آهسته به‌ من‌ گفته‌ است‌:‌ از‌ هم‌ چند‌ روزی‌ بی‌خبر‌ باشیم همین‌ یعنی‌ جدایی‌؛ منتها‌ آهسته‌آهسته @abadiyesher