eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.8هزار دنبال‌کننده
8.5هزار عکس
2.1هزار ویدیو
95 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
ناگهان در کوچه دیدم بی‌وفای خویش را باز گم کردم زشادی دست و پای خویش را گفته بودم بعد از این باید فراموشش کنم دیدمش وز یاد بردم گفته‌های خویش را
نازم‌ به چشمِ یار، که تیر ِنگاه را بیجا هَدَر نکرد و به قلبم نشانه زد !
گفت از تو یاد می‌کنم؛ اما وفا نکرد یادش بخیر؛ یارِ فراموشکار ما 
آمدم یاد تو از دل به برونی فِکنم دل برون گشت ولی یادِ تو با ماست هنوز...!
که کس ندیده در آزارِ هیچ‌کس ما را... 😊✌️
تو چه دانی که پسِ هر نگهِ ساده‌ی من چه جنونی چه نیازی چه غمی‌ است؟
خواهم كه به خلوت‌كده‌ای از همه دور «من باشم و من باشم و من باشم و من»
نشستم، باده خوردم، خون گرستم، کنجی افتادم تحمل می رود اما شب غم سر نمی آید
"شادی نماند و شور نماند و هوس نماند سهل است این سخن که مجال نفس نماند فریاد از آن کنند که فریاد رس رسد فریاد را چه سود؟ که فریاد رس نماند کو؟ کو؟ کجاست قمری مست سرودخوان؟ جز مشتی استخوان و پر اندر قفس نماند امید دربدر شد و از کاروان شوق جز ناله ای ضعیف ز مسکین جرس نماند طوفانی از غبار بماند و سوار رفت بس برگ و ساز بیهده ماند و فرس نماند سودند سر به خاک مذلت کسان چو باد در برجهای قلعه تدبیر کس نماند کارون و زنده رود پر از خون دل شدند اترک شکست، عهد و وفای ارس نماند تنها نه خصم رهزن ما شد، که دوست هم چندان که پیش رفتش از او بازپس نماند رفتند و رفت هر چه فریب و دروغ بود تا مرگ این حقیقت بیرحم بس نماند تابنده باد مشعل می! کاندر این ظلام موسی بشد، به وادی ایمن قبس نماند برخیز امید و چاره غمها ز باده خواه گر نیست پس چه چاره کنی؟ چاره پس نماند 🆔@abadiyesher