من بار دیگر از غزلت جان گرفته ام
از بیت بیت شعر تو ایمان گرفته ام
بعد از شروع هر شب بارانی ات هنوز
پاییز را بخاطرت آسان گرفته ام
آبان چشمهای تورا میتوان سرود
وقتی برای لمس تو باران گرفته ام
از خش خش صدای همین برگهای زرد
حالی عجیب، سخت و پریشان گرفته ام
پاییز را گره زده ام با نگاه تو
این فصل را همیشه گروگان گرفته ام
از روزگار بی کسی ام دل بریدی و ..
بعد از توباز شام غریبان گرفته ام
درد آشنای خوب قدیمی ندیده ای ؟
من سالها از عشق تو سامان گرفته ام
با حسرتی که حال و هوایش نگفتنی ست
در آخرین نگاه توپایان گرفته ام
#مهشید_دلگشایی
💤ℒℴνℯ⤵️
┅✶❤✶┅
من بار دیگر از غزلت جان گرفته ام
از بیت بیت شعر تو ایمان گرفته ام
بعد از شروع هر شب بارانی ات هنوز
پاییز را بخاطرت آسان گرفته ام
آبان چشمهای تورا میتوان سرود
وقتی برای لمس تو باران گرفته ام
از خش خش صدای همین برگهای زرد
حالی عجیب، سخت و پریشان گرفته ام
پاییز را گره زده ام با نگاه تو
این فصل را همیشه گروگان گرفته ام
از روزگار بی کسی ام دل بریدی و ..
بعد از توباز شام غریبان گرفته ام
درد آشنای خوب قدیمی ندیده ای ؟
من سالها از عشق تو سامان گرفته ام
با حسرتی که حال و هوایش نگفتنی ست
در آخرین نگاه توپایان گرفته ام
#مهشید_دلگشایی
💤ℒℴνℯ⤵️
┅✶❤✶┅
خنده بر روی لبت هر چه پدیدار شده
قلب دیوانه ی من تشنه ی دیدار شده
شاعرت بودم و هستم غزلم را دریاب
که غمم باز در این واژه تلمبار شده
مضطرب هستم و ای کاش که شاهد بودی
به همین دل که به چشم توگرفتار شده
بر سرم ریخته شد آجر ویرانگی ام
این فرو ریختگی روی من آوار شده
دوریت آمده هر بار مرا آب کند
که دلم سخت از این فاصله بیزار شده
کاش از روزنه ی عشق خودت میدیدی
که دل نشئه ی من با تو چه هوشیار شده
#مهشید_دلگشایی