eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸🇮🇷
2.1هزار دنبال‌کننده
9.6هزار عکس
2.5هزار ویدیو
106 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
میان دفتر شعرم گمانم عید قربان است به پای توست خون این غزل های به دل مانده
به کجا کشانده ای تو؟ دلِ کافرِ پُر از عشق نه وضو نه قبله دارد، هوسِ نماز کرده....
به کجا کشانده ای تو؟ دلِ کافرِ پُر از عشق نه وضو نه قبله دارد، هوسِ نماز کرده....
هی گفتیم: حرف است فراوان و دگر حوصله ای نیست… از مصرع دومش غافل شدیم... "از بغضِ عمیقِ به گلویم گله‌ای نیست..." 🌾
قاب عکس رخِ تو خواهش دیوارِ من است..
به كجا كشانده ای تو؟دلِ كافر پُر از عشق نه وضو نه قبله دارد هوسِ نماز كرده
برای دركِ گيسويت دلم را شانه كُن امشب خودت ويرانه اش كردی درونش خانه كن امشب...
همچو یک حبه ی قند است دلِ شیرینم آرزو کرده که در چای دلت آب شود!
اگرچه روزه‌یِ خورشيد، شود با لمسِ شب افطار من از افطارِ چشمِ تو، سحر تا شام بيدارم ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
همچو یک حبه.ی قند است دلِ شیرینم آرزو کرده که در چای دلت آب شود!
طواف عشق میخواهی، بیا دل را زیارت کُن شبیه قطره ي باران، کمی امشب عبادت کُن.. نظیرقطره ي باران، ببار و عاشقی بنما به هربوسه به خاك دل،توهم عرض ارادت کُن بزن برهم تو قانون را،بشو بَرده براي عشق فقط یک شب شبیه من،به عقل خود خیانت کُن گمانم مزه ي سجده،بُوَد شیرینتراز شیرین به فرهاد دلت برگو،کمی امشب نجابت کُن دل سجاده بی تاب است،براي سجده هاي تو درآغوش نمازِخود،خدایت را عیادت کُن همانند غروبی که،شبیه رنگ پاییز است توهم با رنگ رخسارت،به خورشیدش حسادت کُن بسوزامشب ولی آرام،که پروانه دمی خوابید تو اي شمع سراپا عشق، دمی مشق لطافت کُن.. @abadiyesher
آبادی شعر 🇵🇸🇮🇷
عشق اگه شعر بود @abadiyesher
چه کنم ریشه‌ي ُگل، ساکن گلدان تو بود پنجره باز اگر بود، به ایواِن تو بود فال بسیار گرفتم، همه را گفت خطاست قهوه‌ي زندگی‌ام، تشنه‌ي فنجان تو بود قصه‌ي نان و نمک چیست؟ نمیدانم من حرمت سفره‌ي من چشمِ نمكدان تو بود درِ زندان بگشودند ولی یوسف ماند بس که این یوسف ماعاشق زنداِن تو بود نیمه‌ي پُر منم و نيمه‌ي خالي هم تو خالی و ُپر همگی قصه‌ي لیوان تو بود رسم عشق است که بوسه بزند لب بر لب این چه عشقی است که لب، طعمه‌ی دندان تو بود بال پروانه اگر عهد کند پَرنزندحرفی نیست دل او پَر بِکشد، چون َسرِ پیمان تو بود @abadiyesher