eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸🇮🇷
2.1هزار دنبال‌کننده
9.6هزار عکس
2.5هزار ویدیو
106 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
هر دم کشدم سوی تو، بیتابیِ دل...
هر شب به تو با عشق و طرب می‌گذرد بر من زغمت به تاب و تب می‌گذرد تو خفته به استراحت و بی تو مرا تا صبح ندانی که چه شب می‌گذرد
فرخنده عاشقی که ز دلدار مهربان گر حرف مهر گفت حديث وفا شنيد
تمام مهربانان را به خود نامهربان کردم به امّیدی که سازم مهربان، نامهربانی را ! ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
ای فدای تو هم دل و هم جان وی نثار رهت هم این و هم آن دل فدای تو چون تویی دلبر جان نثار تو چون تویی جانان دل رهاندن ز دست تو مشکل جان فشاندن به پای تو آسان راه وصل تو راه پر آشوب درد عشق تو درد بی درمان بندگانیم جان و دل بر کف چشم بر حکم و گوش بر فرمان گر سر صلح داری اینک دل ور سر جنگ داری اینک جان
بی‌مهری اگر چه بی‌وفا هم جور از تو نکو بود جفا هم بیگانه و آشنا ندانی بیگانه کشی و آشنا هم پیش که برم شکایت تو کز خلق نترسی از خدا هم بس تجربه کرده‌ام ندارد آه سحری اثر دعا هم در وصل چو هجر سوزدم جان از درد به جانم از دوا هم ای گل که ز هر گلی فزون است در حسن رخ تو در صفا هم شد فصل بهار و بلبل و گل در باغ به عشرتند با هم با هم ستم است اگر نباشیم چون بلبل و گل به باغ ما هم جز هاتف بی‌نوا در آن کوی شاه آمدوشد کند، گدا هم
گفتم که چارهٔ غم هجران شود نشد در وصل یار مشکلم آسان شود نشد یا از تب غمم شب هجران کشد نکشت یا دردم از وصال تو درمان شود نشد یا آن صنم مراد دل من دهد نداد یا این صنم‌پرست مسلمان شود نشد یا دل به کوی صبر و سکون ره برد نبرد یا لحظه‌ای خموش ز افغان شود نشد یا مدعی ز کوی تو بیرون رود نرفت چون من اسیر محنت هجران شود نشد یا از کمند غیر غزالم جهد نجست یا ز الفت رقیب پشیمان شود نشد یا از وفا نگاه به هاتف کند نکرد یا سوی او ز مهر خرامان شود نشد
گفتیم درد تو عشق است و دوا نتوان کرد دردم از توست دوا از تو چرا نتوان کرد گر عتاب است و گر ناز کدام است آن کار که به اغیار توان کرد و به ما نتوان کرد من گرفتم ز خدا جور تو خواهد همه کس لیک جور این همه با خلق خدا نتوان کرد فلکم از تو جدا کرد و گمان می‌کردم که به شمشیر مرا از تو جدا نتوان کرد سر نپیچم ز کمندت به جفا ، آن صیدم که توان بست مرا لیک رها نتوان کرد جا به کویت نتوان کرد ز بیم اغیار ور توان در دل بی‌رحم تو جا نتوان کرد گر ز سودای تو رسوای جهان شد هاتف چه توان کرد که تغییر قضا نتوان کرد
گفتم که چاره ی غم هجران شود، نشد در وصل یار مشکلم آسان شود، نشد یا از تب غمم شب هجران کُشَد، نکشت یا دردم از وصال تو درمان شود، نشد یا آن صنم ، مرادِ دل من دهد نداد یا این صنم‌پرست ، مسلمان شود نشد یا دل به کوی صبر و سکون، ره بَرَد، نبُرد یا لحظه‌ای خموش ز افغان شود نشد یا مدعی ز کوی تو بیرون رود نرفت چون من اسیر محنت هجران شود نشد یا از کمندِ غیر، غزالم جَهَد، نَجَست یا ز الفت رقیب، پشیمان شود نشد یا از وفا، نگاه به هاتف کند نکرد یا سوی او ز مهر خَرامان شود نشد
بوده است یار بی من اگر دوش با رقیب یا من به قتل می‌رسم امروز یا رقیب شکر خدا که مرد به ناکامی و ندید مرگ مرا که می‌طلبد از خدا رقیب با یار شرح درد جدائی چسان دهم چون یک نفس نمی‌شود از وی جدا رقیب هم آشناست با تو و هم محرم ای دریغ ظلم است با سگ تو بود آشنا رقیب در عاشقی هزار غم و درد هست و نیست دردی از این بتر که بود یار با رقیب با هاتف آنچه کرده که او داند و خدا بیند جزای جمله به روز جزا رقیب @abadiyesher
ناامید است ز درمانِ دو بیمار طبیب چشمِ بیمارِ کسی و دلِ بیمار کسی... 🆔@abadiyesher
هرشب از اَفغان من بيدار خلق، امّا چه سود آنكه بايد ناله ام را بشنود بيدار نيست... @abadiyesher