مرگِ فریادها
در سکوتی مرگ ناک اینک صداها مُرده اند
یک به یک فریادها امروز گویا مُرده اند
گِل تپیده در دهان ریبِ مزدورانِ عصر
بوقچی هایِ خیانت کار دنیا مُرده اند
از چه قلبی را نمی سوزاند از صیادها
اینهمه ماهی که روی خاک دریا مُرده اند
مدعی های حقوق زن کجا رفتند پس؟؟؟
فرق دارد خون و خون یا اهل دعوا مُرده اند
قطعه قطعه پخش شدجسم کبوترها به خاک
چشم های باز گویا در تماشا مُرده اند
هیچکس #هشتک نزد غمباری این درد را
دم نزد از خون گلهایی که اینجا مرده اند
جای دارد مُردن از اندوه جانکاهی که هست
اینکه مظلومان دنیا بی مداوا مُرده اند
از چه یک نم دیده ی تمساح ها را تر نکرد
اینهمه مهپاره ای که مثل مهسا مُرده اند
احمدرفیعی وردنجانی
برای آرتین
خاطری غمگین نشُد از ماجرایت آرتین
هیچکس#هشتک نزد جایی برایت آرتین
بوقچی های زمان با اهرمن هم کاسه اند
نیست باب طبع آنان این روایت، آرتین
مُشت خود را بر دهان دشمن ایران بزن
خوب شد تا دستِ بازخم آشنایت آرتین
نیست بابایت که دستی روی موهایت کشد
نیست مادر تا بگوید؛ جان فدایت آرتین
این نماد فتنه ی زن، زندگی، آزادی است
مادرت محروم شد، از خنده هایت، آرتین
آتشی بر دودمان ظلم اندازد یقین
شعله های آه های بی صدایت آرتین
احمدرفیعی وردنجانی