رُز نمي خواهم، مرا اركيده اي از لب ببخش
بر دلم پس لرزه هايي ماندگار از تب ببخش
كل دنيا را ببخشم تا زني پلكي به من
آسمانها زير پايت ، بر سرم كوكب ببخش
خون ِ دلها ميكشم تا با غزل رسوا شويم
من كه از عشقت بگويم، شعر خود مطلب ببخش
دين و ايمانم فراري مي شوند از ناز ِ تو
كرده اي تاراجم ، از خود لقمه اي مذهب ببخش
كافري كردي به جانم، فكر ِ خونريزي نباش
من رئالم نازنين، راهي از اين مكتب ببخش
راه ِ دوري رفته اي، اي صبر ِ بي ايوب ِ من
جرعه اي از بهترين ايوب را امشب ببخش
پشت ِ آن ديوار ِ آزادي سخن سنجم به بند
زير باران خيس غم، اركيده اي با لب ببخش
دوست دارم که تو را دوست بدارم،به تو چه؟
بی تو هر ثانیه ای را بشمارم،به تو چه؟
عشق من میکشد
دل به مهتاب تو هر شب بسپارم،به تو چه؟
مست در آینه پلکی بزن،انگور بریز
من که بی جرعه ی چشم تو خمارم، به تو چه؟
دل من هرچقدر تنگ تو باشد،باشد
به درک اینهمه بی صبر و قرارم، به تو چه؟
چه بخواهی چه نخواهی همه من شده ای
همه زندگی و دار و ندارم، به تو چه؟
تو که یک بار به من شانه ندادی هرگز
روی دیوار اگر سر بگذارم به تو چه؟
تو به دیوانگیم هر چه دلت خواست بخند
تو خواهے رفت دیگر حرف چندانے نمے ماند
چه باید ڪرد وقتے عشقِ پنهانے نمے ماند
چه با من میڪنے اے بیخبر از حال و احوالم
ڪه تنها میروے و در بدن جانے نمے ماند
زلیخا گونه میمانم به شوق دیدنت لیڪن
صبورے با من همچون مرد ڪنعانے نمے ماند
بمان اے همدمم دیگر ندارم طاقت دوری
ڪه بعد از رفتنت اعجاز و ایمانے نمے ماند
پر از حرفم ولے اڪنون فقط یک درد میماند
اگر رفتے برایت راه جبرانے نمے ماند
آخر، آب و گلش کنار نیامد
دریا با ساحلش کنار نیامد
برکه دلش را فروخت اما دریا
با ماه کاملش کنار نیامد
باز به خاک آرمید هرچه که رویید
مزرعه با حاصلش کنار نیامد
از تو شکایت کنم که خلق بگویند
بی سر و پا با دلش کنار نیامد
اشكم و آتش، خوشا کسی که اگر سوخت
سوخت و با مشکلش کنار نیامد
#فاضل_نظری
كاش و ايكاش كه باز عاشق و ديوانه شويم
فارغ از نیک و بدش راهی میخانه شویم
اتش عشق به جان و دل بی تاب کشیم
تا که همپای دلِ عاشقِ پروانه شویم
در دل از عشق بگوئیم و شود غم پنهان
شعله ی عشق به عالم زده فتانه شویم
مستی از خویش بجوئیم به غمخانهِ عشق
مست و ازاد و رها ساقی جانانه شویم
با غم عشق بسازيم اگر سوخته ایم
دل به دنیا نسپاریم که شاهانه شویم
شب مهتابی و رخساره ی یارم در ماه
مثل مجنون به جهان قصه و افسانه شويم
مات و مبهوت هم و بر سر داريم اگر
مثل حلاج انالحق زن و فرزانه شويم
علیرضا-داودى
هردو سرخیم ولی فاصله ی ما از هم
پرده هایی ست که در قلب انار افتاده
تو به من دور تر دور ولی نزدیکی
من به تو مثل مریضم که نزار افتاده
شیشه ی نازک تنهایی بین من و تو
شده دیوار بلند و چو هوار افتاده
ورد خوانده ست مگر پیرزن جادوگر
که گره در وسط ریسه ی کار افتاده
از غم و غصه وجودم شده لبریز عزا
به دل از هجمه ی این مسئله نار افتاده
طوری از داغ گرفتارم و نالانم که
دلم انگار در آتش سر من بر دار است
بداهه
یاصاحب صبر
دل و دین و عقل و هوشم همه را بر آب دادی
ز کدام باده ساقی به من خراب دادی
چه دل و چه دین و ایمان همه گشت رخنه رخنه
مژههای شوخ خود را چه به غمزه آب دادی
دل عالمی ز جا شد چه نقاب بر گشودی
دو جهان به هم بر آمد چه به زلف تاب داده
در خرمی گشودی چه جمال خود نمودی
ره درد و غم ببستی چه شراب ناب دادی
#فیض_کاشانی
زل بزن! بعد تماشای خودت اشک نریز
گریه کن جای همه، جای خودت اشک نریز
پای شعر همه با بغض مدارا کردی
لااقل پای غزل های خودت اشک نریز
تا کجا شوری و تلخی؟ چقدر داغی و اشک؟
سربکش! این همه در چای خودت اشک نریز
نه رسیدی به رسیدن، نه رسیدی به سفر
پشت کوتاهی رویای خودت، اشک نریز
دل بکن تا برود، بغض نکن، حرف نزن
مرد باش و سر امضای خودت اشک نریز...
#محسن_انشایی
مثل گیتار شکسته که ز کار افتاده
هر که در عشق کم آورد کنار افتاده
"هر دو سرخیم ولی فاصلهی ما از هم
پرده هایی ست که در قلب انار افتاده"
در دل شب که هوا ابری و بارانی بود
عکسهایی که گرفتیم همه تار افتاده
غم دوری تو و بیخبری آبم کرد
از دلم میل به گلزار و بهار افتاده
هر چه گشتیم به طوفان بلا برخوردیم
عشق گاهی ز سر ما دو سه بار افتاده
#بداهه
#کویر
ما چون ز دری پای کشیدیم کشیدیم
امید ز هر کس که بریدیم ، بریدیم
دل نیست کبوتر که چو برخاست نشیند
از گوشهٔ بامی که پریدیم ، پریدیم
رم دادن صید خود از آغاز غلط بود
حالا که رماندی و رمیدیم ، رمیدیم
کوی تو که باغ ارم روضهٔ خلد است
انگار که دیدیم ندیدیم، ندیدیم
سد باغ بهار است و صلای گل و گلشن
گر میوهٔ یک باغ نچیدیم ، نچیدیم
سرتا به قدم تیغ دعاییم و تو غافل
هان واقف دم باش رسیدیم، رسیدیم
وحشی سبب دوری و این قسم سخنها
آن نیست که ما هم نشنیدیم ، شنیدیم
وحشی بافقی
بگـــذار کمی فکــــر کنم مــن....ای وای
حالا تو رفیـــق من شدی بعــدش چـای
از جرگه دوستان به دورم، جـــز تــــو
ای تازه رفیق خوش مرامم وای فای😅
#ناهید_خلفیان