خواب ما با خواب چشم یار از یک پرده است
هیچ کس بیرون نمی آرد سر از تعبیر ما
#صائب_تبریزی
دلبسته به سکههای قلک بودیم
دنبال بهانههای کوچک بودیم
رؤیای بزرگترشدن خوب نبود
ایکاش تمام عمر کودک بودیم
#میلاد_عرفانپور
غمهای ما تلخ است امّا ساده میخندیم
دیوانهها وقتی که میخندند شیریناند
#امیرعلی_سلیمانی
شربتی از لب لعلش نچشیدیم و برفت
روی مه پیکر او سیر ندیدیم و برفت
گویی از صحبت ما نیک به تنگ آمده بود
بار بربست و به گردش نرسیدیم و برفت
بس که ما فاتحه و حرز یمانی خواندیم
وز پی اش سوره اخلاص دمیدیم و برفت
عشوه دادند که بر ما گذری خواهی کرد
دیدی آخر که چنین عشوه خریدیم و برفت
شد چمان در چمن حسن و لطافت لیکن
در گلستان وصالش نچمیدیم و برفت
همچو حافظ همه شب ناله و زاری کردیم
کای دریغا به وداعش نرسیدیم و برفت
#حافظ
ما ڪه باشیم، ڪه ما را دهد آغوش تو دست؟
با خیال تو مگر دست در آغوش ڪنیم
࿐ #هلالیجغتایے ࿐
در دلم احساس بارانخورده دارم، میخری؟
یک گلستان من گل پژمرده دارم، میخری؟
در فراقش سوخت احساس نجیبم ای رفیق
توی سینه یک دل افسرده دارم، میخری؟
آری هر روز و شبم درگیر جنگ و ماتم است
صد شهید نوجوان بر گرده دارم، میخری؟
نه نگفتم عاشقم، ای دوست من وابستهام
من هزاران شعر پیکانخورده دارم، میخری؟
کودکی از سر گذشته، بیخیال خاطرات
یک قلم، یک دفتر دلمرده دارم، میخری؟
گفتم از یاران هزاران زخم دارم یادگار
یک زمستان بغض سرماخورده دارم، میخری؟
عمر کوتاه است آری در حد و اندازه نیست
من هزاران حسرت نشمرده دارم، میخری؟
#امیر_اخوان
°
سوزاندےام ڪه دلم خامتر شود
وحشی شـدے غــزلم رامتر شود
آهـو براے چه باید زمـان صیـد
ڪارےڪندڪه خوشاندامتر شود
جز اینڪه ازسر جانش ڪَذشته تا
صــیاد نابغـه ناڪامتر شود
آدم براے نشستن به خاڪ تو
بایـد نتـرسد و بدنامتر شود
چیزے نڪَفتۍو ڪَفتی نڪَویمو
رفتی ڪه قصه پر ابهامتر شود
آنقدر ڪَریه نڪردے میان بغض
تا چشم اشڪ سرانجامتر شود
امشب ڪنارغزلهاےمن بخواب
شــاید جهــان تــو آرامتر شود
#افشینیداللهی
بازآی دلبرا ، که دلم بی قرار توست
وین جان بر لب آمده، در انتظار توست
در دست این خمار غمم، هیچ چاره نیست
جز باده ای که در قدح غمگسار توست
ساقی به دست باش که این مست مِی پرست
چون خُم ز پا نشست و هنوزش خمار توست
بی چاره دل که غارت عشقش به باد داد
ای دیده خون ببار که این فتنه کار توست
ای سایه صبر کن که براید به کام دل
آن آرزو که در دل امیدوار توست
#هوشنگ_ابتهاج
سلام.شبتون خوش🌹🌹
آنچه شُد عائِد مَن دَر هَمهٔ گَردِش عُمر
دَر پِیِ یـار فَقَط قِـرقِـرهای سَرنَـخ بود
#سید_محمد_حسن_بحرینی
به دریا میزنم شاید به سوی ساحلی دیگر
مگر آسان نماید مشکلم را مشکلی دیگر
من از روزی که دل بستم به چشمان تو می دیدم
که چشمان تو می افتند دنبال دلی دیگر
به هر کس دل ببندم بعد از این خود نیز میدانم
به جز اندوه دل کندن ندارد حاصلی دیگر
من از آغاز در خاکم نَمی از عشق می بینم
مرا می ساختند ای کاش از آب و گلی دیگر
طوافم لحظه ی دیدار چشمان تو باطل شد
من اما همچنان در فکر دور باطلی دیگر
به دنبال کسی جامانده از پرواز می گردم
مگر بیدار سازد غافلی را غافلی دیگر
فاضل_نظری#
من بودم و دلے و هزاران شڪستگی
آن هم به زلف پرشڪنت رفته رفته رفت
گفتے ڪه رفته رفته چو عمر آیمت به سر
عمرم ز دیر آمدنت رفته رفته رفت
࿐ #محتشمڪاشانے ࿐
من گم شده ام هرچه بگردی خبری نیست
جز این دو سه تا شعر که گفتم اثری نیست
یک بار نشستم به تو چیزی بنویسم
دیدم به عزیزان گله کردن هنری نیست
دلگیرم از این شهر پس از من که هوایش
آن گونه که در شأن تو باشد بپری نیست
ای کاش کسی باشد و کابوس که دیدی
در گوش تو آرام بگوید: خبری نیست
هر جا نکنی باز سر درد دلت را
چون دامن تر هست ولی چشم تری نیست
ای کاش که می گفت نگاه تو؛ بمانم
این لحظه که حرفت سند معتبری نیست
دل خوش نکنم پشت وداع تو سلامی ست
یا پشت خداحافظی من سفری نیست
من چند قدم رفتم و برگشتم و دیدم
در بسته شد آن گونه که انگار دری نیست
#مهدی_فرجی
امتحان کردم ببینم سنگ می فهمد تو را
از تو گفتم با دلم، کوتاه آمد گریه کرد!
#کاظم_بهمنی
به دور افکندهام غم ها و شادی های کوچک را
تویی رمز بزرگ انتخاب من
سلام ای عشق!
#حسین_منزوی
#صبحتون_بخیر✋🏻
همیشه آن کسی که رفته را نفرین نباید کرد...
کسی که بی محابا دل ببندد، کم مقصر نیست!
#محمد_حسن_جمشیدی
نمیآیی، نمیخوانی، نمیپرسی، نمیجویی
چرا از آشنایان، اینقدَر کس بیخبر افتد
#صائب_تبریزی
اول هوس و شیطنتی پر هیجان بود،
نوعی طپشِ قلب، شبیهِ ضربان بود!
کم کم همهی دغدغهام دیدن او شد
انگار که جذاب ترین فردِ جهان بود!
هی رفتم و هی دیدم و هی آه کشیدم،
دلبستگیام بیشتر از تاب و توان بود...
میخواستم اقرار کنم عاشقم اما...
[ چیزی که عیان بود چه حاجت به بیان بود؟ ]
فهمید که دیوانه و دلبستهی اویم
[ از بسکه اشارات نظر، نامهرسان بود ]
القصه گرفتار دل هم شده بودیم
روزی که جوان بودم و او نیز جوان بود...
از آنچه میان من و او بود چه گویم؟
مجنونِ زمان بودم و لیلایِ زمان بود
اما وسط آنهمه دلبستگی و عشق،
معشوقهام انگار کمی دلنگران بود!
خوردیم به یک مشکلِ معمولیِ ساده...
من زاغه نشین بودم و او دختر خان بود!
کم کم به خودش آمد و فهمید چه کرده...
حق داشت که پا پس بکشد، بحثِ زیان بود!
اصلا تو بگو، دختر خان با دک و پوزش،
هم شأن من پاپَتیِ غاز چران بود؟!
البته که نه! رفت... خدا پشت و پناهش
اصرار چرا؟ قسمتِ او با دگران بود...
او رفت و غمش شعله به جان قلم انداخت!
من ماندم و یک دفتر و طبعی که روان بود...
یک مشت غزل شد همهی دار و ندارم،
دیوان بزرگی که پر از آه و فغان بود...
بیش از دو دهه دور خودم گشتم و گشتم
دل در گروِ عشق و سرم در دَوَران بود...
گفتم که بدانید وفا، عشق، دروغ است!
من تجربه کردم، به همین قبله چَخان بود...
حُسنش همه گفتند و من سر به هوا را...
آگاه نکردند به شری که در آن بود...!
ویروس، خطرناک تر از عشق ندیدم
یک قاتل بِالفطره اگر بود، همان بود!
هی ریشه زد و ریشه زد و ریشه کنم کرد
این تودهی بدخیم گمانم سرطان بود...
#محمدرضا_نظری
اول هوس و شیطنتی پر هیجان بود،
نوعی طپشِ قلب، شبیهِ ضربان بود!
کم کم همهی دغدغهام دیدن او شد
انگار که جذاب ترین فردِ جهان بود!
هی رفتم و هی دیدم و هی آه کشیدم،
دلبستگیام بیشتر از تاب و توان بود...
میخواستم اقرار کنم عاشقم اما...
[ چیزی که عیان بود چه حاجت به بیان بود؟ ]
فهمید که دیوانه و دلبستهی اویم
[ از بسکه اشارات نظر، نامهرسان بود ]
القصه گرفتار دل هم شده بودیم
روزی که جوان بودم و او نیز جوان بود...
از آنچه میان من و او بود چه گویم؟
مجنونِ زمان بودم و لیلایِ زمان بود
اما وسط آنهمه دلبستگی و عشق،
معشوقهام انگار کمی دلنگران بود!
خوردیم به یک مشکلِ معمولیِ ساده...
من زاغه نشین بودم و او دختر خان بود!
کم کم به خودش آمد و فهمید چه کرده...
حق داشت که پا پس بکشد، بحثِ زیان بود!
اصلا تو بگو، دختر خان با دک و پوزش،
هم شأن من پاپَتیِ غاز چران بود؟!
البته که نه! رفت... خدا پشت و پناهش
اصرار چرا؟ قسمتِ او با دگران بود...
او رفت و غمش شعله به جان قلم انداخت!
من ماندم و یک دفتر و طبعی که روان بود...
یک مشت غزل شد همهی دار و ندارم،
دیوان بزرگی که پر از آه و فغان بود...
بیش از دو دهه دور خودم گشتم و گشتم
دل در گروِ عشق و سرم در دَوَران بود...
گفتم که بدانید وفا، عشق، دروغ است!
من تجربه کردم، به همین قبله چَخان بود...
حُسنش همه گفتند و من سر به هوا را...
آگاه نکردند به شری که در آن بود...!
ویروس، خطرناک تر از عشق ندیدم
یک قاتل بِالفطره اگر بود، همان بود!
هی ریشه زد و ریشه زد و ریشه کنم کرد
این تودهی بدخیم گمانم سرطان بود...
#محمدرضا_نظری
سرگرم بی تو بودنم این روزها ولی...
لعنت به شب که خاطره را زنده میکند!
#رسول_احدی
عشق اگر پشت در خانه ات آمد روزی...
درب را وا نکنی ، خانه خرابی دارد
مسعود_محمدپور
من پریشانِ تو اینجا... و خدا میداند؛
تو کجا؟ در پیِ که؟ از چه پریشان هستی؟!
#مهسا_جلال
از همان روزی که گفتی اهلِ چای و قهوهاَم
کافه گردی میکنم! شاید تو را پیدا کنم...
#حامد_فلاحیراد
مثل خرمشهر سال 61 هستم ڪه بعد از سال ها
حفظ ڪرده در دلش شیرینیِ یڪ سوّم خرداد را...
#سونیا_نوری