eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.8هزار دنبال‌کننده
8.4هزار عکس
2هزار ویدیو
79 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
همه شب دست به دامان خدا تا سحرم كه خدا از تو خبر دارد و من بي‌خبرم رفتي و هيچ نگفتي كه چه در سر داري رفتي و هيچ نديدي كه چه آمد به سرم گرمي طبعم از آن است كه دل سوخته‌ام سرخي رويم از اين است كه خونين جگرم كار عشق است نماز من اگر كامل نيست آخر آنگاه كه در ياد توام در سفرم اين چه كرده است كه هرروز تو را مي‌بيند؟ من از آيينه به ديدار تو شايسته ترم عهد بستم كه تحمل كنم اين دوري را عهد بستم ولي از عهد خودم ميگذرم
آن قصر متروکم که سلطانم نمی‌آید یک پیکر بی‌روح  که جانم نمی‌آید یخ بسته‌ام، محبوس آغوش زمستانم می‌میرم آخر هم بهارانم نمی‌آید گم می‌کنم هرشب خودم را در کویر مهر می‌داند اما ماه تابانم نمی‌آید چشمم به سوی آسمان عشق وا مانده یک قطره باران روی گلدانم نمی‌آید دامان جانم را گلستان کرده‌ام اما پروانه‌ای بر روی دامانم نمی‌آید یک روز آمد آفتابش را نشانم داد خورشید بعد از آن به چشمانم نمی‌آید وقت تفأل گفت "جاء الحق"؛ ولی مرگم- نزدیک شد   تأویل قرآنم نمی‌آید با درد، آخر قلب خونینم کنار آمد دیگر ندارم غم که درمانم نمی‌آید
YEKNET.IR - shoor - hafteghi 1401 - hasan ataei.mp3
3.12M
🔳 🌴آخه تو این دنیا کدوم مادری مثل منه 🌴یه پسرم بی حرم و یه پسرم بی کفنه 🎙 حسن عطایی
هر صبح و شام رو به حرم می‌دهم سلام دورم ولی به شاه کرم می‌دهم سلام ماتم‌سرا شده است دل بی‌قرار من سلطان عشق با همه غم، می‌دهم سلام
لب‌تشنه‌ام از سپیده آبم بدهید جامی ز زلال آفتابم بدهید من پرسش سوزان حسینم، یاران! با حنجرهٔ عشق جوابم بدهید
شـعر چشمان تو مضـمون قشـنگی است ولی من پـریشانم و  دلتنـگ نگاهت چه کنم...؟
من با تو هر حرفی که می گفتم غزل می شد وقتی زبان رسمی این است
از هـرم نگاهـت دل یخ آب شده لبخنـد تو طـرح غـزل نـاب شده دیوار به کـوه تکیـه دارد وقتی تصویر تو روی سیـنه‌اش قاب شده
هرچند حیا می‌کند از بوسه‌ی ما دوست دلتنگی ما بیشتر از دلهره‌ی اوست الفت چه طلسمی است که باطل‌شدنی نیست اعجاز تو ای عشق نه سحر است نه جادو است ای کاش شب مرگ در آغوش تو باشم زهری که بنوشم ز لب سرخ تو دارو است یک‌بار دگر بار سفر بستی و رفتی تا یاد بگیرم که سفر خوی پرستو است از کوشش بیهوده خود دست کشیدم در بستر مرداب چه حاجت به تکاپو است
دوباره آرشِ ایران، کمان گرفت به دست چنانکه لرزه بر اندامِ صهیونیست نشست ببین که تیرِ دفاع از حریمِ قدس، چه کرد که تارِ گنبدِ آهن به یک اشاره گسست همان که چنگ به خون‌هایِ طفلکان آلود ببین که کبکبهٔ عنکبوتی‌اش شده پست امیدِ بودنش این‌بار ناامید شده‌است اگرچه روح و تنِ اهلِ آن مکان را خست برو پرندهٔ ایمان کنارِ قدسِ شریف بگو به آن ملخک که نمی‌توانی جست همیشه مردمی از نسلِ آدمی هستند که سدِّ راه بسازند پیشِ دیوپرست ببین که مردمی از پیروانِ پاکِ علی همیشه خاطرشان هست عهدِ روزِ الست به حول و قوّهٔ پروردگار می‌جنگند به دین و مذهبشان نیست گرد و خاکِ شکست همیشه منتظرِ امرِ آن ولی هستند همیشه گوش به فرمان، چو مخلصی دربست همیشه سر به ارادت، همیشه پا به رکاب همیشه دستِ ادب روی قلب بوده و هست اگر ولی بسپارد که دشمنان بکشند ستمگری نتواند که از سپاهش رست امید هست به زودی که این خبر برسد که خاکِ پاکِ فلسطین به مردمش پیوست دلم خوش‌است به زودی به قدس برگردد قرار و امنیتی را که دشمنش برده‌است خدا کند که ببینم در این دقایقِ عمر که قدس، از کفِ آن دشمنانِ خونی رست رسیده لشکرِ «صهیو» به «نیست» بودنِ خود چرا که آرشِ ایران، کمان گرفت به دست