eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.8هزار دنبال‌کننده
8.4هزار عکس
2هزار ویدیو
74 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
به قدر خوردن یک چای تلخ با من باش که تلخ با عزیزم هنوز شیرین است
روبروی چشم‌هایت ماه کم می‌آورد شعله‌ی آغوش گرمت چای دم‌ می‌آورد
نیمی از جان مرا بردی ، محبت داشتی ! نیمِ باقیمانده هم هر وقت فرصت داشتی ! بر زمین افتادم و دیدم به سویم می دوی دستِ یاری چیست ؟ سودای غنیمت داشتی ! خانه ای از جنس دلتنگی بنا کردم ولی چون پرستوها به ترکِ خانه عادت داشتی ای که ابرویت به خونریزی کمر بسته ست ! کاش اندکی در مهربانی نیز همّت داشتی من که خاکستر شدم اما تو هنگام وداع کاش قدری بر لبانت آهِ حسرت داشتی ...
چای داغی که دلم بود به دستت دادم آنقدر سرد شدم از دهنت افتادم
من همان واژه ی عشقم بہ زبانے دیگر ڪہ بہ صوت تو فقط قابلِ معنا شدنم ..
من همان دخترک ناز عروسک بازم که به یک خنده خود،کار دلی میسازم چین بر صورت! و یا برف به مو!،نقاشیست من هنوز عاشق آن لوزی در پروازم......
هی نمایش می‌دهی آن، هیکلِ پُر تاب را سیکسپک‌هایت بپوشان، جانِ من، دلبر نباش!😃😅
هدیه دادم قلب خود‌ را تا مگر یارم شود درعوض باران به چشمم یادگاری دادو رفت
از خدا صد دیده خواهم در تماشایت که هست دیده مشتاق تماشای تو صدچندان که بود ...
عالیجناب حضرت شعرم بگو چرا این بیت ها نمیشود آرام و بی صدا آنقدر ضجه میزند تا بر گلوی درد چون خنجری فشرده بگیرد نفس ز ما
من مثل چای تلخ و تو شیرین شبیه قند ما را خدا به نیت پیوند آفرید
چيست در گردش جادویی چشمت که هنوز قلم فرشچيان دور خودش می چرخد...!