ای هَمیشـه جاودانـه دَر میانِ لَحظههایَم
غُصِّه مَعنایی نَدارَد تا تو میخَندی بَرایَم
#لاادری
استکانی بوسه با طعم بغل آوردهام!
سر بکش تا یخ نکرده روی لب! صُبحت بخیر
#سعیده_محمودی
@Sherkhas
"بیدارباش " میزنم از راس صفر عشق
تا لحظه ی طلوعِ تو، هر لحظه خواب را
خواهان خلسه ی دمِ بودِ توام ، بـیـا-
-خوابم نما و ختم کن این اضطراب را
#آربی_ریحانه
سلام❤️
صبحتون مبارک🌹
نه مثل كوه محكمم نه مثل رود جارى ام
نه لايقم به دشمنى نه آن كه دوست دارى ام
تو آن نگاه خيره اى در انتظار آمدن
من آن دو پلك خسته كه به هم نمى گذارى ام
تو خسته اى و خسته تر منم كه هرز مى روم
تو از همه فرارى و من از خودم فرارى ام
زمانه در پى تو بود و لو ندادمت ولى
مرا به بند مى كشد به جرم راز دارى ام
شناختند مردمان من و تو را به اين نشان
تو را به صبر كردنت مرا به بى قرارى ام
چقدر غصه مى خورم كه هستى و ندارمت
مدام طعنه ميزند به بودنم ، ندارى ام
#سیدتقی_سیدی
من سرم بر شانه ات ؟... يا تو سرت بر شانه ام؟...
فکر کن خانم اگر باشم چه جوری بهتر است...؟
#حامد_عسگری
با دل آزردهام چیزی نمیگویی ولی
از دل آزردن که حرفی میشود آمادهای
#سجاد_سامانی
از کیمیایِ مِهرِ تو زَر گَشت رویِ مَن
آری به لُطف یُمن شُما خاک زَر شَوَد
#حافظ
عاقبت با شعرها دستانمان رو میشود
مست آن چشمان مست و تاب گیسو میشود
هرچه کردم دل نلغزد رفت از دستم دلم
با نگاهی ناگهان انگار جادو میشود
باد و طوفان هم نمیشد باعث مکثم ولی
ظاهرا انگار دارم محو ابرو میشوم
ابروانت تیغ بران آن نگاهت همچو تیر
زین شکار بی امان مانند آهو میشوم
شانه ها وگردنم در نزد هرکس مثل سرو
پیش تو چون میرسم من چارزانو میشوم
بی تو من درد گرانم تلختر از زهر مار
با تو من چون انگبینم عینِ دارو میشوم
بی تو من چون دوزخم غرق گداز و آتشم
باتو من جنات تجری بین مینو میشوم
بی تو من غرق سکوت و عزلت و خاموشیم
با تو من سرمست شور و پر هیاهو میشوم☺️
#سما_سادات
"میخواهَمَت" که خواستَنیتَر زِ هَر کَسی
کـو واژهای که سـادهتَر از این بَیان کُـنَـم؟
#سیمین_بهبهانی
┄┅─═🍁 ═─┅┄
با عزیزان درنیامیزد دل دیوانهام
در میان آشنایانم ولی بیگانهام
از چو من آزادهای الفت بریدن سهل نیست
میرود با چشم گریان سیل از ویرانهام
#رهی_معیری
چه رفته است بر این بینوا؟ نمی پرسی؟
کجاست شور و شر من؟ کجا؟ نمی پرسی ...
مگو که از غم این سالخورده باخبری
تو سالهاست که حال مرا نمی پرسی ...
چنان که حد وفای تو را شناخته ام
غریب نیست که از آشنا نمی پرسی
حکایت ستمی را که رفته بر دل من
از آن دو چشم ستمگر چرا نمی پرسی ؟
نوشتمت که هنوز اشک های من جاریست
ولی دریغ که از ماجرا نمی پرسی ...
#سجادسامانی
#شبخوش😴✋️