eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.8هزار دنبال‌کننده
8.4هزار عکس
2هزار ویدیو
73 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
آب زنید راه را راه نجات می رسد مژده دهید باغ را جلوه ی ذات می رسد آب حیات می رسد جلوه ی ذات می رسد دسته گل محمدی با نفحات می رسد بشنو حدیث قند را ز دامن حدیث عشق هادی امام عشق را شاخه نبات می رسد ماه اگر ز آسمان نور دهد بر این زمین نور حسن ز سامرا تا به کُرات می سد احمد و جمله اولیا جانب سُرَّ مَن رَءا همره خیل انبیا با صلوات می رسد پای چو بر زمین نهد به خاک مرده جان دهد سبزه گیاه و گل دمد آب حیات می رسد پشت نماز او زند صف سپه ملائکه مدح و ثنای حضرتش ز کائنات می رسد تا که عبا تکان دهد رزق همه جهان دهد چون که امام عسکری با برکات می رسد آمده از صبح امید،دهد به شیعیان نوید ز صُلب پاک عسکری راه نجات می رسد صبا خبر به عاشقان دهد امام انس و جان ز کعبه سوی جمکران و عتبات می رسد ابن رضا همچو رضا به داد شیعیان خود وقت وفات می رسد روز ممات می رسد بهر ظهور مهدی اش منتظران دعا کنید وقت گذشتن از صراط در عرصات می رسد حسن اگر دعا کند کرب و بلا عطا کند ز دست پاک فاطمه برگ برات می رسد بی مدد حسن مگر، ز طبع شعر شاعرش این کلمات می رسد این ابیات می رسد؟ 🌸🍃🌸🍃🌸🍃
❣  آنقدر حرف زياد است خودم خسته شدم! خوب شد حوصله يِ پنجره از فولاد است
ڪاش یڪ لحظہ شوم ڪودڪ و خوابم ببرد فـــارغ از هرچہ، بہ ڪَهواره‌ے لالایی ِ تووو🦋 ❀
اى آفتاب مهر تو روشنگر وجود در پیشگاه حکم تو ذرات، در سجود اى میر عسکرى لقب، اى فاطمى نسب آن را که نیست مهر تو از زندگى چه سود؟ علمت محیط، بر همه ذرات کائنات فیضت نصیب، بر همه در غیب و در شهود تاریخ تابناک حیاتت، گر اندک است بر دفتر مفاخر اسلامیان فزود عیسى دمى و پرتو رأى منیر تو زنگار کفر از دل نصرانیان زدود این افتخار گشته نصیبت که از شرف در خانۀ تو مصلح کل دیده برگشود اى قبلۀ مراد که در برکة السّباع شیران به پیش پاى تو آرند سر فرود قربان دیده‌اى که به بزم تو فاش دید جاى قدوم عیسى و موسى و شیث و هود قرآن ناطقى تو و قرآن پاک را الحق مفسّرى، ز تو شایسته‌تر نبود دشمن بدین کلام ستاید تو را که نیست در روزگار، چون تو به فضل و کمال و جود شادى به نزد مردم غمدیده نارواست جان‌ها فداى لعل لبت کاین سخن سرود مدح شما، ز عهدۀ مردم برون بود اى خاندان پاک، که یزدانتان ستود از نعمت ولاى شما خاندان وحى منّت نهاد بر همگان، خالق ودود...
برروی زمین، زیب وفری پیداشد ازلطف خدا ، دادگری پیداشد ذکرهمه اهل ولا شد صلوات تا نورِ جمال ِ عسکری پیداشد
‏گفتم: تو نیز مثل من از خویش خسته‌ای؟ پلکی بهم زدی و گرفتم جواب را
تو را وقتی تصور میکنم هی شعر می‌آید ز چشمانت غزلواره، ز لبهای تو تک بیتی... ‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌
بی‌عشق هیچ فلسفه‌ای در جهان نبود احساس در “الـــهه‌ی نـــاز ِ بنان” نبـود بی‌شک اگر که خلق نمی‌شد “گناهِ عشق” دیگر خدا بــــــه فکـــــــر “شبِ امتحان” نبود بنشین رفیق! تا که کمی درد دل کنیم اندازه‌ی تو هیــــچ کسی مهربان نبود اینجا تمــــام ِحنـــجره‌هــــــا لاف می‌زنند هرگز کسی هر آن‌چه که می‌گفت، آن نبود! دیشب دوباره -از تو چه پنهان- دلم گرفت با اینکه پای هیـــــچ زنـــــی در میان نبود!
در اوج گریز و ترس و بی میلی ها مجنونم و مرد باور خیلی ها محتاج توام پناه من باش خدا در شر و بلا و فتنه ی لیلی ها
عطر نر گس میرسد، تا این جهان پر گل شود عطر نرگس کی ؟مشامم را ز گل پر میکند اللهم عجل لولیک الفرج بداهه
. میخواستم رها شوم از عاشقانه ها دیدم که در نگاه تو حاصل نمیشود... تا نیستی تمام غزلها معلق اند این شعر مدتی ست که کامل نمیشود...
در دل بی‌خبران جز غم عالم غم نیست در غم عشق تو ما را خبر از عالم نیست خاک آدم که سرشتند غرض عشق تو بود هر که خاک ره عشق تو نشد آدم نیست.. گر طبیبان ز پی داغ تو مرهم سازند کی گذاریم؟ که آن داغ کم از مرهم نیست بس‌که سودای تو دارم غم خود نیست مرا گر از این پیش غمی بود کنون آن هم نیست من، که امروز هلاک دم جان‌بخش توام دم عیسی چه کنم؟ چون دم او این دم نیست غنچۀ خرمی از خاک «هلالی» مَطَلب که سر روضۀ او جای دل خرم نیست هلالی جغتایی