eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.8هزار دنبال‌کننده
8.4هزار عکس
2هزار ویدیو
80 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
میروی یک روز از این شهر و میمیرد کسی تازه در آن روز میفهمی گرفتار تو کیست...!
از خاطره ی تلخ بهشتی که فرو ریخت یک میوه ی دندان زده دارم تو نداری
از صدای گذر آب چنان فهمیدم : تندتر از آب روان ، عمر گران میگذرد زندگی رانفسی ، ارزش غم خوردن نیست ! آرزویم این است آنقدر سیر بخندی ؛ که ندانی غم چیست …
صبح و غزل و بوسه و آغوش و نگاهت روزی که چنین وصف شود، روزِ وصال است...
سلاااااااااااام صبحتون بخیرررررر انتشار هر مطلبی تو فضای مجازی گذاشته میشه نیاز به اجازه گرفتن نداره. مگه اینکه پایینش نوشته باشن انتشار اشعار کانال مجازه💐🌺🌺🌺🌺
چه بگویم سحرت خیر؟توخودت صبح جهانی من شیدا چه بگویم؟که توهم این وهم آنی به که گویم که دل ازآتش هجرتوبسوخت؟ شده ای قاتل دل ؛ حیف ندانی که ندانی همه شب سجده برآرم که بیایی تو به خوابم و در آن خواب بمیرم که تو آیی و بمانی چه نویسم که قلم شرم کند از دل ریش ام بنویسم ولی افسوس نخوانی که نخوانی من و تو اسوه ی عالم شده ایم باب تفاهم که من ام غرق تو و تو به تمنای کسانی به گمانم شده ای کافر و ترسا شده ای کآیتی از دل شیدای مسلمان تو نخوانی بشنو"صبح بخیر"از من درویش و برو که اگر هم تو بمانی غم ما را نتوانی
هر آن کو خاطر مجموع و یار نازنین دارد سعادت همدم او گشت و دولت همنشین دارد حریم عشق را درگه بسی بالاتر از عقل است کسی آن آستان بوسد که جان در آستین دارد دهان تنگ شیرینش مگر ملک سلیمان است که نقش خاتم لعلش جهان زیر نگین دارد لب لعل و خط مشکین چو آنش هست و اینش هست بنازم دلبر خود را که حسنش آن و این دارد به خواری منگر ای منعم ضعیفان و نحیفان را که صدر مجلس عشرت گدای رهنشین دارد چو بر روی زمین باشی توانایی غنیمت دان که دوران ناتوانی‌ها بسی زیر زمین دارد بلاگردان جان و تن دعای مستمندان است که بیند خیر از آن خرمن که ننگ از خوشه چین دارد صبا از عشق من رمزی بگو با آن شه خوبان که صد جمشید و کیخسرو غلام کمترین دارد و گر گوید نمی‌خواهم چو حافظ عاشق مفلس بگوییدش که سلطانی گدایی همنشین دارد
شبی بی‌یاد زلفت صبح کردن قسمتِ ما نیست پریشانی چرا دست از سر ما برنمی‌دارد!؟
منم که میکشم فراق و نقش و طرح بودنت همیشه در کنار من همیشه در نگاه، تو تویی خیال هر شبم دعای صبح و ظهر من بخیرِ صبح های من،برایِ پادشاه،تو سلام پادشاه من سلام شعر روز من ببین سروده ام غزل برای صبحگاه، تو
مشکل شرعی ندارد بوسه از لب های تو میوه ی بیرون زده از باغ،حق عابر است
پنجشنبه هارا دوست دارم همیشه در وجودشان امیدی برای ما آدمها دارند به ما امید میدهند که تنها نخواهیم ماند پنجشنبه ها روز خوبی برای آشتی هستند ، انگار واسطه ما آدمها هستند برای فراموشی گذشته ها فراموشی کدورت ها سوء تفاهم ها خیلی از ما پنجشنبه ها را برای قرارهای عاشقانه و دوستانه انتخاب میکنیم پنجشنبه ها خیلی ها را می بینم که سر قرار میروند ، با گلهایی رنگارنگ در دست پیرمردی عینکی پیر زنی عصا به دست دختر وپسرهای جوان حتی کودکان ... ولی ، ولی همه روی صورتشان نشانی از حزن واندوه وپشیمانی هست... انگار میدانند دیر سر قرار آمده اند ولی آنطرف عاشقی ، معشوقی منتظرشان است که با وجود دیر آمدن هنوز دوستشان دارد. حُسن این پنجشنبه ها همین است ، یک جوری همزه وصل است بعد از نا امیدی... من دلخوشم به همین پنجشنبه میدانم همیشه دیر حاضر میشوی و دیر میبخشی ودیر آشتی میکنی ولی می آیی.... من پنجشنبه را واسطه گذاشته ام برای دیدنت من پنجشنبه را دوست دارم..