eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.8هزار دنبال‌کننده
8.4هزار عکس
2هزار ویدیو
78 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
من عاشق آن لحظه ی دیدار قشنگم تاکی به تمنای وصال تو بجنگم؟؟
آغوش من و عشق تو و لحظه دیدار  رویای قشنگیست و اما شدنی نیست!
ای آنکه مرا برده ای از یاد ، کجایی ؟ بیگانه شدی ، دست مریزاد ، کجایی ؟ در دام توأم ، نیست مرا راه گریزی من عاشق این دام و تو صیّاد ، کجایی ؟ محبوس شدم گوشه ی ویرانه ی عشقت آوار غمت بر سرم افتاد ، کجایی ؟ آسودگی ام ، زندگی ام ، دار و ندارم در راه تو دادم همه بـر باد ، کجایی ؟ اینجا چه کنم ؟ ازکه بگیرم خبرت را ؟ از دست تو و ناز تو فریاد ، کجایی ؟ دانم که مرا بی خبری می کشد آخر دیوانه شدم خانه ات آباد ، کجایی ؟
وقتی از چشم تو افتادم دل مستم شکست عهد و پیمانی که روزی با دلت بستم شکست ناگهان- دریا! تو را دیدم حواسم پرت شد کوزه ام بی اختیار افتاد از دستم شکست در دلم فریاد زد فرهاد و کوهستان شنید هی صدا در کوه،هی “من عاشقت هستم” شکست بعد تو آیینه های شعر سنگم میزنند دل به هر آیینه،هر آیینه ایی بستم شکست عشق زانو زد غرور گام هایم خرد شد قامتم وقتی به اندوه تو پیوستم شکست وقتی از چشم تو افتادم نمیدانم چه شد پیش رویت آنچه را یک عمر نشکستم شکست پریزاد
از غم عشق تو و داغ دلت آگاهم بی سبب نیست که اینگونه تو را میخواهم
بغلت باغِ اقاقی، غزلی بی‌تکرار که تراشیده شده حرف به حرفش انگار تو ردیفی که ردیفم شده تا دنیا هست دوستت دارم و خوب‌است چقدر این اقرار مطلعی ناب برای دلِ بیمارِ منی تو حقیقت، نه! دروغی که نداری انکار ولعِ من که تو را شعر کنم بسیار است چه کنم طعم شرابت نچشیده خودکار برسان جامِ لبت را که کمک می‌خواهم نفسم تشنه وُ جانانه شده‌ ست این پیکار نبضِ ابیاتِ من از موی تو آهنگ گرفت بی‌قرار است و بریده، که شده خودمختار نازنین! سقفِ بلندِ همه رؤ یا ها یم مستِ مستم، نگذاری بکنندم هشیار ...
در پی ردهای پایت جمعه ها گشتم چنان تا رسیدم بی امان بر شنبه ها صاحب زمان(عج) کاش میشد شنبه و یکشنبه هم می آمدی خسته از این العجل ها - الامان ها شد زبان
در حسرت یڪ جرعه ی لبهای توام هم قافیه ی شعر و غزل های توام عمريست ڪه در حسرت ديدار رُخت مجنونِ دل افگارم و شيداى توام جان داده ام از دورى رويت هيهات محتاجِ دمِ گرمِ مسيحاى تو ام امروز چو ديروز به غم شد سپرى دلواپسِ محنت كش فرداى تو ام هجران تو سخت است خدا ميداند عمريست ڪه در وصل تمناى تو ام اشك است كه از چشم ترم مى آيد بر ما نظرى،خاك ڪف پاى تو ام ‍‌
تا دیدمت... دل را نگاهم برده از دستم میخواستم عاشق نباشم... دیده را بستم بستم ولی دل را ز کف دادم به چشمانت گفتم دلم را پس بده دستم به دامانت گفتی نبردم دل،تو دادی، باز بستانش من...عاشقی.... ای وای از تلخیِ پایانش
اگر سهم من از چشمت اسارت بردن دل بود من این حبس‌واسیری را به صدجان آرزوکردم
شیشه را بشکن دوباره، جفت و جورش کن ولی دل مگر بعد از شکستن، باز هم دل می شود؟!
🌸 امشب دوباره طبعِ دلم پا گرفته است شعری دقیق کنجِ دلم جا گرفته است آرام، بی صدا، سرِ شب بغض کرده است طفلی قلم، بهانه ی آقا گرفته است آهوی بی پناهِ غزل خوانِ دشت غم در سایه سارِ نامِ تو ماوا گرفته است این واژه های زنده به گور و تباه در قاموسِ انتظارِ تو معنا گرفته است بی استعاره، فنّ بیان، ساده گفته ام دلتنگیت زمین و زمان را گرفته است سیلی ظلم گوشِ جهان را هدف گرفت گشته کبود گنبد مینا، گرفته است شرمنده ایم، فرصتِ سبز ظهور را پاییزِ سردِ فعلِ بد ما گرفته است عجّل علی ظهورک یا صاحب الزمان قلب جهان به حضرت زهرا گرفته است 📝