گرچه من را میتوانی زود از سر وا کنی
تا سحر این پا و آن پا میکنم در وا کنی
آمدم دیگر بمانم پس مرا بیرون نکن
مشت خاک آورده ام که کیسه ی زر وا کنى
اول مهمانی از تو خواهشی دارم فقط
می شود زنجیر را از پای نوکـر وا کنی
من خودم رسوای این و آن شدم با معصیت
پیش چشم خلق لازم نیست دفتر وا کنی
افتضاحی که به بار آورده ام شد دردسر
اصلاً اینجا آمدم که از سرم شر وا کنی
واسطه چه بهتر از این نام #زهرا هست که
آنقدر می کوبم این در را که آخر وا کنی
من گرفتاری خود را میبرم امشب #نجف
تا گره های مرا با دست #حیدر وا کنی
هرشبى كه روزه ام وا مى شود با #يا_حسين
مى شود رويم حسابى صد برابر وا كنى
#رضادینپرور
چشم من خیره به عکس حرمت بند شده
با چه حالی بنویسم که دلم تنگ شده
#یا_حسین
دریای استقامت و کوهِ اراده ایم
بی وقفه پای کارِ حسین ایستاده ایم!
شاعر؟
#یا_حسین
مولا به من نظر كن من حرّ بی پناهم
منّت بنه حسين جان بخشش نما گناهم
بگذر تو از خطايم با اين همه ندامت
از روی اهل بيتت من میکشم خجالت
#یا_حسین
.
🏴 مرثیۀ شهادت حضرت علیبنالحسین علیهماالسلام
▪️روز عزای اشک
ای ماه سربهمهر مدینه، خدای اشک
ای اشک همدم تو و تو آشنای اشک
ای داغدار خاطرۀ کربلای خون
ای شهریار شبشکن نینوای اشک
سی سال از دو چشم ترت ریخت خون دل
سی سال بود قوت تو آب و غذای اشک
سی سال گریه کردی و با گریه ساختی
صدها حسینیه به جهان بر بنای اشک
ای التیام زخم دلت روضه بر حسین
بر درد تو نبود دوا جز دوای اشک
ای شاهد خزان گلستان مصطفی
ای روضهخوان کرببلا با نوای اشک
کردی قیام در غل و زنجیر یا علی
با سجدههای حیدریات پابهپای اشک
پروردگار گریه شدی همچو فاطمه
راه تو روضه بود و صدایت صدای اشک
در روز دفن نور که یاری نداشتی
تنها گرفت دست تو را بوریای اشک
فریاد العطش دمی از خاطرت نرفت
آبی ندید چشم تو جز در نمای اشک
فرعون شام را چه دلیرانه غرق کرد
دریای خطبههای غمت با عصای اشک
صد غنچه از ستایش شیوای کردگار
گل کرده در قنوت تو با ربنای اشک
حمد و سپاس را تو به ما یاد دادهای
در سینۀ صحیفۀ خود با دعای اشک
در غصۀ شهادت تو اشک هم گریست
روز عزای تو شده روز عزای اشک
#محمدتقی_عارفیان، محرم ۱۳۹۹
#یا_حسین
#ما_ملت_شهادتیم
#ما_ملت_امام_حسینیم
🏴
💚ای پادشه قلبم:
🍃ذڪر تو بر لبم ز همہ آشناتر اسٺ
پیشٺ عزیز هر ڪه دلش مبتلاتر است
🍃بر پاره پاره ے جگرم نقش بستہ اسٺ
نام حسین از همہ ڪس دلرباتر است
❤️#یا_حسین
.
💠 اهل نجاتیم با حسین
شال عزای ماه محرّم بیاورید
یک خیمه روضه، یک دهه ماتم بیاورید
چندی است رنگ غربت دنیا گرفتهایم
ما را به شهر شاهد مَحرم بیاورید
خالی شده است چشمۀ چشم و گرفته دل
آبی ز اشک و آتش نمنم بیاورید
تا خیمۀ عزای حسینش بهپا کنیم
با اذن فاطمه نخ و پرچم بیاورید
شکر خدا که اهل نجاتیم با حسین
از کربلا به محفل ما غم بیاورید
ما را رها کنید در این دشت لالهگون
"باز این چه شورش است" و کمی دم بیاورید
از خیمۀ غریبی زینب برایمان
اشعار روضههای مجسّم بیاورید
یا از کنار خیمۀ سقای تشنهلب
مشکی ز اشک و آه دمادم بیاورید
تا قلب شرحهشرحۀ ما شهر او شود
شرحی از آن مصیبت اعظم بیاورید
آسان که نیست دیدن مولایمان به خون
ما را به روز واقعه کمکم بیاورید...
✍️ #محمدتقی_عارفیان، محرمالحرام ١٤٤٢
#یا_حسین
#ما_ملت_شهادتیم
#ما_ملت_امام_حسینیم
🏴
.
▪️ فصل عزا
آمد دوباره فصل عزا شعر غم بخوان
با سینۀ پرآتش و با چشم نم بخوان
آمد دوباره موسم ماتم بگیر دم
همراه عرش و کرسی و لوح و قلم، بخوان:
"باز این چه شورش است که در خلق عالم است"
این را هزار بار بخوان، دمبهدم بخوان
شرحی از آتش دل آل رسول را
در بندبند مرثیۀ محتشم بخوان
آمد دوباره ماه غم و ماتم حسین
این ماه را بزرگ بدان محترم بخوان
در نینوای غمزده چون نی به ناله باش
در پردههای شور و نوا زیر و بم بخوان
از بلبلان خونی و بیآشیان بگو
از لالههای زخمی و زار و دِژَم بخوان
همراه اشک و نالۀ زهرا و مرتضی
نوحه ببار و شور بگیر و دودم بخوان
"از آب هم مضایقه کردند کوفیان"
طوماری از جنایت اهل ستم بخوان
از خیمهها و قحطی آب و عطش بگو
از دست و مشک و فرق و عمود و علم بخوان
بر روی نیزه آیۀ اعجاز را ببین
از داستان کهف و رقیم این رقم بخوان
همچون نسیم از حرم دوست کن گذر
از غنچههای پرپر باغ قِدَم بخوان
بگذار سر به تربت مولای بیکفن
از غربت و مصائب اهل حرم بخوان
#محمدتقی_عارفیان، ۱۴۰۰/۰۵/١۹
برابر با یکم محرمالحرام ١۴۴۳
#یا_حسین
#ما_ملت_شهادتیم
#ما_ملت_امام_حسینیم
🏴
🏴 اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا سَیِّدَتَنا رُقَیَّةَ
ثُمَّ إنّها وَضَعَتْ فَمَها عَلى فَمِهِ الشَّريف وَبَكَتْ بُكاءًا شَديدًا حَتّی غُشِيَ عَلَيها، فَلَمّا حَرَّكُوها، فَإذا بِها قَدْ فارَقَتْ روحُهَا الدُّنيا.
بابا بیا که جز تو برایم طبیب نیست
غیر از پدر که در دل دختر حبیب نیست
رویی چو روی دلکش تو نیست در جهان
چشمی چو چشمهای تو خاطرفریب نیست
دست من است شانۀ مویت نه دست باد
لایق برای موی تو دست رقیب نیست
در باغ عشق تو که هزارند بلبلان
شیداتر از رقیّۀ تو عندلیب نیست
هرکس که حالوروز مرا دید گریه کرد
اما قسم به موی تو حالم عجیب نیست
وقتی ذبیح کوچک ششماهه داشتیم
قدّ خم سهساله که دیگر غریب نیست
هرگاه عمه موی مرا دید ناله زد
گویی که یاد غصۀ شَیْبُالخَضیب نیست
جز تازیانه زخم مرا مرهمی نبود
دردم ز حد گذشت ولیکن طبیب نیست
بابا عموی پردل و باغیرتم کجاست
اینها حرامیاند و یکیشان نجیب نیست
محتاج معجزه است دل دردمند من
چیزی شبیه معجزۀ بوی سیب نیست
جان بر لب است تا تو ستانی به بوسهای
"کز جان شکیب هست و ز جانان شکیب نیست"
✍️ #محمدتقی_عارفیان
#یا_حسین
#ما_ملت_شهادتیم
#ما_ملت_امام_حسینیم
🏴
.
🏴 صلی الله علیک یا قاسم بن الحسن
🍃 تیر و کمان عشق
ای روشن از فروغ رخت گلشن ازل
ای در میان اهل بلا بهترین مثل
شاگرد مکتب تو شده عقل تا ابد
خورده به نام تو سند عشق از ازل
تعظیم کرده پیش جمال تو ماه نو
ای مشتری حُسن تو هم تیر و هم زحل
میجوشد از زمین تو شهد و شکر هنوز
تا ریخت از دهان تو "أحْلی مِنَ العَسَل"
تو پور مجتبایی و همچون حسنْ کریم
پروردۀ عمویی و همچون حسینْ یل
عالم سراسر از حرکت ایستاده بود
وقتی گرفته بود عمویت تو را بغل
سرباز شاهی و شده بازیچۀ تو مرگ
شد مات عشقبازیات اینجا رخ اجل
فرزند مصطفایی و تیغت به کربلا
هم دست "لات" را زد و هم گردن "هُبَل"
از تیغ تیز حیدریات دشمنان هلاک
جنگاوران به پای رجزهای تو فَشَل
با رزم بیمثال تو ای آیۀ جمال
شد زنده یاد رزم حسن در صف جمل
تو کشتۀ بلای عظیمی و قاتلت
اَنعام نه، سِباع که نه، بلکه "هُمْ اَضَل"
تو قد کشیدهای و عمویت خمیده شد
تیر و کمان عشق شمایید، بی بدل
روشنترین طلوع حماسه، برای تو
شعری سپید گفتم و هر واژه شد غزل
#محمدتقی_عارفیان، ۱۴۰۰/۰۵/۲۳
#یا_حسین
#ما_ملت_شهادتیم
#ما_ملت_امام_حسینیم
🏴
🏴 صلی الله علیک یا اباالفضل العباس
▪️ ماه بهخونافتاده
تا عکسی از رخسار ماه افتاد در آب
رفت از جلال و هیبتش آیینه از تاب
برداشت آب و بر لب آورد و فرو ریخت
در حسرت یک بوسهاش خون شد دل آب
پیچید در پایش که دست از او نشوید
شد آب هم پابند آن گیسوی پُرتاب
بگذاشت پا در علقمه دریای غیرت
بگذشت تشنه از کنار آبْ مهتاب
او تشنه رفت و تا قیامت آبِ ناکام
در دل گرفته عکس آن دردانه را قاب
ساقی بهسوی تشنگان میرفت سرمست
تا که به میخانه رساند بادۀ ناب
مشکی پر از امید را بر دوش میبرد
آن شاه خوبان، شیر هَیجا، شمع احباب
بارانی از تیر آمد اما او سپر شد
میرفت در موج خطر بی ترس گرداب
کی از هجوم شبپره ترسد عقابی
پولاد کی میلرزد از غوغای سیماب
هرگز نلرزد پشت کوه از لشکر کاه
دریا نخواهد شد اسیر چنگ مرداب
از تیرها با جانش استقبال میکرد
تا که بَرد آبی سوی گلهای بیتاب
انداختند از پیکرش دست و نلرزید
تنها امیدش را به دندان کرد قلاب
آن مشک را چون طفل در آغوش میبرد
سقا صدف شد، مشکْ مروارید خوشاب
تا که رساند قطرۀ آبی به اصغر
شاید شود آن غنچۀ پژمرده شاداب
در چشم او تصویری از لبهای تشنه
در گوش او بانگ «عمو بشتاب، بشتاب»
پا تا سرش خون بود و فکر خیمهها بود
تا تشنهکامان را کند از آبْ سیراب
دشت تنش شد بیشهای از تیر دشمن
خون دل او میچکید از چشم نُشّاب
شد تیرها بال و پرش، در اوج میرفت
تا آنکه شد تیری بهسوی مشک پرتاب
هم آب مشک و هم امیدش بر زمین ریخت
شد جام ساقی خالی از آن دُرّ نایاب
دیگر نه شوق راندن و نه پای رفتن
درمانده و نومید شد ماه جهانتاب
با هم یکی شد آب مشک و اشک عباس
از مشک سقا بر زمین میریخت خوناب
شد بوسهگاه تیرها آن ماه خونین
یک تیر هم زد بوسه بر آن چشم جذاب
مرغ دلش یکباره پر زد تا مدینه
چون روضههای فاطمیه دارد آداب
از روضههای فاطمه میمرد اباالفضل
هر بار حرفی مجتبی میزد از این باب
میسوخت عمری از غم زهرا و حیدر
شد بیقرارِ مادر آن محبوب احباب
ناگاه دستی آمد و شقالقمر کرد
افتاد با صورت به خاک آن ماه محراب
دستش جدا فرقش دوتا چشمش پر از خون
در راه وصل دوست شد آماده اسباب
ناگه پسر خواندش صدایی مهرپرور
او دید مادر را به بیداری، نه در خواب
آمد به ساحل کشتی پهلوگرفته
از داغ دلبندش کشید آه جگرتاب
پیچید بوی عطر یاس و سیب در دشت
از خیمهها میآمد آوای "عمو، آب"
شد بار اول که صدا میزد: برادر
ماه بهخونافتاده را خورشید دریاب...
▪️▪️▪️؛
مولا بهسوی خیمهها برگشت تنها
دیگر نه در تن تاب و نه در پاش پایاب
پشتش شکست و باغ امیدش خزان شد
بی چاره شد آن چارۀ خویشان و اصحاب
از علقمه میآمد اما بی علمدار
میآمد و از چشم او میرفت سیلاب
زینب شود کمکم مهیای اسارت
ای وای من از روضۀ خلخال و جَلباب
#محمدتقی_عارفیان، مردادماه ۱۴۰۰
محرمالحرام ١۴۴۳
#یا_حسین
#ما_ملت_شهادتیم
#ما_ملت_امام_حسینیم
🏴
.
▪️صلَّی اللهُ عَلیکَ یا سَیدَنَا العَطشان
بانگ شادی و هلهله برخاست
چون به میدان نشست گرد و غبار
غرق خون بود هستی زینب
زخمهای تنش هزارهزار
سوی مقتل دوید مویهکنان
تا خودش را سپر کند زینب
اندکی دیر گر رسد باید
خاک ماتم به سر کند زینب
غرق در خون نفسنفس میزد
حضرت عشق بیکس و تنها
رمقی چون نداشت با چشمش
از خودش دور کرد خواهر را
پسازآن شمر سوی مقتل رفت
رفت تا کار را تمام کند
کار او که تمام بود! خدا
رحم بر خواهر امام کند
میبرید از حسین سر ظالم
نبرید از حسین دل زینب
به سر و سینه میزد و میکرد
خاکها را به اشکْ گِل زینب
مویه میکرد زینب و برخاست
نالۀ "یا بُنَیَّ" از گودال
در زمین و در آسمان پیچید
نالۀ مادری پریشانحال
ناله میکرد و پیش چشم ترش
سر برید از حسین شمر لعین
با سر از قتلگاه بیرون رفت
پیکر شاه ماند روی زمین
تشنه بود و سرش جدا کردند
پیش چشمان مادرش، ای وای!
نکند دشمن ازسرِ کینه
بکند قصد پیکرش، ای وای!
پسازآن ده حرامی ملعون
سوی آن شاه سرجدا رفتند
اسبها را که نعل تازه زدند
سوی فرزند مصطفی رفتند
پسازآن شد سری به نیزه بلند
نالۀ اهلبیت افزون شد
پیرهنْ کهنه هم از او بردند
دل سنگ از مصیبتش خون شد
▪️▪️▪️؛
بوسه بر رگ نداشت سابقهای
زینب این بوسه از کجا آموخت؟
چونکه لب بر رگ حسین گذاشت
دل دشمن به حال زینب سوخت...
#محمدتقی_عارفیان، ۱۴۰۱/۰۵/۱۷
برابر با عاشورای حسینی ١۴۴۴
#یا_حسین
#ما_ملت_شهادتیم
#ما_ملت_امام_حسینیم
🏴
.
▪️ألسَّلامُ عَلَى الرَّأْسِ الْمَرْفُوع
بر نیزه کردهاند سر پاک شاه را
بعدش سر منیر امیر سپاه را
نزدیک اینچنین همهجا در کنار هم
کی دیده است چشم کسی مهر و ماه را؟
کشتند بیگناه تمام ثواب را
تا جملگی بَرند ثواب گناه را
میخواستند با زدن رنگ خون به صبح
کامل کنند ظلمت روز سیاه را
هفتادوچند ماه برآوردهاند روز
تا گم کنند بیشتر از پیش راه را
بالا گرفتهاند سر دشمنان خویش
هرگز نکرده هیچکس این اشتباه را
دنبال نیزهها چه غریبانه میبرند
اطفال زار و غمزده و بیپناه را
هر سر که دید حال اسیران خسته را
کرد از دل شکسته رها تیر آه را
قرآن خونی آیۀ صدق طریق ماست
هرکس گواه خواست ببیند گواه را
از روی نیزه بر رخ زینب کند نگاه
هرگز کسی ندیده چنین ماتْ شاه را
شب تا به صبح نیست سری روی نیزهها
زینب بَرد بهسوی که سوز نگاه را؟
#محمدتقی_عارفیان
مردادماه ۱۴۰۱ / محرم ١۴۴۴
#یا_حسین
#ما_ملت_شهادتیم
#ما_ملت_امام_حسینیم
🏴
.
🏴 مرثیۀ شهادت حضرت علیبنالحسین علیهماالسلام
▪️روز عزای اشک
ای ماه سربهمهر مدینه، خدای اشک
ای اشک همدم تو و تو آشنای اشک
ای داغدار خاطرۀ کربلای خون
ای شهریار شبشکن نینوای اشک
سی سال از دو چشم ترت ریخت خون دل
سی سال بود قوت تو آب و غذای اشک
سی سال گریه کردی و با گریه ساختی
صدها حسینیه به جهان بر بنای اشک
ای التیام زخم دلت روضه بر حسین
بر درد تو نبود دوا جز دوای اشک
ای شاهد خزان گلستان مصطفی
ای روضهخوان کرببلا با نوای اشک
کردی قیام در غل و زنجیر یا علی
با سجدههای حیدریات پابهپای اشک
پروردگار گریه شدی همچو فاطمه
راه تو روضه بود و صدایت صدای اشک
در روز دفن نور که یاری نداشتی
تنها گرفت دست تو را بوریای اشک
فریاد العطش دمی از خاطرت نرفت
آبی ندید چشم تو جز در نمای اشک
فرعون شام را چه دلیرانه غرق کرد
دریای خطبههای غمت با عصای اشک
صد غنچه از ستایش شیوای کردگار
گل کرده در قنوت تو با ربنای اشک
حمد و سپاس را تو به ما یاد دادهای
در سینۀ صحیفۀ خود با دعای اشک
در غصۀ شهادت تو اشک هم گریست
روز عزای تو شده روز عزای اشک
#محمدتقی_عارفیان، محرم ۱۳۹۹
#یا_حسین
#ما_ملت_شهادتیم
#ما_ملت_امام_حسینیم
🏴
#یا_حسین
تا کی ز فراق بر دلم بند بود
اندوه فراق بر دلم چند بود
آن دل که به دلبر آرزومند بود
در فرقت او چگونه خرسند بود
#قطران_تبریزی
شاعر قرن پنجم
🍃
#یا_حسین
ما به جنّت از برای کار دیگر میرویم
نه تفرّج کردن طوبی و کوثر میرویم
مقصد ما حسن یوسف باشد اندر شهر مصر
ما نه در مصر از برای قند و شکّر میرویم
اندر آن خلوت که در وی ره نیابد جبرئیل
بیسروپا ما به پیش دوست اکثر میرویم
میگریزند زاهدان خشک از تردامنی
ما برِ خورشید خود با دامن تر میرویم
پارسا گوید به کوی ما بیا شو نامنیک
ما در آن کوچه، خدا داناست، کمتر میرویم
ما ز دنیا کاو قلندرخانهٔ عشق خداست
سوی عقبی عاشق و مست و قلندر میرویم
شیخ ما عشق است ما پیدرپی او تا ابد
بی عصا و خرقه و کجکول و لنگر میرویم
زَهرهٔ ما را مبر از قهرها با نیکویی
ما اگر نیکیم و گر بد هم بدان در میرویم
بر کفن ما را تو ای غسّال بوی خوش مسا
ما به گور از بهر آن دلبر، معطّر میرویم
دولت دیدار میخواهیم در جنّات عدن
ما نه آنجا از برای زیور و زر میرویم
"محیی" ما را همچو کوه افسرده میبینی ولی
ما به سر چون ابر خوش بیپا و بیسر میرویم
#عبدالقادر_گیلانی
شاعر قرن ششم
🍃
#یا_حسین
شاها، ملِکان مُلک سپارند به تو
وز بیم تو خان و مان گذارند به تو
تو کعبۀ اقبال جهانی لابد
شاهان زمانه روی آرند به تو
#ظهیر_فاریابی
شاعر قرن ششم
🍃
#یا_حسین
جان را چو نیست وصل تو حاصل کجا برم؟
دل را که شد ز درد تو غافل کجا برم؟
بی وصل جانفزای و حدیث چو شکّرت
این عیش همچو زهر هلاهل کجا برم؟
بگسست چرخ تار حیاتم به دست هجر
چون وصل نیست گو همه بگسل کجا برم؟
بنیاد خوشدلیّ من از سیلخیز اشک
گیرم که خود نگردد باطل، کجا برم؟
بی پایمرد وصل ز غرقاب حادثات
کشتیّ عمر خویش به ساحل کجا برم؟
منزل دراز و بارکشم لنگ و من ضعیف
بارم گران و راه پر از گل کجا برم؟
ریگ روان و تیره شب و ابر و تندباد
من چشم درد، راه به منزل کجا برم؟
مشکلگشای وصل اگر دیرتر رسد
چندین هزار قصّۀ مشکل کجا برم؟
گیرم که آرزوی دلم جمله حاصل است
اکنون چو نیست روی تو حاصل کجا برم؟
گفتند: برگرفت فلان دل ز مهر تو
من داوریّ مردم جاهل کجا برم؟
گر بر کنم دل از تو و بردارم از تو مهر
آن مهر بر که افکنم؟ آن دل کجا برم؟
#کمالالدین_اسماعیل
شاعر قرن هفتم
🍃