کاش در دیدار اول پای قلبم میشکست
لااقل از درد میمُردم نه از این انتظار
#محمدحسین_ارکان
ز حد بگذشت مشتاقی و صبر اندر غمت یارا
به وصل خود دوایی کن دل دیوانه ما را
علاج درد مشتاقان طبیب عام نشناسد
مگر لیلی کند درمان غم مجنون شیدا را
گرت پروای غمگینان نخواهد بود و مسکینان
نبایستی نمود اول به ما آن روی زیبا را
چو بنمودی و بربودی ثبات از عقل و صبر از دل
بباید چارهای کردن کنون آن ناشکیبا را
مرا سودای بترویان نبودی پیش ازین در سر
ولیکن تا تو را دیدم گزیدم راه سودا را
مراد ما وصال تست از دنیا و از عقبی
وگرنه بیشما قدری ندارد دین و دنیا را
چنان مشتاقم ای دلبر به دیدارت که از دوری
برآید از دلم آهی بسوزد هفت دریا را
بیا تا یک زمان امروز خوش باشیم در خلوت
که در عالم نمیداند کسی احوال فردا را
سخن شیرین همی گویی به رغم دشمنان سعدی
ولی بیمار استسقا چه داند ذوق حلوا را؟
#سعدی
آنگونه دلم سوخت ز داغِ غمِ هجران
هرجا سخن از عشق که شد، آه کشیدم
#مجتبی_خوش_زبان
به دیده حسرتش داریم و دَر دل هُرم آهش را
خدا از ما نگیرد سایه ی زلفِ سیاهش را
#حامد_عسکری
یک روز میآیی که من دیگر دچارت نیستم
از صبر لبریزم ولی چشم انتظارت نیستم
یک روز میآیی که من نه عقل دارم نه جنون
نه شک به چیزی نه یقین ، مست و خمارت نیستم
شبزنده داری می کنی تا صبح زاری می کنی تو بیقراری می کنی ، منبیقرارت نیستم
پاییز تو سر میرسد قدری زمستانی و بعد
گل میدهی ، نو می شوی ، من در بهارت نیستم
زنگارها را شستهام دور از کدورتهای دور
آیینهای رو به توام ، اما کنارت نیستم
دور دلم دیوار نیست ، انکار من دشوار نیست
اصلا منی در کار نیست ، امن ام حصارت نیستم.
#افشین_یداللهی
نرود تا کـه غدیر از سـر عالـم یکدم
باده ی عشق بنوشید و ببخشید به هم
مستیِ باده ی "خُم" از سر نامردان رفت
که لگد خورد در و کرب بلا خورد رقم
#محمدجواد_منوچهری