قبل درد عاشقے قید غرورت را بزن
تا زلیخامیشوے بایددلت را بشڪنی..!!
#فاطمه_فرهانی
🦋🌺🦋
بار ديگر طرح كن با من سوال عشق را
تا منِ ماهي بگويم پاسخ قلاب چيست؟
🦋🌺🦋
مولای ما نمونه ی دیگر نداشته است
اعجاز خلقت است و برابر نداشته است
وقت طواف دور حرم فکر می کنم
این خانه بی دلیل ترک برنداشته است
دیدیم در غدیر که دنیا به جز علی
آیینه ای برای پیمبر نداشته است
سوگند می خورم که نبی شهر علم بود
شهری که جز علی در دیگر نداشته است
طوری ز چارچوب در قلعه کنده است…
انگار قلعه هیچ زمان در نداشته است
یا غیر لافتی صفتی در خورش نبود
یا جبرِییل واژهء بهتر نداشته است
چون روز روشن است که در جهل گمشده است
هر کس که ختم نادعلی بر نداشته است
این شعر استعاره ندارد برای او
تقصیر من که نیست برابر نداشته است
لاادری
1🦋🌺🦋
اختیار این جهان بر بهترین نائب رسید
حق به حقدارش علی بن ابیطالب رسید
جنّت اعلا رسیده به محبّین علی
چاه دوزخ هم به یاران سه تا غاصب رسید
#علی_مهدوینسب
🦋🌺🦋
قَسَم بِه وَعدِه ی شیرینِ "مَن یَموت یرءنی
من ایستآده بمیرم به احترآم عَلی(ع)♥️
#یاعلی
🦋🌺🦋
خورشید جهان باشی و تابنده بیایی
هر صبح، پر از شادی و گلخنده بیایی
فرش سر راهت پر ابریشم طاووس
تا رنجه کنی گام و خرامنده بیایی
#شهراد_میدرے🦋
🦋🌺🦋
تقصیر خودم نیست اگر داغ و کبودم...
حرف تو که آید به میان ، سخت حسودم…
تقصیر تو هم هست که با طرز نگاهت،
آرام خزیدی به تن و تارم و پودم...
می خواستم از جاذبه ات فاصله گیرم،
اما نشد و عشق تو سر زد به وجودم…
ای کاش فقط سر زده بود ...آمد و ماند و
در گیر خودش کرد ...من و بود و نبودم…
تکثیر شدی در همه ی ثانیه هایم
در خوابم و در اشکم و در ذکرو سجودم …
آنقدر که جز چهره ی تو هیچ ندیدم…
آنقدر که جز وصف تو چیزی نسرودم…
با حضرت حافظ کمی از عشق تو گفتم…
فرمود مراعات کنم حد و حدودم…
🦋🌺🦋
:
کاش در وصفِ دل آرایی و طنازیِ تو
من همان شاعرِ شیوایِ دیارت باشم
تو هراَز گاه کمی عاشق من باشی ومن
تا ابد عاشقِ بی صبر و قرارت باشم
#شیوا_صالحی
🦋🌺🦋
یک بار نه صد بار نه هر بار نفهمید
انگار نه انگار... نه! انگار نفهمید
فریاد زدم داد زدم دوستتان دا...
یک عمر به در گفتم و دیوار نفهمید!
#جلیل_صفربیگی
1🦋🌺🦋
دلم احساس میخواهد، ازین حال و هوا سیرم
درین دنیای بی منطق، بدونِ عشق می میرم
1🦋🌺🦋
شعر صلواتی غدیر💐
به دو عالم نبود مثل و نظیر صلوات
دل سپارید به آوای امیر صلوات
داد پیغام مرا حضرت جبریل امین
که دمادم بشنو بانگ وسفیر صلوات
گردش چرخ وفلک ازپی یک جمله بود
زهمان جمله و انوار منیر صلوات
هم ز آفاق و زانفس همه دم می شنوی
با خبر باش تو از راز خطیر صلوات
نغمه ی عشق همین از ازل و تا به ابد
بانگ توحید یکی بانگ و نفیر صلوات
وه چه غوغا کند این ذکر ودعا در ملکوت
همه عاشق شده دلبسته اسیر صلوات
تو خدایی و غنی وبه حقیقت صمدی
همه هستی شده محتاج و فقیر صلوات
به ولایت شده تکمیل یقین دین خدا
راز اکمال خلایق به غدیر صلوات
دست افشان همه شادان ولایت آری
که علی راهنما شد به مسیر صلوات
هرکه خود را بسپارد به ولایت الحق
رسته از دوزخ و گردیده مجیر صلوات
حامدم سرخوش وسرمست تولای علی
به تولای علی گشته شهیر صلوات
حامد اصفهانی💐
🦋🌺🦋
دل اگر شکست گاهی به کنایه یا نگاهی
رسد آن زمان که دامانِ تو را بگیرد آهی
#نویدنیّرۍ
1🦋🌺🦋
یوسف قلب خرابم شده ای میدانی؟
بازهم حرف دل از دیده ی من میخوانی؟
شده ام خانه خراب از غم بی مهری تو!
تو چرا بی خبر از حال دلم می مانی ؟
خنده بر لب نزدی؛ وااای دو چشمم تر شد!
ای دلم زار نزن ! شکوه نکن پنهانی!
شده چشم سیهی قاب به دیوار دلم
بی خبر مانده ای از حالِ دلم؛ نالانی
🦋🌺🦋
آمدمجان را به قربانت کنم دیدم ولی
قبل من صد ها نفر در نوبت جان دادنند...
تا شرابِ عشق از جامِ ازل ڪردیم نوش
تا ابد هرگز نخواهیم آمد از مستی به هوش
#شمس_مغربی
1🦋🌺🦋
#امیرالمومنین_علیه_السلام
#نجف
#غدیر
ای هزاران جلوهء ذات احد یا مرتضی
ای هزاران ذکر الله الصمد یا مرتضی
هرچه یا حیدر نوشتم می شود یا فاطمه
هرچه یا زهرا نوشتم می شود یا مرتضی
دور کعبه گشته ام چون دور حیدر گشته است
اسم اعظم هست اصلاً تا ابد یا مرتضی
شد درختان کاغذ و شد آب دریاها دوات
شد ثواب بی حساب و بی عدد یا مرتضی
خانهء تو کوچک است اما خدا روز ازل
خانهء خود را به نامت زد سند یا مرتضی
هم مسلمان بین مسجد سجده بر پای تو زد
هم یهودی بین خیبر نعره زد یا مرتضی
از شرابی که رساندی بر لب مستان بده
ما که جاماندیم از یاران مدد یا مرتضی
قول دادی که می آیی زود بالای سرم
وقتی آمد بر سرم سنگ لحد یا مرتضی
#رضا_دین_پرور
🦋🌺🦋
خورشــید چشم روشنت را ، دوست دارم
دل دادن و ، دل بستنــت را دوست دارم
مــرداد آغــوشت ، بــرایم زندگـــانیست
اردیــبهشت دامــنت را ، دوســت دارم
در سايه ي پيـراهنت ، گـل ، جان گرفته
عـطــر گـل پـيراهــنت را دوســـت دارم
وقتـی که بـرمیـگردم از یک روز دشـــوار
در خــانه ، پیدا کـردنـت را دوست دارم
"من را در آغوشت بگير" ، اين جمله ات را
"من را رهـــا کن" گفتنـت را دوست دارم
بعد از هزاران روز ، یک شب هم جدایی
یک شــب جـــدا افتادنـت را دوست دارم
یک شب که شاید پیش من ، یک قرن باشد
فـــردا شبش ، برگشتنـت را دوست دارم
ای پـادشـاه قلـب مـن ، سوگـــند بر عشق
مـــن کـــشور امــن تنــت را ، دوســت دارم
نازدختِ رودکی که بر لبِ آب آمدی
کوزه بر دوشی که دور از چشمِ ارباب آمدی
آفتابی و به تن رنگین کمان پوشیده ای
ای که در بارانِ نم نم با تب و تاب آمدی
"بویِ جویِ مولیان" و "یادِ یارِ مهربان"
مهربان یارِ منی که بر لبِ آب آمدی
از بخارا عطرِ ایرانِ کهن آورده ای
ای که از قرنِ عبیر و عنبرِ ناب آمدی
از پدر شعری بخوان، حرفی بزن، چیزی بگو
ای غزالِ خوش خرامانی که شاداب آمدی
از پدر که شوکت و بابایِ شعرِ فارسی ست
او که از درگاهِ بشکوهش شرفیاب آمدی
داده ای بر دیدگان جا شاه بیتی را به ناز
با دو ابرو نسخه یِ خطیِ نایاب آمدی
برده ای از مادرِ تاجیکِ خود، ارث این جمال
ای پری رویی که رشک انگیزِ مهتاب آمدی
آب کردی هم سبویت هم دلِ بی تابِ من
بس که بیش از طاقتم زیبا و جذاب آمدی
بی سر و سامانِ تو ای دلبرِ سامانی ام
کهربا چشمی که با لبهایِ عناب آمدی
دفتری از شعر دارم بیت بیتش مالِ تو
گرچه خود از گوهرستانی جهانتاب آمدی
از پدر رخصت بگیر و یارِ من شو تا ابد
ای که بعد از قرنها با عشوه در خواب آمدی
چه کنم قلب مرا یار دل آزار شکست
از سکوت دل من دلبر و دلدار شکست
غم دل گفتم و او خنده کنان رفت ز دل
گفت من ره گذرم از سر اجبار شکست
به نماز آمده بودم که بگویم به خدا
تا که از سوز دلم،توبه گنه کار شکست
ای خدا با که بگویم که به هیچم بفروخت
از فروش دل من قیمت بازار شکست
او که سر گرم گناه است و بدهکار به خلق
دل هر مسلم و هر کافر و دیندار شکست
▫️
هر بلائی که باشد از محبوب
آن بلا خود مرا بود مطلوب
در بلا صبر کن که تا باشی
مبتلای بلاش چون ایوب
.
باز در کوچه کسی عاشق باران شده است
این دروغ است ولی نامِ تو عنوان شده است
پرده ی صافِ اتاقت به کناری رفته ...
و همین باعثِ یک شکِ دو چندان شده است...
فصل چشمان تو آن قدر هوایش سرد است
که شبیه نفس باد زمستان شده است
چه قَدَر فکر کنم سوء تفاهم باشد
که کسی پشتِ نفس های تو پنهان شده است
بس کن آقا، برو و شال و کلاهت بردار
مدتی هست دلت مثل خیابان شده است
آسمان ابری و بغضی به گلویش انگار
موعدِ ریزش یکباره ی باران شده است
ڪاشڪـــی او ماڸ مـــڹ بود و
منـــــم ماڸ دلـــــش…
ڪاشڪــی دریای عشقــــم میشـــد و
مـــڹ ساحلـــــش…
ڪاشڪـــی هرگــــز جــــدایی
ســـرنوشـــت ما نبـــود…
ڪاشڪــی ایڹ عشقمــــو حســـرت
نمی شــــد حاصلـــش…
صبح است و قلبم درهوایت بی قرار است
دامـانِ سرخِ آسمـان هـم، اشک بار است
نیلوفر و شب بو ، شقـایق ، نرگس و یاس
از هجرِ تـو نسرین و گُل هم سوگوار است
تمــام عمـــر مــن در راه آن دلبـــر هدر شد
بسوختم در فراقش تا که این دنیا به سر شد
نـدیـدم روز خـوش در حسـرت آن یـار شیرین
درختــم در جـــوانی طعمــه تلـخ تبـــر شد
بنويسيد بـه او، دختـرِ خورشيـد سلام
صبح تـا پنجـره وا كرد بگـوييـد سلام
من همانم کـه خريـدارِ نگاهت هستم
تا بگـویـم بـه شمـا از رهِ تمجید سلام
قبله گاهم شده چشمِ تـو، گرفتم فتـوا
دل و دینم تویی ای مرجعِ تقليد، سلام
بـه تماشای تـو از پنجره مشغولم کـه
واژه درکوچه به عنوانِ تو پیچید: سلام
ميكِشم بال به سويت كه تو را بينم باز
کفتـرِ جَلـدِ تـوأم، ای همـه امید سلام