eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.8هزار دنبال‌کننده
8.4هزار عکس
2.1هزار ویدیو
88 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
کجاها را به دنبالت بگردم شهر خالی را ... ؟! دلم انگار باور کرده آن عشق خیالی را نسیمی نیست ، ابری نیست ، یعنی نیستی در شهر تو در شهری اگر باران بگیرد این حوالی را مرا در حسرت نارنج‌زارانت رها کردی چراغان کن شبِ این عصرهای پرتقالی را اناری از لبِ دیوار باغت سرخ می خندد بگیر از من ، بگیر این دست‌های لاابالی را نسیمی هست ، ابری هست ، اما نیستی در شهر دلم بیهوده می‌گردد خیابان‌های خالی را ...
اي مرا دلبر و دلدار بيا برگرديم خيمه برپا مكن اينبار بيا برگرديم . دم به دم دشمن تازه نفسي مي آيد تا كه فرصت بُوَد اي يار بيا برگرديم... 🖤🖤🖤🖤
خیمه بر دوشم ولی من را کجا آورده‌ای وای بر زینب مگو که کربلا آورده‌ای آمدی تا قتلگاهت تا کنارت دق کنیم؟ آه می‌بینی چه‌ها بر روزِ ما آورده‌ای  از میان محملم وافاطمه آورده‌ام از میان قافله واغُربتا آورده‌ای مادرم را در پیِ خود موپرشان کرده‌ای خواهرت را در زمینی آشنا آورده‌ای سایه‌ام را چشم نامحرم ندیده بازگرد اهلِ خود را پیش جمعی بی‌حیا آورده‌ای گَه به اکبر خیره‌ای گاهی به قاسم ، گاه من.. وای فهمیدم چرا چندین عبا آورده‌ای  بازگرد آقا مدینه تا نبینم با عبا... پیکری را اِرباًاِربا... نخ نما... آورده‌ای هم مغیلان است هم تیغ است هم شن‌های داغ مرحمی آیا برای زخم پا آورده‌ای؟ از چه می‌پرسی عزیزم چند معجر پیش ماست ؟ چند پیراهن برای بچه‌ها آورده‌ای؟ گفتی از زخمِ  هزار و نهصد و پنجاه تیغ ای زبانم لال آقا بوریا آورده‌ای ... حرمله آنجاست، خولی هست با شمر و سنان من که هیچ ، اما رُبابت را چرا آورده‌ای .... حسن‌ لطفی ۴۰۰/۰۵/۱۸
سر می‌کشم در آینه حیرانم از خودم - بر من چه رفته است که پنهانم از خودم؟ خود را مرور می‌کنم و فکر می‌کنم: من جز حدیث رنج چه می‌دانم از خودم؟ عمری‌ست هرچه می‌کشم از خویش می‌کشم باید دوباره روی بگردانم از خودم آن رهبرم که گرچه همه رهروم شدند برگشته در هوای تو ایمانم از خودم باید دگر به خویش بگویم که عاشقم تا کی همیشه چهره بپوشانم از خودم؟ از تن به تیغ عشق سرم را جدا نما تا چهره‌ای دوباره برویانم از خودم هر روز می‌روم سر آن کوچه‌ی قدیم آنقدر پر شتاب که می‌مانم از خودم! شاید دگر نبینی‌ام اما برای توست این آخرین ترانه که می‌خوانم از خودم امشب چگونه از تو بگویم، چگونه آه؟... چیزی ندارم از تو پشیمانم از خودم.
با خون نوشته اند به روی جگر حسین اکسیر اعظم است همین گریه بر حسین الله و احمد و علی و فاطمه، حسن هستند محو یک نفر، آن یک نفر حسین بالا حسین و تاج سر انبیا حسین بیخود گدای تو نشده معتبر حسین میلم به میوه های بهشتی نمی کشد در سفره ریخته نمکی مختصر حسین پشت درم، حواله نده جای دیگری دِرهم نخواستم زتو، دَرهم بخر حسین شد توبه ام قشنگ ترین توبه از قدیم گفتم به جای ذکر، فقط بیشتر حسین وا شد به تربت تو زبان بسته طفل من ای بهترین سخن به لب محتضر حسین رفتی تنور تا که نسوزیم در گناه افتاده ای بجای همه در خطر حسین بر روی نیزه قبله شدی چرخ می خوری محشر برای من شدی از هر نظر حسین ای از قفا بریده سر آهسته تر برو ما را نگاه کن کمی از پشت سر حسین دائم مواظبم که نیفتد سرت زمین ای ماه سنگ خورده! ندارم سپر حسین
باور نمی کردم که پرچم را ببینم امسال هم ماه محرم را ببینم چه نوکرانی بی صدا رفتند امسال من مانده ام ایام ماتم را ببینم اهل القری آقای مارا دفن کردند می خواستی با چشمم این غم را ببینم قربان یک شب روضه ات دارو ندارم پرپر زدم جان تو این دم را ببینم خرج تمام روضه ها با مادر توست زحمت کشیده فیض اعظم را ببینم ای کاش چشمم وا شود بالای مجلس یک مادری باقامت خم را ببینم همراه مادر آمده از عرش حیدر بااو رسول الله خاتم را ببینم موسی عصا در دست دربان حریمت آن سوی در عیسی بن مریم را ببینم ذکری که عالم را تکان داده حسین است من ایستادم شور عالم را ببینم والله چای روضه مرده زنده کرده اینجا فقط درمان دردم را ببینم از خیمه تا گودال زینب داد می زد سخت است زیر پا امامم را ببینم فریاد زد مادر گمان می کردی یک روز جای حسین این جسم درهم را ببینم
شادی برای تو غم عالم برای من از ماه های سال ،محرم برای من آوای آسمانی داوود مال تو خاموشی مقدس مریم برای من در هرکجای عالم اگر گریه می کنم هرگوشه روضه ایست مجسم برای من .. هم روضه خوانده آدم و خضر و خلیل و نوح هم روضه خوانده حضرت خاتم برای من جای شگفتی است که بی های هایِ اشک اسباب عیش نیست فراهم برای من چون زینب از نظاره ی خورشید، روی نی جز آه نیست مونس و همدم برای من دوری ز کربلاست مرا دوری از بهشت این بود ارث حضرت آدم برای من ..
در چشم ها باران رحمت را نگیر از ما این سجده ی بر روی تربت را نگیر از ما هر چند ما کفران نعمت کرده ایم اما این بار لطفی کن ، وَ نعمت را نگیر از ما ما سربلند از امتحان بیرون نمی آییم این اشک های بینِ هیئت را نگیر از ما یک روز باید عشق را ثابت کنیم ، آقا حالا که وقتش هست ، فرصت را نگیر از ما یا لَیتَنا کُنا مَعَک گفتیم‌ ، آقا جان لطفی کن و این آه حسرت را نگیر از ما نوکر میان روضه ها همصحبت مولاست این لحظه های گرم صحبت را نگیر از ما ما سالها با اشکهامان زندگی کردیم این سوز و آه و اشک و خلوت را نگیر ازما
حرف دل آب را کجا می‌زد مشک سرتا سر کربلا صدا می‌زد مشک تیری آمد به قلب عباس (ع) نشست. چون طفل رباب دست و پا می‌زد مشک. العباس(ع)◼️😭
پیراهنی از زخم، به تن دوخته‌است این رسم، ز. حضرت غم آموخته‌است‌ ای سـرو تماشاییِ ایمان، عباس! دل، شعله به شعله، در غمت سوخته‌است العباس(ع)😭◼️
ای کاش فقط سهم دلم باشی و باشم تا بذر محبت به دل از عشق بپاشم تا اینکه فدایت بکنم جان و جهانم ثابت بشود اهل همین ایل و قماشم شیرین شوَم ‌وتیشه‌ی فرهاد به ‌دستم با جان و دلم کوهِ غمت را بتراشم لرزان شده دنیای من از دوری چشمت با ناله‌ی پُر درد و غمِ گوش‌خراشم هرگز نشد از خاطره ها دست بشویم یا این‌که بخواهم تو نباشی و نباشم یک‌خلوت دلخواسته یک‌وعده ازآن‌لب کافی‌ست برای من و امرار معاشم یک دفعه نشد قید غمت را بزنم عشق یا صورت پُر درد خودم را بخراشم روزی‌که شود سهم دلم دوری و غربت ای کاش شوم کور و کر و زنده نباشم
✍ حی علی العزا که محرم رسیده است ماه عزا و گریه و ماتم رسیده است حی علی البکاء، شنیدیم تا که ما در چشم نوکران تو زمزم رسیده است باگریه بر تو بود که آدم عزیز شد گویا که فصل توبه ی آدم رسیده است این اشک وناله ها همه تسکین درد توست بنگر برای زخم تو مرهم رسیده است پشت در حسینه اذن دخول خواست آقا غریبه نیست ،که محرم رسیده است جانم به سفره ای که بزم تو پهن شد شاه و گدا به بزم تودرهم رسیده است خیل ملائکه همه در پشت این درند از بهر نوکری تو حاتم رسیده است این پرچم سیاه تو حبل المتین ماست کز جانب خدا به دو دستم رسیده است از لطف حیدر است که مارا خریده اند لطفش به ما همیشه و هردم رسیده است در روز حشر فاطمه باشد شفیع ما برگ امان ز بانوی عالم رسیده است مارا اگر کسی نخرد میخرد حسین آقا مگر به داد دلم کم رسیده است؟ این ناله میرسد به دو عالم اناالغریب گویا به اسمان و زمین هم رسیده است دربین قتلگاه مادر پهلو شکسته ای با قامت کمان و قد خم رسیده است لاادری