⚫️ عجوزه فریبکار، چگونه سر تیم ظریف کلاه گذاشت!
قسمت اول:
🔸حمید رسایی: در گفتگوهایی که در این چند روز درباره انتصاب غیرقانونی آقای ظریف داشتم، به این نکته اشاره کردم که روابط احساسی تیم مذاکره کننده برجام با آمریکاییها آنقدر زیاد شده بود که وندی شرمن میگوید که من در مذاکرات تیم ایرانی را با اسم کوچک صدا میزدم و به طنز گفتم که حتما به ظریف میگفته "مای جواد" شاید باورش برای جماعت سادهلوحی که از سیاست فقط یک متر و هشتاد سانت روی زمینش را میبینند سخت باشد ولی واقعا او گفته که در مذاکرات با اسم کوچک تیم ایران را خطاب قرار میداده!
بد نیست اشاره کنم، تیم مذاکرهکننده آمریکایی با چه شیوهای توانسته بود قاپ مذاکرهکنندگان ما را بدزدند و اعتماد مذاکرهکنندگان ایران را جلب کنند؟
پاسخ را از میان نوشتهها و مصاحبههای مذاکره کننده ارشد آمریکایی (وندی شرمن) با اندیشکده آمریکایی "آسپن"، انديشکده بيکر دانشگاه "رايس"، نشریه "فارن پالیسی/ Foreign Policy"، نشريه "فارن افرز/Foreign Affairs" و کتاب خاطراتش برایتان روایت میکنم.
حتما به یاد دارید که وندی شرمن در گفتگویی توهین آمیز، بخشی از ژن ایرانی ها را همراه با فریبکاری دانسته بود.
🔸آنچه در ادامه میخوانید، تماما به نقل از وندی شرمن است:
«مذاكرات ١+٥ ماه نوامبر در ژنو سوئيس از سر گرفته شد. من احساس كردم كه ايجاد يك رابطه صميمانه شخصي در روياروييهاي روزمره با ايرانيان بسيار كارساز است. مشكل اساسي اينجا بود كه من هنوز هم نميتوانستم با همتايان ايرانيام مصافحه كنم و دست بدهم... اما اين موضوع يك جا به داد من رسيد تا بتوانم باب گفتوگويي باز كنم. يك روز در طول استراحت مذاكرات، من به سمت عراقچي و تختروانچي رفتم تا با آنها در مورد ناتواني در مصافحه گفتوگو كنم. به آنها گفتم كه من در يك محله يهودينشين بيرون شهر بالتيمور بزرگ شدهام و بسياري از همسايگانم يهوديان متدين اُرتدكس بودند كه برخي از آنها مانند مسلمانان محافظهكار، از لمس كردن هر فردي از جنس مخالف به جز همسر، فرزند و والدينشان خودداري ميكنند.
عراقچي و تختروانچي اول كمي جا خوردند، اما با ادامه داستان من، آنها هم كمكم با دقت و علاقه بيشتري به حرفهايم گوش دادند. آنها خبر نداشتند كه رسومشان شبيه به يهوديان اُرتدكس است و صحبت در مورد ناخوشايند بودن نحوه تعارف و مصافحه، اهميت خودش را نشان داد. آنها مقداري از گذشته من را فهميدند. حالا ميتوانستند كمي مرا واضحتر از قبل درك كنند: من نه تنها نماينده ايالات متحده يا يك فرد غيرقابل لمس از جنس مخالف بودم بلكه يك انسان بودم كه براي هنجارهاي فرهنگي آنها احترام قايل بودم. ايجاد يك زمينه مشترك با ايرانيان، اهميت ويژهاي داشت، چرا كه به لحاظ سياسي و حتي روانشناسي، پژواك گفتوگوها در ذهن آمريكاييها با ايرانيها كاملا متفاوت بود.»
«ما اکنون در مذاکرات با ایران به اسم کوچک همدیگر را صدا میزنیم و به انگلیسی صحبت میکنیم چیزی که خیلی با قبل فرق دارد و گفتگو را بسیار راحتتر کرده است؛ ما خانوادههای همدیگر را نیز میشناسیم و هر وقت لازم باشد به هم ایمیل یا تلفن میزنیم. هم اکنون به مراحل بسیار حساس و سخت رسیدهایم و ایرانیها باید تصمیمهای بسیار مهمّی را اتخاذ کنند. مذاکرات با زبان انگلیسی و بسیار ساده و روان انجام میشود، در صورت نیاز به هم ایمیل میزنیم و یا تلفنی حرف میزنیم تا کارها را با هم هماهنگ کنیم.»
«هرچند بي اعتماديها هرگز برطرف نشد، اما به واسطه بحثهايي که عباس عراقچي و من، مجيد روانچي و من در مورد "موضوعات شخصي" داشتيم، اين مسئله در طول مذاکرات به ما کمک کرد که دستکم صبوري بيشتري مقابل هم به خرج دهيم. ما همچنان به يکديگر ايميل ميزنيم و بايد بگويم که اين تغيير بزرگي در روابط ديپلماتيکي بود که شاهدش بوديم. علاوه بر اين، اين "رابطه شخصي" بين وزرا موجب شد تا ما بتوانيم ملوان هايي را که ايران بازداشت کرده بود، بسرعت به خانه بازگردانيم.»
🔹 ... ادامه در بخش دوم
https://eitaa.com/rasaee/16754
#بصیرت
#آمریکا_شیطان_بزرگ
#اعتماد_به_دشمن_دیوانگی_است
⚫️ عجوزه فریبکار، چگونه سر تیم ظریف کلاه گذاشت!
قسمت دوم:
«دستکم براي ايالات متحده، مذاکرات هرگز مبتني بر اعتماد نبود. هم من و هم همتايم، عباس عراقچي در طول مذاکرات براي اولين بار نوه دار شديم. حتي بعد از آن برهه انساني، که من و عباس عراقچي فيلم نوههايمان را به يکديگر نشان داديم، مذاکرات به همان اندازه قبل مبتني بر بياعتمادي ادامه يافت.»
«گفته میشود زنان زمانی که خشمگین میشوند، گریه میکنند. من در طول این سالها تلاش کردم که این کار را متوقف کنم. در یکی از آخرین بخشهای مذاکرات قطعنامه شورای امنیت بود که اگرچه اساسا امر جدایی از مذاکرات نبود، اما باید با قطعنامههای قبلی اجماع میشد . روز بیست و پنجم از ۲۷ روز دور آخر مذاکرات در هتل کوبورگ بود ما در یک مایلی بیرون هتل نشسته بودیم. هیچ یک از ما زیاد نخوابیده بودیم. من قطعه کاغذی را وسط میز گذاشتم که در آن شاخصهایی که فکر میکردم کارساز است و باید به عنوان جزییات در قطع نامه ذکر شود، گفته شده بود.
عباس عراقچی گفت که خب من فکر میکنم این کارساز است و من با خودم گفتم پس ما به توافق رسیدیم. او گفت فقط یک چیز! این جمله همیشگی ایرانیهاست که میگویند"فقط یک چیز". من خشمگین شدم. از به تاخیر افتادن و کش دادن مذاکرات که برنامه من برای بازنشستگی و بازگشت به هاروارد را به تأخیر انداخته بود، خشمگین شدم. من شروع به فریاد کشیدن کردم و گفتم شما همه چیز را به خطر میاندازید. اینجا بود که نتوانستم جلوی اشک ریختنم را بگیرم. همه ساکت شده بودند چون این وندی شرمنی بود که تا آن روز ندیده بودند. بعد از آن عباس گفت بسیار خب. ما قبول میکنیم.
البته من هرگز از زنان نمیخواهم که این تاکتیک را به کار ببرند اما این داستان را در کتابم ذکر کردم چون ما زمانی در اوج قدرت هستیم که خودمان باشیم. شما باید به نوعی از طریق روابط انسانی به زمینه مشترک برسید. زمانی که من و عباس عراقچی هر دو همزمان با مذاکرات پدر بزرگ و مادر بزرگ شدیم، و عکسی در این باره رد و بدل کردیم این به ما اجازه داد نشان دهیم ما افرادی هستیم که سعی میکنیم بهترین راه را برای رسیدن به منافع کشورمان انتخاب کنیم.»
رهبر انقلاب از همان ابتدا بارها اعلام کرده بودند که به مذاکرات برجام خوش بین نیستند، حتی خطوط قرمز مذاکرات را علنی کرده بودند تا تیم مذاکره کننده را بیشتر به مقاومت در برابر مطالبات غربی ها وادارند، در بیاناتشان به یک نکته روان شناختی هم اشاره کردهاند.
ایشان خطاب به مذاکره کنندگان ایرانی که محو روابط احساسی با تیم فریبکار آمریکایی شده بودند، فرمودند: «به مسئولین گفتیم به طرف مقابل اعتماد نکنید، به لبخند او فریب نخورید، به وعده نقد که می دهد ــ وعده نقد، نه عمل نقد ــ اعتماد نکنید، [چون] وقتی خرش از پل گذشت، برمی گردد و به ریش شما میخندد! اینقدر اینها وقیحند.»
#بصیرت
#آمریکا_شیطان_بزرگ
#اعتماد_به_دشمن_دیوانگی_است
شهید تاسوعایی مدافع حرم آل الله
(ابا حنانه) روح الله_طالبی اقدم
https://eitaa.com/abahannane🌺