eitaa logo
شهید مدافع حرم آل الله روح الله طالبی اقدم
458 دنبال‌کننده
47.2هزار عکس
8.1هزار ویدیو
12 فایل
شهید روح الله طالبی اقدم ظهر تاسوعای سال ۱۳۹۴ در دفاع از حرم اهل بیت در سوریه به شهادت رسید. ارتباط با ادمن: @abo_ammar
مشاهده در ایتا
دانلود
📿 ڪنار سفره ے ما جاے تــو❣ خالیست و من در حسـرت آن طعم شیرین نڱاهتــ💕 روزه دارم... مدافع حرم# روح الله_ طالبی_اقدم .... کانال شهیدمدافع حرم ابا حنانه روح الله طالبی اقدم https://eitaa.com/abahannane🕊🌺
✍️ 💠 ابوالفضل از خستگی نفس کم آورده و دلش از غصه غربت می‌سوخت که همچنان می‌گفت :«از هر چهار تا مرز اردن و لبنان و عراق و ترکیه، وارد سوریه میشن و ارتش درگیره! همین مدت خیلی‌ها رو که دستگیر کردن اصلاً سوری نبودن!» سپس مستقیم به چشمان مصطفی نگاه کرد و با خنده تلخی خبر داد :«تو درگیری‌های حلب وقتی جنازه تروریست‌ها رو شناسایی می‌کردن، چندتا افسر و هم قاطی‌شون بودن. حتی یکی‌شون پیش‌نماز مسجد ریاض بود، اومده بوده سوریه بجنگه!» 💠 از نگاه نگران مصطفی پیدا بود از این لشگرکشی جهانی ضد کشورش ترسیده که نگاهش به زمین فرو رفت و آهسته گفت :«پادشاه داره پول جمع می‌کنه که این حرومزاده‌ها رو بیشتر تجهیز کنه!» و دیگر کاسه صبر مادرش هم سر رفته بود که مظلومانه از ابوالفضل پرسید :«میگن آمریکا و می‌خوان به سوریه حمله کنن، راسته؟» و احتمال همین حمله دل ابوالفضل را لرزانده بود که لحظه‌ای ماتش برد و به تنهایی مرد هر دردی بود که دلبرانه خندید و خاطرش را تخت کرد :«نه مادر! اینا از این حرفا زیاد می‌زنن!» 💠 سپس چشمانش درخشید و از لب‌هایش عصاره چکید :«اگه همه دنیا بخوان سوریه رو از پا دربیارن، و ما سربازای مثل کوه پشت‌تون وایسادیم! اینجا فرماندهی با (علیهاالسلام)! آمریکا و اسرائیل و عربستان کی هستن که بخوان غلط زیادی کنن!» و با همین چند کلمه کاری کرد که سر مصطفی بالا آمد و دل خودش دریای درد بود که لحنش گرفت :«ظاهراً ارتش تو داریا هم چندتاشون رو گرفته.» و دیگر هم امن نبود که رو به مصطفی بی‌ملاحظه حکم کرد :«باید از اینجا برید!» 💠 نگاه ما به دهانش مانده و او می‌دانست چه آتشی زیر خاکستر داریا مخفی شده که محکم ادامه داد :«ان‌شاءالله تا چند روز دیگه وضعیت تثبیت میشه، براتون یه جایی می‌گیرم که بیاید اونجا.» به‌قدری صریح صحبت کرد که مصطفی زبانش بند آمد و ابوالفضل آخرِ این قصه را دیده بود که با لحنی نرم‌تر توضیح داد :«می‌دونم کار و زندگی‌تون اینجاس، ولی دیگه صلاح نیس تو داریا بمونید!» 💠 بوی افطاری در خانه پیچیده و ابوالفضل عجله داشت به برگردد که بلافاصله از جا بلند شد. شاید هم حس می‌کرد حال همه را بهم ریخته که دیگر منتظر پاسخ کسی نشد، با خداحافظی ساده‌ای از اتاق بیرون رفت و من هنوز تشنه چشمانش بودم که دنبالش دویدم. روی ایوان تا کفشش را می‌پوشید، با بی‌قراری پرسیدم :«چرا باید بریم؟» قامتش راست شد، با نگاهش روی صورتم گشت و اینبار شیطنتی در کار نبود که رک و راست پاسخ داد :«زینب جان! شرایط اونجوری که من فکر می‌کردم نشد. مجبور شدم تو این خونه تنهات بذارم، ولی حالا...» که صدای مصطفی خلوت‌مان را به هم زد :«شما اگه می‌خواید خواهرتون رو ببرید، ما مزاحمتون نمیشیم.» 💠 به سمت مصطفی چرخیدم، چشمانش سرد و ساکت به چهره ابوالفضل مانده و از سرخی صورتش حرارت پیدا بود. ابوالفضل قدمی را که به سمت پله‌های ایوان رفته بود به طرف او برگشت و با دلخوری پرسید :«یعنی دیگه نمی‌خوای کمکم کنی؟» مصطفی لحظه‌ای نگاهش به سمت چشمان منتظرم کشیده شد و در همان یک لحظه دیدم ترس رفتنم دلش را زیر و رو کرده که صدایش پیش برادرم شکست :«وقتی خواهرتون رو ببرید پیش خودتون، دیگه به من نیازی ندارید!» 💠 انگار دست ابوالفضل را رد می‌کرد تا پای دل مرا پیش بکشد بلکه حرفی از آمدنش بزنم و ابوالفضل دستش را خوانده بود که رو به من دستور داد :«زینب جان یه لحظه برو تو اتاق!» لحنش به حدی محکم بود که خماری خیالم از چشمان مصطفی پرید و من ساکت به اتاق برگشتم. مادر مصطفی هنوز در حیرت حرف ابوالفضل مانده و هیچ حسی حریف مهربانی‌اش نمی‌شد که رو به من خواهش کرد :«دخترم به برادرت بگو بمونه!» و من مات رفتار ابوالفضل دور خودم می‌چرخیدم که مصطفی وارد شد. 💠 انگار در تمام این اتاق فقط چشمان مرا می‌دید که تنها نگاهم می‌کرد و با همین نگاه، چشمانم از نفس افتاد و او یک جمله از دهان دلش پرید :«من پا پس نکشیدم، تا هر جا لازم باشه باهاتون میام!» کلماتش مبهم بود و خودش می‌دانست آتش چطور به دامن دلش افتاده که شبنم روی پیشانی‌اش نم زد و پاسخ تعجب مادرش را با همان صدای گرفته داد :«ان‌شاءالله هر وقت برادرشون گفتن میریم زینبیه.» 💠 و پیش از آنکه زینبیه به آرامش برسد، سوریه طوری به هم پیچید که انبار باروت داریا یک شبه منفجر شد. هنوز وارد شهر نشده و که از قبل در لانه کرده بودند، با اسلحه به جان مردم افتادند... ✍️نویسنده: کانال رسمی شهیدمدافع حرم ابا حنانه روح الله طالبی اقدم https://eitaa.com/abahannane🌺🌸
✍ دلنوشته‌ همسر یک طلبه پیرامون ترور چند طلبه در حرم مطهر حضرت رضا(ع) ✅ این را می‌دانید و شنیده‌اید که توی هر صنفی آدم خوب و بد هست. اما اینجا توی صنف تنها جایی‌ست که همه اعضا را به کردار آدم بده می‌شناسند و با دست نشانش می‌دهند. 📚 در سال‌های دور روایت های زیادی از کتک‌زدن و شکنجه‌کردن بچه‌ها در دیده‌ایم و شنیده‌ایم اما هیچ کس این صنف را به گری نمی‌شناسند. 👨🏻‍🎓 وقتی کسی می گوید که پدرش بوده، هیچ‌کس به خنده نمی‌گوید: «عه! بابای شما هم ترکه به دست بوده؟» 🧑🏻‍⚕ توی این سال‌ها بارها و بارها از زیر میزی گرفتن برخی ها، بی‌اخلاقی برخی پرستارها، روابط پیچیده و غیر اخلاقی برخی ها، کم‌فروشی کارخانه‌دارها، رشوه‌گیری برخی قاضی‌ها و... شنیده‌ایم. اما هیچ کدام را مطلقا نمی بینیم. ✴️ هنوز هم پزشک‌ها، پرستارها، قاضی‌ها و معلم‌ها و هستند و ما تشخیص می‌دهد که باید برای عده‌ای واژه استثنا را استفاده کرد. ‼️ اما اینجا، توی صنف ما همه به پای هم می‌سوزند. اگر خبر فلان نماینده مجلس و خورد و بردهایش بپیچد، از فرداش نگاه مردم روی قبای زمستانه همسر من سنگینی می‌کند. اگر گران شود، روغن نایاب و جوجه‌های یک روزه را در دارقوزآباد زنده زنده دفن کنند...شوهرم در بقالی باید به ده نفر پاسخ بگوید. چرا؟ چون هم‌لباس اوست. 🔰 فرقی نمی‌کند که ما از آقای رئیس‌جمهور چقدر باشد، اینکه گرانی بنزین اول از همه کمر نحیف ما را می‌شکند، اینکه ما مدت‌هاست رنگ گوشت قرمز را ندیده‌ایم، مهم نیست. مردم به است و چشم فقط لباس را می‌بیند. 💔 خانواده فشار زیادی را تحمل می‌کنند. این را فقط از تجربه زیسته خودم نمی‌گویم. ده سال است که دارم کنار طلبه‌های زیادی زندگی می‌کنم. محرومیت‌ها، سختی‌های زندگی، که گاهی تا اندرونی خانواده خودشان هم حضور دارد، ناامنی اجتماعی که گاهی از کودکی تجربه‌اش می کنند. ❓شما از چهارتا فرزند طلبه بپرسید که کجای زندگی‌اش بخاطر لباس پدرش خورده. اول از همه ! اگر بچه کند، معاون مدرسه گوشش را می‌کشد و می‌گوید: «بچه آخونده دیگه.» ‼️ اگر خوب درس نخواند، اگر توی با هم کلاسی بخواهد حقش را بگیرد. محال است توی جمعی بنشیند و یک بامزه‌ای پیدا نشود که با نیشخند بپرسد: «تو ام می‌خوای عین بابات بشی؟!» یک طور پلشت‌واری به بچه‌ات از همان اول می‌فهمانند که پدرش چه جایگاه دوست نداشتنی‌ای دارد. ⚠️ نتیجه‌ی محرومیت‌ها، نان و پنیر سق زدن‌ها، دوری‌کشیدن‌ها از بستگان و زندگی در هر روستای دور افتاده‌ای برای ما جز برچسب، و نگاه‌های سنگین نیست. ‼️ حواس همه نکته‌سنج‌های عالم که شغلشان توجه به جزئیاتی‌ست که دیگران نمی‌بینند، به همه چیز هست. الا اینکه و و بچه‌هایش هستند. ما هیچ کجای دسته‌بندی اخلاقی انسانی تربیتی آنها جایی نداریم. همین حالا که دارید این مطلب را می‌خوانید همه دارند توی توییتر و اینستا به هم تذکر می‌دهند که حواستان به جمعیت باشد که این وسط هیچ کاره‌اند. ⛔️ مراقب باشید مبادا صرفا بخاطر ضارب اتفاق دیروز، رفتارتان با این عزیزان عوض شود. خیلی هم خوب. من هم همین نظر را دارم. اما دلم می‌خواست یک نفر از همین‌ها که دینشان است، درباره آن سه نفر که با زبان در خون خودشان غلطیدند و خانواده هاشان که با خون دل کردند، حرف بزند. از دختر هشت ساله شهید اصلانی که نمی‌دانم توی دل کوچک تبدارش چه کربلایی ست... 👤 🌷یازهرا🌷 #📡کانال شهیدروح الله_طالبی اقدم @shahidtalebi 🕊🌺
⭕️ 💠امام حسن مجتبی علیه السلام میفرمایند: ڪسیڪه در لقمه اول هنگام بگوید: 👈"بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ یَا وَاسِعَ الْمَغْفِرَةِ اغْفِرْ لِی"👉 خداوند آنرا ببخشد. 📗ڪتاب الاقبال ‌─┅═ೋ🟡⭕️🟡ೋ═┅ #📡کانال شهیدروح الله_طالبی اقدم @shahidtalebi 🕊🌺
♨️حجاب و عفاف و برخورد با روزه خواری را از منشی دفتر خودتان شروع کنید ! ۱۶ فروردین مصادف با ۱۴ ماه مبارک رمضان ، ساعت ۱۶:۳۰ سوار هواپیما شدم . شیراز به تهران (پرواز شماره 159هواپیمایی ساها) 🛫بعداز بلند شدن هواپیما و ترک باند فرودگاه ربع ساعتی از پرواز که گذشت ، خدمه مثل روزهای عادی که مردم روزه دار نیستند ، بسته غذایی پخش کردند و پذیرایی از مسافران را شروع کردند ! تقریبا ۷۰ درصد مسافران پک خوراکی را باز نکردند ! چرا که بودند ! و تعدای کمی پک ها را باز کردند و مشغول خوردن شدند ! ❇️صندلی جلویی من ، خانواده ای بودند که یک دختر تقریبا ۱۲ ساله همراه داشتند از مادرش اجازه میگرفت برای باز کردن پک خوراکی ! مادرش به او میگفت عزیزم شما روزه هستی ؛ دختر ۱۲ ساله گفت : خب الان که مسافریم ؟ مادرش گفت : ما بعداز اذان ظهر از شهرمان خارج شدیم و روزه امان هنوز ادامه دارد ؛ دختر با نگاهی به اطراف گفت : پس چرا این آقا و خانم خوراکی میخورند ؟ مادرش گفت : اینها شاید مسافرن از جای دیگه به شهر ما آمده باشند ! شاید هم مشکلی دارند که روزه نمیگیرند ! 🛩این شرکت هواپیمایی حتی ابتدایی ترین مساله را نمیداند که شخصی که بعداز اذان ظهر در ماه رمضان مسافرت میکند ، روزه است ! ✈️این شرکت هواپیمایی اگر به دنبال حفظ احترام مسافرین بود میتوانست هنگام خروج مسافران از هواپیما ، پک خوراکی را بین مردم روزه دار پخش کند . دقیقا۲۰ دقیقه بعداز پیاده شدن از هواپیما اذان مغرب بود و مسافرین روزه دار جهت از این پک غذایی استفاده میکردند . 😔امروز که آقایان در سطح شهرها برای جلوگیری از و ، شهر را بنر باران کرده اند ! بعضی هم در حال اجرای طرح های ناپخته و تندروی های بیش از پیش هستند ! فراموش کرده اند که اول باید از شرکت ها ، ادارات ،مراکز خدمات عمومی و ... شروع کنند 😳حجاب و پوشش خدمه ی شرکت های هواپیمایی را که دیده اید ؟ گویی اینها خود را برای آماده کرده اند !!! 🧐مضحک ترین جمله ای که در زمان پرواز میشنوید این است که خدمه ی خانم که با آرایشی رنگارنگ ایستاده ، مسافرین خانم را به حفظ حجاب و شئونات اسلامی توصیه میکند ! این وضعیت کارمندان و کارکنان مکان های عمومی است بعد آقایان به دنبال مچ گیری مردم عادی هستند ! 🔴 بدحجابی را امنیتی نکنید 🔴 شما به دنبال جریمه مردم هستید ؟ اول فکری به حال این کارمندان و کارکنان تان کنید ! 👈به این مکان ها سر بزنید تا ببینید وضعیت حجاب کارکنانشان چگونه است : *امور مشترکین همراه اول و ایرانسل *خدمه ی شرکت های هواپیمایی *کارکنان فرودگاه ها سراسر کشور *دفتر پیشخوان دولت *دفاتر خدمات قضایی *اداره پست *بانک ها و شرکت های خصوصی *فروشگاه های بزرگ زنجیره ای *بیمارستان ها ،درمانگاه ها ، مطب ها *کارکنان رستوران ها و مراکز تفریحی و صدها مکان دیگر که قطعا با چشم خود وضعیت حجاب و عشوه گری هایشان را دیده اید ! ✅امید است آقایان دست از تظاهر و حرفهای دهن پر کن بردارند و از دفتر و منشی دفتر خود شروع کنند !!!! فرهاد جابرشیرازی @jabershirazi کانال شهید تاسوعایی مدافع حرم آل الله (ابا حنانه) روح الله_طالبی اقدم https://eitaa.com/abahannane🌺