eitaa logo
شهید مدافع حرم آل الله روح الله طالبی اقدم
439 دنبال‌کننده
41.8هزار عکس
6.9هزار ویدیو
11 فایل
شهید روح الله طالبی اقدم ظهر تاسوعای سال ۱۳۹۴ در دفاع از حرم اهل بیت در سوریه به شهادت رسید. ارتباط با ادمن: @abo_ammar
مشاهده در ایتا
دانلود
🌼درمیان ی جان پرتوحق جلوه گرشد 🌺فاطمه بنت اسد هم صاحب شد 🌼کعبه آن غرقه در نور دلـ♥️ افروز خدا بود 🌺آسمان کعبه🕋 گویی مظهر صدها شد 🌼عطر جانبخش در فضای کعبه پیچید💫 🌺تا که سعیدمرتضی فخر بشر شد 🌼مژده یِ می کند از غم رهایم 🌺زین کام امت مملو از شهد و شکر شد😍 🌺 کانال شهیدمدافع حرم ابا حنانه روح الله طالبی اقدم https://eitaa.com/abahannane🕊🌺
✍️ 💠 آخرین صحنه شهر زیبا و سرسبز ، قبرستانی بود که داغش روی قلب‌مان ماند و این داغ با هیچ آبی خنک نمی‌شد که تا فقط گریه کردیم. مصطفی آدرس را از ابوالفضل گرفته و مستقیم به خیابانی در نزدیکی حرم (علیهاالسلام) رفت. ابوالفضل مقابل در خانه‌ای قدیمی ایستاده و با نگاهش برایم پَرپَر می‌زد که تا از ماشین پیاده شدم، مثل اینکه گمشده‌اش را پیدا کرده باشد، در آغوشم کشید. 💠 در این سه روز بارها در دلم رؤیای دیدارش را به قیامت سپرده بودم و حالا در عطر ملیح لباسش گریه‌هایم را گم می‌کردم تا مصطفی و مادرش نبینند و به‌خوبی می‌دیدند که مصطفی از قدمی عقب‌تر رفت و مادرش عذر تقصیر خواست :«این چند روز خیلی ضعیف شده، می‌خواید ببریمش دکتر؟» و ابوالفضل از حرارت پیشانی‌ام تب تنهایی‌ام را حس می‌کرد که روی لبش لبخندی نشست و با لحنی دلنشین پاسخ داد :«دکترش حضرت زینبه (علیهاالسلام)!» 💠 خانه‌ای دو طبقه برایمان تهیه کرده بود و می‌دانست چه از این خانه نمایان است که در را به رویمان گشود و با همان شرین‌زبانی ادامه داد :«از پشت بام حرم پیداس! تا شما برید تو، من می‌برمش رو ببینه قلبش آروم شه!» نمی‌دانستم پشت این نسخه، رازی پنهان شده که دستم را گرفت و از راه پله باریک خانه، پا به پای قامت شکسته‌ام تا بام آمد. 💠 قدم به بام خانه نهادم و خورشید حرم در آسمان آبی طوری به دلم تابید که نگاهم از حال رفت. حس می‌کردم گنبد حرم به رویم می‌خندد و (علیهاالسلام) نگاهم می‌کند که در آغوش عشقش قلبم را رها کردم. از هر آنچه دیده بودم برای حضرت شکایت می‌کردم و به‌خدا حرف‌هایم را می‌شنید، اشک‌هایم را می‌خرید و ابوالفضل حال دیدنیِ دلم را می‌دید که آهسته زمزمه کرد :«آروم شدی زینب جان؟» 💠 به سمتش چرخیدم، پاسخ سوالش را از آرامش چشمانم گرفت و تیغی در گلویش مانده بود که رو به حرم چرخید تا سوز صدایش را پنهان کند :«این سه روز فقط (علیهاالسلام) می‌دونه من چی کشیدم!» و از همین یک جمله درددل خجالت کشید که دوباره نگاهم کرد و حرف را به هوایی دیگر بُرد :«اونا عکست رو دارن، اون روز تو بیمارستان کسی که اون زن رو پوشش می‌داده، تو رو دیده. همونجا عکست رو گرفتن.» 💠 محو نگاه سنگینش مانده بودم و او می‌دید این حرف‌ها دل کوچکم را چطور ترسانده که برای ادای هر کلمه جان می‌داد :«از رو همون عکس ابوجعده تو رو شناخته!» و نام ابوجعده هم ردیف حماقت و بی‌غیرتی سعد بود که صدایش خش افتاد :«از همون روز دنبالته. نه به خاطر انتقام زنش که تو لو دادی و تا الان حتماً اعدام شده، به خاطر اینکه تو رو با یه ایرانی دیدن و فکر میکنن از همون شبی که سعد تو رو برد تو اون خونه، جاسوس سپاه بودی. حالا می‌خوان گیرت بندازن تا اطلاعات بقیه رو ازت دربیارن.» 💠 گیج این راز شش ماهه زبانم بند آمده بود و او نگاهش بین من و می‌چرخید تا لرزش چشمانم بند زبانش نشود و همچنان شمرده صحبت می‌کرد :«همون روز تو فرودگاه بچه‌ها به من خبر دادن، البته نه از دمشق، از ! ظاهراً آدمای تهران‌شون فعال‌تر بودن و منتظر بودن تا پات برسه تهران!» از تصور بلایی که تهران در انتظارم بود باز هم رنگش پرید و صدایش بیشتر گرفت :«البته ردّ تو رو فقط از و از همون بیمارستان و تو تهران داشتن، اما داریا براشون نقطه کور بود. برا همین حس کردم امن‌ترین جا برات همون داریاست.» 💠 از وحشتی که این مدت به تنهایی تحمل کرده بود، دلم آتش گرفت و او می‌دید نگاهم از نفس افتاده که حال دلم را با حکایت مصطفی خوش کرد :«همون روز از فرودگاه تا بیمارستان آمار مصطفی رو از بچه‌های دمشق گرفتم و اونا تأییدش کردن. منم همه چی رو بهش گفتم و سفارش کردم چشم ازت برنداره. فکر می‌کردم شرایط زودتر از این حرفا عادی میشه و با هم برمی‌گردیم ، ولی نشد.» و سه روز پیش من در یک قدمی همین خطر بودم که خطوط صورتش همه در هم شکست و صدایش در گلو فرو رفت :«از وقتی مصطفی زنگ زد و گفت تو داریا شناسایی‌ات کردن تا امروز که دیدمت، هزار بار مردم و زنده شدم!» 💠 سپس از همان روی بام با چشمش دور حرم چرخید و در پناه (علیهاالسلام) حرف آخرش را زد :«تا امروز این راز بین من و مصطفی بود تا تو آروم باشی و از هیچی نترسی. برا اینکه مطمئن بودیم داریا تو اون خونه جات امنه، اما از امروز هیچ جا برات نیست! شاید از این به بعد حرم هم نتونی بری!»... ✍️نویسنده: کانال رسمی شهیدمدافع حرم ابا حنانه روح الله طالبی اقدم https://eitaa.com/abahannane🌺🌸
🔊 : 📌 ،یڪ بود براے ما...‼️ 💫بہ بهانۂ سالروز شهید و یارانش به دست ڪوردل💫 ╔═ 🌼══🌼 ═╗ کانال شهیدروح الله_طالبی اقدم @shahidtalebi 🕊🌺 ╚═ 🌼══🌼 ═╝
🔥ممنون، دکتر غنی نژاد عزبز❗️ 🔻در مناظره اخیر دکتر غنی نژاد و دکتر درخشان صحبت های دکتر غنی نژاد برای بنده واقعا انگیزه بخش بود. 🔻واقعیت این است که نهال اقتصاد اسلامی هرچند تا پختگی فاصله قابل توجهی دارد اما در حال حاضر، خیلی جلوتر از بسیاری از دانش های دیگر علوم انسانی مانند مدیریت، علوم سیاسی و جامعه شناسی و ... است و در سالهای اخیر در مجموع تلاش کرده است که به تدریج جای خود را باز کرده و در مسائل ورود جدی کند. 🔻با دکتر غتی نژاد آشنا نبودم چون رشته تخصصی ام اقتصاد نیست هرچند در رشته مدیریت از لیبرالهای غربزده و تسبیح بدست های باطنا سکولار تازیانه‌ها خورده بودم. 🔻صحبت های غنی نژاد برای ما مهم بود؛ می خواستیم بدانیم سخن کسانی که نظام اسلامی چهاردهه به آنان اعتماد کرده و تربیت دهها هزار دانشجو و خیلی از میزهای مدیریت را دهه ها به آنها سپرده و میلیاردها تومان در قالب حق التدریس، پایان نامه و گرنت و هزینه پژوهش و سفر و ... را خرج آنها کرده چقدر از اهداف بنیادین این نظام را برآورده کرده اند. 🔻فکر می کردم دکتر، صداقت دارد ولی وقتی دیدم حرف های کاملا غیرواقعی در مورد تدوین می زند و شهید مظلوم دکتر را در جرگه کمونیست ها معرفی می کند! و واقعیات روشن را انکار می کند، از فکر خود برگشتم. 🔻فکر می کردم ایشان انسان دانشمندی باشد ولی وقتی دیدم یک استاد درجه یک، هنوز نمی داند که دانش علوم انسانی در هر جای دنیا که تولید می شود مبتنی ارزش شناسی، پیش از آن انسان شناسی، پیش از آن جهان بینی و پیش از آن شناخت شناسی است؛ حیرت زده شدم!! 🔻مگر می شود استاد برجسته‌ای سخن از روش بگوید و هی تکرار کند اما به شناخت شناسی بی توجه باشد؟ یا اگر توجه دارد با حذف مرموز در شناخت شناسی، دربست تجربه گرایی غرب را ملاک تولید علم اقتصاد در یک کشور مسلمان قرار دهد و با بی ادبی علمی، بی شرمانه به بزرگترین فقهای عصر توهین کند که متخصص نیستند!! 🔻مگر می شود یک استاد چهاردهه در سیستم آموزشی یک کشور اسلامی خدایی کند و بعد لیبرالیسم خشن غربی را چنان ملوس معنا کند که خلاف واضح تاریخ خود غرب است؟ 🔻مگر در قرن هیجده دقیقا با همین معنای لیبرالیسم و اینکه انسانها صدرصد آزادند موجب نشدند که کارگران به شدت فرسوده و فقیر شوند و سرمایه داران دچار انفجار ثروت گردند؟ آیا بعد از مسائل قیامهای سنگین قرن هجده و نوزده کارگری در اعتراض به دوران سیاه لیبرالیسم اقتصادی در غرب شکل نگرفت که منجر به تصویب دخالت دولتها در روابط کار و تشکیل سندیکاها شد؟ 🔻اصلا مگر و یادمان کشته شدن کارگران در دوران لیبرالیسم اقتصادی غرب نیست؟ 🔻دکتر غنی نژاد فلاسفه بنیان گذار لیبرالیسم در انگلیس و آمریکا را می ستاید و اقتصاد برآمده از لیبرالیسم را تقدیس می کند؛ اما به اقتصاد اسلامی که می رسد با غیرت لیبرالیستی و سکولاریسم افراطی به بصورت عوامانه حمله می کند؟ 🔻چطور می شود که جوانان معصوم مسلمان را در اختیار کسانی قرار می دهیم که اول لیبرالیسم را قبول دارند بعد اسلام را!! و اسلام را با لیبرالیسم متر می کنند؟ 🔻صحبت های دکتر غنی نژاد، چهره خشن لیبرالیسم پنهان شده در نظام آموزشی و سیاسی کشور را عریان کرد. 🔻از این بابت از ایشان ممنونیم. از ایشان ممنونیم که باعث شد انگیزه ما برای مبارزه علمی و پاکسازی فضای آموزشی و مدیریتی کشور از لیبرالها چند برابر شود. 🔻مبارزه ای که دامنه آن نباید محدود به دانشگاه باشد بلکه تا وسط حوزه و تا بیت آن خود مرجع پنداری که اقتصاد اسلامی را هجو می کند باید امتداد داشته باشد. ✍حمیدرضا ابراهیمی
. ♻️ درس شهید بهشتی به مسئولین و روحانیون مشهور 🔰در اتفاقات اخیر رخ داده پیرامون آیت الله صدیقی، مطالعه این خاطره مرتبط با شهید بهشتی که یکی از نزدیکان شهید نقل کرده خالی از لطف نیست. دو نفر از دوستان که یکی از روحانیون معروف و دیگری از بازاریان مبارز بود در یک کار اقتصادی با هم شریک شده بودند که در اثنا، اختلاف حساب معتنابهی پیدا کردند و با هم درگیر شدند. حقیر تلاش زیادی برای اصلاح فیمابین آنان به عمل آوردم ولی توفیقی حاصل نشد. نهایتاً توافق شد موضوع را نزد شهید آیت الله بهشتی مطرح کنند و قضاوت ایشان را بپذیرند. عازم تهران شدیم و شب منزل آقای بهشتی رفتیم. منزل ایشان در منطقه روبروی حسینیه ارشاد بود که در آن موقع هنوز بخش عمده آن زمین‌های بایر بود. این اولین بار بود که به خانه آقای بهشتی در این منطقه می‌رفتم، خانه‌ای نقلی، تمیز، مرتب و در عین حال ساده. فرش آن موکت بود اما از نظافت می‌درخشید. زندگی و سر و وضع او مثل امام ساده، مرتب و نظیف بود. بهشتی مصداقی از این آیه قرآنی بود که «یحسبهم الجاهل اغنیاء من التعفف»(بقره/۲۷۳) نه مانند کسانی که دارایند اما خود را و می‌نمایانند! بعد از پذیرایی مختصر و احوالپرسی، موضوع دعوا به تفصیل بیان شد و شخص عالِم که از دوستان صمیمی شهید بهشتی بود، مطمئن بود که ایشان به نفع او قضاوت خواهد کرد؛ اما شهید بزرگوار به جای این که وارد این معرکه شود، با آن بیان مخصوص به خود داستانی را نقل کرد به این مضمون: دوستانی که شرکت عمرانی را تأسیس کرده بودند نزد من آمدند و گفتند می‌خواهیم برای برکت این شرکت، شما هم سهامدار شوید. گفتم ما طلبه هستیم و سرباز امام زمان عج، مناسب نیست که در این مقولات وارد شویم؛ رزّاق خداست و اگر برای او کار کنیم، روزی ما را خودش می‌رساند. آن گاه که دیدند اصرار آنها نتیجه نداد، تصور کردند انکار من ممکن است برای این باشد که سرمایه‌ای برای مشارکت ندارم لذا پیشنهاد کردند که شما لازم نیست سرمایه گذاری کنید ما خودمان کل سرمایه شرکت را تأمین می‌کنیم، فقط قبول کنید که درصدی از سهام به نام شما شود و سود آن را تقدیمتان کنیم. باز هم به آنها جواب منفی دادم و استدلال کردم دلیل نپذیرفتن صرفاً به خاطر داشتن یا نداشتن سرمایه نیست و اصولاً قصد ندارم در این نوع مسائل وارد شوم؛ اما آن دوستان به اصرار خود ادامه دادند و این بار پیشنهاد کردند که شما شریک شوید و سود آن را نه برای خودتان که برای پیشبرد نهضت و ترویج اسلام صرف کنید. باز هم نپذیرفتم و نهایتاً گفتند ما آماده هستیم بدون اینکه شما آورده‌ای در شرکت داشته باشید، بخشی از شرکت را به نام شما کنیم و صرفاً سود آن را برای مصارف عام المنفعه نهضت در اختیار شما قرار می‌گیرد. اما سرانجام به هیچ نوع، واردشدن در امور اقتصادی به خاطر حفظ زی طلبگی‌ ام نپذیرفتم. با نقل این ماجرا و ملاحظه علو طبع آیت الله بهشتی، طرفین دعوا در خود فرو رفتند و از مطرح کردن یک دعوا بر سر مسائل مادی در محضر ایشان منفعل شدند و مخصوصاً آن که روحانی بود، پاسخی مضاعف را دریافت کرد. شهید مظلوم آیت الله دکتر 📚 کتاب (سیره شهید دکتر بهشتی) ص۱۴۸ شهید تاسوعایی مدافع حرم آل الله (ابا حنانه) روح الله_طالبی اقدم https://eitaa.com/abahannane🌺