#شهید_احمدعلی_نیری
#داستان_تحول_شهید👇👇
#زیاده_ولی_حتما_بخونین
من در آن دوران نزدیکترین دوست احمد بودم. ما رازدار هم بودیم. یک بار از احمد پرسیدم که احمد من و تو از بچگی همیشه با هم بودیم اما سوالی از تو دارم نمیدانم چرا در این چند سال اخیرشما این قدر رشد معنوی کردید اما من... لبخندی زد و میخواست بحث را عوض کند اما دوباره سوالم را پرسیم بعد از کلی اصرار سرش را بالا آورد و گفت: طاقتش را داری؟! با تعجب گفتم: طاقت چی رو؟! گفت بنشین تا بهت بگم.
نفس عمیقی کشید و گفت یک روز با رفقای محل و بچههای مسجد رفته بودیم دماوند. شما توی آن سفر نبودید همه رفقا مشغول بازی و سرگرمی بودند. یکی از بزرگترها گفت احمد آقا برو این کتری رو آب کن و بیار تا چای درست کنیم. بعد جایی رو نشان داد گفت اون جا رودخانه است برو اون جا آب بیار من هم را افتادم. راه زیادی نبود از لا به لای بوتهها ودرختها به رودخانه نزدیک شدم تا چشمم به رودخانه افتاد یک دفعه سرم را پایین انداختم وهمان جا نشستم! بدنم شروع به لرزیدن کرد نمیدانستم چه کار کنم! همان جا پشت بوتهها مخفی شدم. من میتوانستم به راحتی یک گناه بزرگ انجام دهم. در پشت آن بوتهها چندین دختر جوان مشغول شنا کردن بودند. من همان جا خدا را صدا کردم و گفتم :«خدایا کمکم کن الآن شیطان من را وسوسه میکند که من نگاه کنم هیچ کس هم متوجه نمیشود اما به خاطر تو از این از این گناه میگذرم.»
بعد کتری خالی را از آن جا برداشتم و از جای دیگر آب آوردم. بچهها مشغول بازی بودند. من هم شروع به آتش درست کردن بودم خیلی دود توی چشمانم رفت. اشک همین طور از چشمانم جاری بود. یادم افتاد که حاج آقا گفته بود:«هرکس برای خدا گریه کند خداوند او را خیلی دوست خواهد داشت.» من همینطور که اشک میریختم گفتم از این به بعد برای خدا گریه میکنم. حالم خیلی منقلب بود. از آن امتحان سختی که در کنار رودخانه برایم پیش آمده بود هنوز دگرگون بودم. همین طور که داشتم اشک میریختم و با خدا مناجات میکردم خیلی با توجه گفتم: «یاالله یا الله...» به محض این که این عبارت را تکرار کردم صدایی شنیدم ناخودآگاه از جایم بلند شدم. از سنگ ریزهها و تمام کوهها و درختها صدا میآمد. همه میگفتند: «سُبوحُ قدّوس رَبُنا و رب الملائکه والرُوح» (پاک و مطهر است پروردگار ما و پروردگار ملائکه و روح) وقتی این صدا را شنیدم ناباورانه به اطراف خودم نگاه کردم دیدم بچهها متوجه نشدند. من در آن غروب با بدنی که از وحشت میلرزید به اطراف میرفتم از همه ذرات عالم این صدا را میشنیدم! احمد بعد از آن کمی سکوت کرد. بعد با صدایی آرام ادامه داد: از آن موقع کم کم درهایی از عالم بالا به روی من باز شد! احمد بلند شد و گفت این را برای تعریف از خودم نگفتم.گفتم تا بدانی انسانی که گناه را ترک کند چه مقامی پیش خدا دارد. بعد گفت: «تا زندهام برای کسی این ماجرا را تعریف نکن.»
#راوی_دوست_شهید
#خدایا_نظری_به_ما_کن😔
#شهادت_آرزوی_ما
🌷🌿
کانال شهیدمدافع حرم ابا حنانه
روح الله طالبی اقدم
https://eitaa.com/abahannane 🕊🌺
﷽
🔸جوان 19ساله ای ڪه خدمت #امام_زمان(عج)رسید.
🌹🌹🍀🌹🌹
#شهید_احمدعلی_نیری
یڪ بار با احمد آقا و
بچه های مسجد عین الدوله
به زیارت قم و جمڪران رفتیم.📿🍀
در مسجد جمڪران پس از
اقامه نماز به سمت اتوبوس برگشتیم.ایشان هم مثل
ما خیلی عادی برگشت.
راننده گفت:اگر می خواهید سوهان بخرید یا جایی بروید
یڪ ساعت وقت دارید.
ماهم راه افتادیم به سمت
مغازه ها...
🔹یڪ دفعه دیدم احمد
آقا از سمت پشت مسجد
به سمت بیابان شروع به
حرڪت ڪرد😳!
یڪی از رفقایم را صدا
ڪردم گفتم :به نظرت
احمد آقا ڪجا می ره ؟!
دنبالش راه افتادیم.☺
آهسته شروع به تعقیب او ڪردیم .احمد جایی رفت ڪه اطراف او خیلی تاریڪ شده بود .
ماهم به دنبالش بودیم
هیچ سر و صدایی از سمت
ما نمی آمد.
یڪ دفعه احمد اقا برگشت و گفت؟چرا دنبال من می آیید!؟
جا خوردیم.گفتیم:
شما پشت سرت رو می بینی😳؟چطور متوجه شدی؟🤔
احمد آقا گفت : ڪار خوبی نڪردید،برگردید.
گفتیم : نمی شه ، ما با شما رفیقیم. هرجا بری ماهم میایم.
در ثانی اینجا تاریڪ و خطرناڪه،یڪ وقت ڪسی ، حیوانی ، چیزی به شما حمله می ڪنه …
گفت خواهش می ڪنم برگردید🙏
ما هم گفتیم :نه،تا نگی ڪجا
می ری ما بر نمی گردیم !
دوباره اصرار ڪرد
و ما هم جواب قبلی…
سرش را انداخت پایین .
با خودم گفتم:حتما تو دلش
داره مارو دعا می ڪنه!
بعد نگاهش را در آن تاریڪی
به صورت ما انداخت وگفت: طاقتش رو دارید؟ می تونید
با من بیایید!؟😊
ما هم ڪه از همه ی احوالات احمد آقا بی خبر بودیم گفتیم : طاقت چی رو ، مگه ڪجا می خوای بری؟!
نفسی ڪشید و گفت :
دارم می رم دست بوسی
#مولا.باور ڪنید تا این
حرف را زد زانو های ما
شل شد 😔.
ترسیده بودیم،من بدنم لرزید.
احمد آقا این رو گفت و
برگشت و به راهش ادامه داد. همین طور ڪه از ما دور می شد گفت: اگه دوست دارید بیاید.
بسم الله.
نمیدانید چه حالی بود.
شاید الان با خودم می گویم
ای ڪاش می رفتی
امّا آن لحظه وحشت وجود
ما را گرفته بود.
با ترس و لرز برگشتیم .
ساعتی بعد دیدیم احمد آقا
از دور به سمت اتوبوس
می آید.چهره اش برافروخته بود .
با ڪسی حرف نزد و
سرجایش نشست.از آن
روز سعی ڪردم بیشتر
مراقب اعمالم باشم.
بار دیگر شبیه این ماجرا در حرم حضرت عبدالعظیم پیش آمد.
#شھید_احمد_علی_نیری
📚 #ڪتاب_عرفانه
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
🌷🌷🌷
🕊🕊🕊🕊🕊
کانال شهیدمدافع حرم ابا حنانه
روح الله طالبی اقدم
https://eitaa.com/abahannane🕊🌺
یڪی از دوستانش ڪہ شاهد لحظات قبل از شهادت ایشان بود، چنین نقل می ڪند:
" در لحظہ شهادت ترڪشی بہ پهلویش اصابت ڪرد، وقتی بہ زمین افتاد از ما خواست ڪہ او را بلند ڪنیم وقتی روی پاهایش ایستاد رو بہ سمت ڪربلا دستش را بہ سینہ نهاد و آخرین ڪلام را بر زبان جاری ڪرد:
" السلام علیڪ یا ابا عبدالله "
پیڪر شهید احمدعلی نیری در هنگام خاڪ سپاری، دستش بہ نشانہ ادب بہ حضرت اباعبداللہ هنوز بر روی سینہ اش قرار داشت ...
📎پ ن:
#شهید_احمد_علۍ نیرے در ۱۳۶۴/۱۱/۲۷ در طے عملیات والفجر ۸ بہ آرزوی دیرینہ اش رسید و بہ لقاء الله پیوست .
#شهید_احمدعلی_نیری
کانال شهیدمدافع حرم ابا حنانه
روح الله طالبی اقدم
https://eitaa.com/abahannane🕊🌺
~🕊
🌿شهیدی که بین زمین و آسمان درحال عبادت بود..
🍀#آیتالله_حقشناس تعریف کردند:
🍁من یک نیمه شب زودتر از ساعت نماز راهی #مسجد شدم. به جز بنده و خادم مسجد،
این شهید بزرگوار هم کلید مسجد را داشت.
به محض اینکه در را باز کردم دیدم
شخصی در مسجد مشغول #نماز است.
دیدم که یک جوانی در حال سجده است.
اما نه روی زمین
بلکه بین زمین و آسمان .
مشغول تسبیح حضرت حق است.
🍁جلوتر که رفتم دیدم احمدآقا است!
بعد که نمازش تمام شد
پیش من آمد و گفت :
تا زنده ام به کسی حرفی نزنید..
#شهید_احمدعلی_نیری♥️🕊
🍀🍀🍀
#📡 کانال_ رسمی شهید مدافع حرم آل الله_ روح الله_طالبی اقدم
@shahidtalebi 🕊🌺
~🕊
🌿شهیدی که بین زمین و آسمان درحال عبادت بود..
🍀#آیتالله_حقشناس تعریف کردند:
🍁من یک نیمه شب زودتر از ساعت نماز راهی #مسجد شدم. به جز بنده و خادم مسجد،
این شهید بزرگوار هم کلید مسجد را داشت.
به محض اینکه در را باز کردم دیدم
شخصی در مسجد مشغول #نماز است.
دیدم که یک جوانی در حال سجده است.
اما نه روی زمین
بلکه بین زمین و آسمان .
مشغول تسبیح حضرت حق است.
🍁جلوتر که رفتم دیدم احمدآقا است!
بعد که نمازش تمام شد
پیش من آمد و گفت :
تا زنده ام به کسی حرفی نزنید..
#شهید_احمدعلی_نیری♥️🕊
شهید تاسوعایی مدافع حرم آل الله
(ابا حنانه) روح الله_طالبی اقدم
https://eitaa.com/abahannane🌺
9.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♨️ گفت چند وقتی هست چشم و گوشم باز شده!
📍 #شهید_احمدعلی_نیری
📍 #کنترل_نگاه
🤝🏻 همراه با شهدا باشید.
📡 کانال رسمی شهیدمدافع حرم ابا حنانه روح الله طالبی اقدم
https://eitaa.com/abahannane🌺🌸