✍️ #دمشق_شهر_عشق
#قسمت_دهم
💠 از حیاط خانه که خارج شدیم، مصطفی با همان لحن محکم شروع کرد :«ببخشید زود بیدارتون کردم، اکثر راههای منتهی به شهر داره بسته میشه، باید تا هوا روشن نشده بزنیم بیرون!»
از طنین ترسناک کلماتش دوباره جام #وحشت در جانم پیمانه شد و سعد انگار نمیشنید مصطفی چه میگوید که در حال و هوای خودش زیر گوشم زمزمه کرد :«نازنین! هر کاری کردم بهم اعتماد کن!»
💠 مات چشمانش شده و میدیدم دوباره از نگاهش #شرارت میبارد که مصطفی از آیینه نگاهی به سعد کرد و با صدایی گرفته ادامه داد :«دیشب از بیمارستان یه بسته آنتیبیوتیک گرفتم که تا #تهران همراهتون باشه.» و همزمان از جیب پیراهن کِرِم رنگش یک بسته کپسول درآورد و به سمت عقب گرفت.
سعد با اکراه بسته را از دستش کشید و او همچنان نگران ما بود که برادرانه توضیح داد :«اگه بتونیم از شهر خارج بشیم، یک ساعت دیگه میرسیم #دمشق. تلفنی چک کردم برا بعد از ظهر پرواز تهران جا داره.» و شاید هنوز نقش اشکهایم به دلش مانده بود و میخواست خیالم را تخت کند که لحنش مهربانتر شد :«من تو فرودگاه میمونم تا شما سوار هواپیما بشید، به امید #خدا همه چی به خیر میگذره!»
💠 زیر نگاه سرد و ساکت سعد، پوزخندی پیدا بود و او میخواست در این لحظات آخر برای دردهای مانده بر دلم مرهمی باشد که با لحنی دلنشین ادامه داد :«خواهرم، ما هم مثل شوهرت #سُنی هستیم. ظلمی که تو این شهر به شما شد، ربطی به #اهل_سنت نداشت! این #وهابیها حتی ما سُنیها رو هم قبول ندارن...» و سعد دوست نداشت مصطفی با من همکلام شود که با دستش سرم را روی شانهاش نشاند و میان حرف مصطفی زهر پاشید :«زنم سرش درد میکنه، میخواد بخوابه!»
از آیینه دیدم #قلب نگاهش شکست که مرا نجات داده بود، چشم بر جرم سعد بسته بود، میخواست ما را تا لحظه آخر همراهی کند و با اینهمه محبت، سعد از صدایش تنفر میبارید. او ساکت شد و سعد روی پلکهایم دست کشید تا چشمانم را ببندم و من از حرارت انگشتانش حس خوشی نداشتم که دوباره دلم لرزید.
💠 چشمانم بسته و هول خروج از شهر به دلم مانده بود که با صدایی آهسته پرسیدم :«الان کجاییم سعد؟» دستم را میان هر دو دستش گرفت و با مهربانی پاسخ داد :«تو جادهایم عزیزم، تو بخواب. رسیدیم دمشق بیدارت میکنم!»
خسته بودم، دلم میخواست بخوابم و چشمانم روی نرمی شانهاش گرم میشد که حس کردم کنارم به خودش میپیچد. تا سرم را بلند کردم، روی قفسه سینه مچاله شد و میدیدم با انگشتانش صندلی ماشین را چنگ میزند که دلواپس حالش صدایش زدم.
💠 مصطفی از آیینه متوجه حال خراب سعد شده بود و او در جوابم فقط از درد ناله میزد، دستش را به صندلی ماشین میکوبید و دیگر طاقتش تمام شده بود که فریاد زد :«نازنین به دادم برس!»
تمام بدنم از #ترس میلرزید و نمیدانستم چه بلایی سر عزیزدلم آمده است که مصطفی ماشین را به سرعت نگه داشت و از پشت فرمان پیاده شد. بلافاصله در را از سمت سعد باز کرد، تلاش میکرد تکیه سعد را دوباره به صندلی بدهد و مضطرب از من پرسید :«بیماری قلبی داره؟»
💠 زبانم از دلشوره به لکنت افتاده و حس میکردم سعد در حال جان دادن است که با گریه به مصطفی التماس میکردم :«تورو خدا یه کاری کنید!» و هنوز کلامم به آخر نرسیده، سعد دستش را با قدرت در سینه مصطفی فرو برد، ناله مصطفی در سینهاش شکست و ردّ #خون را دیدم که روی صندلی خاکستری ماشین پاشید.
هنوز یک دستش به دست سعد مانده بود، دست دیگرش روی قفسه سینه از خون پُر شده و سعد آنچنان با لگد به سینه #مجروحش کوبید که روی زمین افتاد و سعد از ماشین پایین پرید.
💠 چاقوی خونی را کنار مصطفی روی زمین انداخت، درِ ماشین را به هم کوبید و نمیدید من از #وحشت نفسم بند آمده است که به سمت فرمان دوید. زبان خشکم به دهانم چسبیده و آنچه میدیدم باورم نمیشد که مقابل چشمانم مصطفی #مظلومانه در خون دست و پا میزد و من برای نجاتش فقط جیغ میزدم.
سعد ماشین را روشن کرد و انگار نه انگار آدم کشته بود که به سرعت گاز داد و من ضجه زدم :«چیکار کردی حیوون؟ نگه دار من میخوام پیاده شم!» و #رحم از دلش فرار کرده بود که از پشت فرمان به سمتم چرخید و طوری بر دهانم سیلی زد که سرم از پشت به صندلی کوبیده شد، جراحت شانهام از درد آتش گرفت و او دیوانهوار نعره کشید :«تو نمیفهمی این بیپدر میخواست ما رو تحویل نیروهای امنیتی بده؟!»...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
کانال رسمی شهیدمدافع حرم
ابا حنانه روح الله طالبی اقدم
https://eitaa.com/abahannane🌺🌸
❂○° #مدافع_عشق °○❂
🔻 قسمت #سی_وپنج
از اتاق بیرون میروی و تاکید میکنی با چادر پشت سرت بیایم.
میخواهم همه چیز هرطور که تومیخواهی باشد.از پله ها پایین میرویم.همه در راهرو جلوی درحیاط ایستاده اند و گریه میکنند.تنها کسی که بیخیال تمام عالم بنظرمیرسد علی اصغراست که مات و مبهوت اشکهای همه ،گوشه ای ایستاده.مادرت ظرف اب را دستش گرفته و حسین اقا کنارش ایستاده
فاطمه درست کنار در ایستاده و بغض کرده. زینب و همسرش هم امده اند برای بدرقه پدر و مادر من هم قراربود به فرودگاه بیایند.
نگاهت را درجمع میچرخانی و لبخند میزنی
_ خب صبر کنید که یه مهمون دیگه هم داریم.
همه باچشم ازت میپرسند
_ کی مهمونه؟
روی اخرین پله میشینی و به ساعت مچی ات نگاه میکنی
زینب میپرسد
_ کی قراره بیاد داداش؟
_ صبرکن قربونت برم
هیچ کس حال صحبت ندارد.همه فقط ده دقیقه منتظر ماندیم که یکدفعه صدای زنگ در بلند میشود
ازجا میپری و میگویی
_ مهمون اومد
به حیاط میدوی و بعد از چندلحظه صدای باز شدن در و سلام علیک کردن تو با یک نفر بگوش میرسد
_ به به سلام علیکم حاج اقا خوش اومدی
_ علیکم السلام شاه دوماد !چطوری دیر که نکردم.؟
_ نه سروقت اومدید
همانطور صدایتان نزدیک میشود که یک دفعه خودت بامردی با عمامه مشکی و سیمایی نورانی جلوی در ظاهر میشوید.مرد رو بهمه سلام میکند و ما گیج و مبهوت جوابش را میدهیم.همه منتظرتوضیح توایم که تو به مرد تعارف میزنی تاداخل بیاید.اوهم کفش هایش راگوشه ای جفت میکند و وارد خانه میشود.راه را برایش باز میکنیم.به هال اشاره میکنی که _ حاجی بفرمایید برید بشینید مام میایم
اومیرود و تو سمت ما برمیگردی و میگویی
_ یکی به مادرخانوم پدرخانومم زنگ بزنه بگه نرن فرودگاه بیان اینجا
مادرت ظرف آب را دستم میدهد و سمتت می آید
_ نمیخوای بگی این کیه؟باز چی تو سرته مادر
لبخند میرنی و رو بمن میکنی
_ حاجی از رفقای حوزه ازش خواستم بیاد قبل رفتن عقد منو ریحان رو بخونه!
حرف از دهانت کامل بیرون نیامده ظرف از دستم میفتد
همگی بادهان باز نگاهت میکنیم
خم میشوی و ظرف را از روی زمین برمیداری
_ چیزی نشده که گفتم شاید بعداً دیگه نشه
دستی به روسری ام میکشی
_ ببخش خانوم بی خبر شد.نتونستی درست حسابی خودتو شبیه عروسا کنی میخواستم دم رفتن غافلگیرت کنم
علاقه ات میشود بغض در سینه ام و نفسم را بشماره میندازد
چقدر دوست دارم علی!
چقدر عجیب خواستنی هستی
خدایا خودت شاهدی کسی را راهی میکنم که شک ندارم جز ما نیست
ازاول #اسمانی بوده
امن یجیب #قلب من چشمان بی همتای توست
همانطور که هاج و واج نگاهت میکنم یکدفعه مثل دیوانه ها آرام میخندم.
زهرا خانوم دست درازمیکند و یقه ات را کمی سمت خود میکشد
_ علی معلومه چته؟مادر این چه کاریه؟میخوای دخترمردم بدبخت شه؟نمیگی خانواده اش الان بیان چی میگن؟
خونسرد نگاه آرامت را به لبهای مادرت دوخته ای.دو دستت را بلند میکنی و میگذاری روی دستهای مادرت.
_ اره میدونم دارم چیکار میکنم میدونم!
زهرا خانوم دو دستش را از زیر دستهایت بیرون میکشد و نگاهش را به سمت حسین اقا میچرخاند
_ نمیخوای چیزی بگی؟ببین داره چیکار میکنه!صبر نمیکنه وقتی رفت و برگشت دختر بیچاره رو عقد کنه!
اوهم شانه بالا میندازد و به من اشاره میکند که:
_ والا زن چی بگم؟وقتی عروسمون راضیه!
چشمهای گرد زهرا خانوم سمت من برمیگردد.از خجالت سرم را پایین میندازم و اشک شوقم را از روی لبم پاک میکنم
_ دخترعزیز دلم! منکه بد تورو نمیخوام!یعنی تو جداً راضی هستی؟نمیخوای صبر کنی وقتی علی رفت و برگشت تکلیفت رو روشن کنه؟
فقط سکوت میکنم و او یک آن میزند پشت دستش که:
_ ای خدا جوونا چشون شده اخه
صدای سجاد در راه پله میپیچد که
_ چی شده که مامان جون اینقد استرس گرفته؟
همگی به راه پله نگاه میکنیم.او آهسته پله ها را پایین می آید.دقیق که میشوم اثر درد را در چشمان قرمزش میبینم.لبخند لبهایم را پر میکند.پس دلیل دیر امدن از اتاقش برای خداحافظی ،همین صورت نم خورده از گریه های برادرانس
زینب جوابش را میدهد
_ عقد داداشه!
سجاد باشنیدن این جمله هول میکند، پایش پیچ میخورد و از چند پله اخر زمین میخورد.
زهرا خانوم سمتش میدود
_ ای خدا مرگم بده! چت شد؟
سجاد که روی زمین پخش شده خنده اش میگیرد
_ چیه داداشه؟بلاخره علی میخوای بری یا میخوای جشن بگیری؟دقیقا چته برادر
و باز هم بلند میخندد.مادرت گوشه چشمی برایش نازک میکند
_ نه خیر.مثل اینکه فقط این وسط منم که دارم حرص میخورم.
فاطمه که تابحال مشغول صحبت با تلفن همراهش بود.لبخند کجی میزند و میگوید
_ به مریم خانوم و پدر ریحانه زنگ زدم.گفتم بیان
زینب میپرسد
_ گفتی برای چی باید بیان؟
_ نه!فقط گفتم لطف کنید تشریف بیارید.مراسم خداحافظی توخونه داریم
_ عه خب یه چیزایی میگفتی یکم اماده میشدن
تو وسط حرفشان میپری
_ نه بزار بیان یهو بفهمن
↩️ #ادامہ_دارد...
#📡 #کانال رسمی شهیدمدافع حرم
ابا حنانه روح الله طالبی اقدم
https://eitaa.com
🔺 حاصل چهل سال انقلاب 🇮🇷
این روزها مردم می پرسند حاصل چهل سال ایستادن پای #انقلاب چه بوده؟! به مناسبت چهل و دومین سالگی انقلاب، چهل و دو #دستاورد_انقلاب اسلامی خصوصا در مقیاس های جهانی قابل تامل است:
🔰دستاوردهای علمی _ آموزشی
1. #ایران رتبه 16 تولید #علم جهان (2018) و رتبه اول شتاب علمی جهان (2017)
2. سرعت پیشرفت علم در ایران ۱۱ برابر دنیا
3. رتبه چهارم تولید علم #نانو در جهان
4. رتبه اول آسیا و پنجم جهان در فناوری #لیزر
5. رتبه پنجم جهان در زمینه امنیت شبکه #مجازی
6. ایران در رتبه 47 #نوآورترین کشورهای جهان (گزارش بلومبرگ 2019)
7. تدریس ۲۱هزار عضو #هیات_علمی زن در دانشگاهها (قبل از انقلاب تنها 100 زن استاد دانشگاه بوده اند)
8. 208 #دانشمند ایرانی در جمع یک درصد دانشمندان برتر جهان
9. 23 دانشگاه ایران در زمره یک درصد دانشگاههای برتر جهان (ایران دارای 2540 دانشگاه است که قبل از انقلاب تنها 223 واحد بود)
10- ایران رتبه 11 جهان در رشته مهندسی #هواوفضا
11. ایران رتبه دهم جهان در سلولهای بنیادی
12. ایران رتبه 11 جهان در تولیدات علمی رشته #شیمی
13. ایران رتبه 19 جهان در رشته #پزشکی
14. رشد #باسوادی در ایران 3 برابر میانگین جهانی: از 38 درصد باسواد اینک 93 درصد جامعه باسواد است.
🔰دستاوردهای درمانی
15. ایران رتبه 10 جهان در تولید و صادرات #دارو (96% داروها تولید داخل)
16. دومین کشور دارای توانایی ساخت دریچه #قلب (ایران پس از آمریکا دومین کشور جهان در زمینه این توانایی است.)
17. دومین کشور درمان #تالاسمی با شیوه پیوند مغز استخوان (پس از ایتالیا)
18. رتبه 15 جهان در #چشم پزشکی، رتبه 17 جهان در حوزه #پوست و..
19. رتبه چهارم جهان در تولید علوم #ناباروری و باروری
🔰دستاوردهای نظامی
20. ایران سیزدهمین #قدرت_نظامی جهان (شاخص Global Firepower 2018)
21. ایران دهمین قدرت #موشکی جهان (موشکهای سجیل، خلیج فارس، قدر، فکور، قیام، خرمشهر، ذوالفقار، قاصد، عماد، نصر، هویزه و..)
22. تنها کشور خاورمیانه در تولید #زیردریایی
23. دومین کشور دارای فناوری تولید #پهپاد رادار گریز
24. ایران جزء #امن ترین کشورهای جهان ( رتبه ۷۷ ) و امنتر از کشورهایی چون روسیه، چین، هند، ترکیه و.. (ردهبندی ۲۰۱۹ Global Finance)
🔰دستاوردهای اجتماعی و ورزشی خصوصا در حوزه زنان
25. ایران رتبه 17 جهان در آخرین #المپیک (پرافتخارترین ورزش های ایران: کشتی و وزنه برداری)
26. افزایش 80 برابری فضای #ورزشی کشور بعد از انقلاب
27. رشد تعداد نویسندگان: بیش از 60 هزار #نویسنده مرد (قبل از انقلاب تنها 388 نویسنده)، بیش از ۲۸هزار نویسنده زن (قبل از انقلاب تنها 11 زن)
28. رشد تعداد #دانشجویان و تحصیلکردگان دانشگاهی: (تعداد دانشجویان از 170 هزار قبل از انقلاب به بیش از 4 میلیون در هر سال رسیده و بیش از 50% دانشجویان را #زنان تشکیل میدهند. (قبل از انقلاب کمتر از 6% درصد بوده)
29. رشد تعداد #پزشکان زن: 30 هزار پزشک متخصص زن (قبل از انقلاب تنها 590 پزشک متخصص زن)
30. تعداد وکلای زن: از ۳۹ زن #وکیل به بیش از ۲۵۰۰۰ زن وکیل رسیده
31. تعداد قضات زن: از ۳۰ نفر به ۱۰۰۰ نفر رسیده؛ ۸.۵ درصد #قضات زن هستند
32. سازمانهای غیردولتی زنان از ۱۰ به ۲۰۰۰ رسیده
33. شمار کارکنان زن عالی رتبه از ۱۱ درصد به ۴۲ درصد رسیده
34. تعداد #سریال های ساخته شده قبل از انقلاب، از ۶۲ عنوان به ۱،۱۵۰ عنوان به رشد ۱۸ برابری در پس از انقلاب رسید.
35. ایران رتبه 14 جهان در نشر #روزنامه و نشریات روزانه و رتبه 8 جهان در تولید نشریات غیرروزانه
🔰دستاوردهای اقتصادی و رفاهی
36. رتبه #رفاه و #توسعه انسانی ایران: 60 از بین 189 کشور (توسعه یافته تر از کشورهایی چون ترکیه و..) (دفتر برنامه توسعه سازمان ملل متحد 2018)
37. ایران رتبه 47 جهان در برابری درآمد و #عدالت اقتصادی (حتی وضع بهتری از آمریکا، ترکیه و...) و نصف شدن #شکاف_طبقاتی (ضریب جینی ایران از 50 به 38 رسیده و شکاف طبقاتی 40 درصد کاهش یافته)
38. #قدرت_خرید مردم ایران در رتبه 18 جهان (آمار بانک جهانی و صندوق بین المللی پول)
39. افزایش 25 سال #امید_به_زندگی در ایران پس از انقلاب. (رتبه 62 جهان)
40. ایران رتبه 13 خودکفایی و تولید محصولات #کشاورزی در جهان ؛ ایران در رتبه 19 جهان در تولید #برق و..
41 و 42. #استقلال و #انتخابات؛ از مهمترین دستاوردهای انقلاب، استقلال سیاسی و اجتماعی و برگزاری انتخابات است. مردم خود حاکمان را انتخاب میکنند. نه با کودتای آمریکا، نه با عزل و نصب انگلیسیها و دخالت بیگانگان
🌺 #چهل_و_دو_سالگی_انقلاب مبارک🌺
#انقلاب_مردم
#📡 کانال_ رسمی شهید مدافع حرم آل الله_ روح الله_طالبی اقدم
@shahidtalebi 🕊🌺
شهید #بهنام_محمدی_راد
نوجوان ۱۳ ساله که دراشغال خرمشهر درشهر ماند وآنقدر رزمنده ها رایاری کرد تابدیدار یارشتافت.
روزهایی که شهردست عراقی هاافتاده بودودشمن درهرخانه کمین کرده بود،موهایش راآشفته میکرد وگریه کنان به بهانه ی اینکه بدنبال مادرم میگردم برای رزمنده ها اطلاعات جمع میکردوبرای نیروها #مهمات و#آب میاورد.
چندبار بدست عراقیها میفتد وباگریه به آنهامیگوید که دنبال مادرش است وآنها که تصور نمیکردند چنین نوجوانی برای #شناسایی برود،اورا رها کرده بودند.
یکبارسیلی ای به صورتش زده بودند که جای دستشان روی صورتش مانده بود واو دستش را روی سرخی جای سیلی گرفته بودو چیزی نمیگفت فقط بااشاره مکان دشمن رابما نشان میداد.
سیدصالح #موسوی میگوید:
خانواده اش شهرراترک کرده وبه اهوازرفته بودنداما او برای کمک ما برگشته بود...
...وقتی ترکش خوردم مراپشت وانتی انداختند که ناگهان دیدم بهنام هم غرق خون کف وانت افتاده
وترکشی#قلب کوچکش را شکافته.باگریه صدا کردم بهنام ..
با شنیدن صدای من سرش را تکان داد و برای همیشه چشمان الهیش را بست.
📚 سوی دیار عاشقان
#📡کانال_رسمی شهید مدافع حرم آل الله_ روح الله_طالبی اقدم
@shahidtalebi 🕊🌺
✨💞#عاشقانه_های_شهدایے 💞✨
♦️●هروقت که از ماموریت میومد،به تلافی اینکه دل❣️ منو به دست بیاره، گوشه #سفره غذامون یه قلب کوچیک با گلهای رز🌼 درست میکرد.
♦️منم دیگه به تلافی اون،قرار گذاشتم هربار که بیام گلزارش، براش یه #قلبی با گل رز درست کنم....✅
♦️●یبار که از ماموریت های زیادش،خیلی ناراحت بودم،به من گفت خانوم قول میدم جبران میکنم،یه کوچولو هم که شده جبران میکنم.
♦️ روز پنجشنبه بود،من همش تو ذهنم میگفتم میخواد فردا مارو جایی ببره.میخواد یه کاری انجام بده...
صبح 🌤شد، دیدم پاشده خودش ناهار قرمه سبزی گذاشته.#آشپزیشم خوب بود.
♦️گفت امروز تو اصلا با غذا کاری نداشته باش،گفت موقعی که میخوام سفره رو بچینم،میری تو اتاق نمیای،سفره که چیده شد شما بیا...
♦️●بعد که اومدم دیدم سفره رو قشنگ چیده.یه گوشه سفره یه #قلب با گل رز🌻 درست کرده بود. اصلا نفهمیده بودم کی رفته گل رز گرفته ...
✍️راوی: همسرشهید
#محمدحسین_میردوستی
یاد شهدا با صلوات🌷
🔹تاریخ ولادت: ۱۳۷۰/۰۴/۱۳
🔸محل ولادت: تهران
🔹تاریخ شهادت: ۱۳۹۴/۰۸/۰۱
🔸محل شهادت: حلب سوریه
🔹مزار: تهران ، بهشتزهرا
🌸🎉🌸🎉🌸
کانال شهیدروح الله_طالبی اقدم
@shahidtalebi 🕊🌺
❂○° #مدافع_عشق °○❂
🔻 قسمت #سی_وپنج
از اتاق بیرون میروی و تاکید میکنی با چادر پشت سرت بیایم.
میخواهم همه چیز هرطور که تومیخواهی باشد.از پله ها پایین میرویم.همه در راهرو جلوی درحیاط ایستاده اند و گریه میکنند.تنها کسی که بیخیال تمام عالم بنظرمیرسد علی اصغراست که مات و مبهوت اشکهای همه ،گوشه ای ایستاده.مادرت ظرف اب را دستش گرفته و حسین اقا کنارش ایستاده
فاطمه درست کنار در ایستاده و بغض کرده. زینب و همسرش هم امده اند برای بدرقه پدر و مادر من هم قراربود به فرودگاه بیایند.
نگاهت را درجمع میچرخانی و لبخند میزنی
_ خب صبر کنید که یه مهمون دیگه هم داریم.
همه باچشم ازت میپرسند
_ کی مهمونه؟
روی اخرین پله میشینی و به ساعت مچی ات نگاه میکنی
زینب میپرسد
_ کی قراره بیاد داداش؟
_ صبرکن قربونت برم
هیچ کس حال صحبت ندارد.همه فقط ده دقیقه منتظر ماندیم که یکدفعه صدای زنگ در بلند میشود
ازجا میپری و میگویی
_ مهمون اومد
به حیاط میدوی و بعد از چندلحظه صدای باز شدن در و سلام علیک کردن تو با یک نفر بگوش میرسد
_ به به سلام علیکم حاج اقا خوش اومدی
_ علیکم السلام شاه دوماد !چطوری دیر که نکردم.؟
_ نه سروقت اومدید
همانطور صدایتان نزدیک میشود که یک دفعه خودت بامردی با عمامه مشکی و سیمایی نورانی جلوی در ظاهر میشوید.مرد رو بهمه سلام میکند و ما گیج و مبهوت جوابش را میدهیم.همه منتظرتوضیح توایم که تو به مرد تعارف میزنی تاداخل بیاید.اوهم کفش هایش راگوشه ای جفت میکند و وارد خانه میشود.راه را برایش باز میکنیم.به هال اشاره میکنی که _ حاجی بفرمایید برید بشینید مام میایم
اومیرود و تو سمت ما برمیگردی و میگویی
_ یکی به مادرخانوم پدرخانومم زنگ بزنه بگه نرن فرودگاه بیان اینجا
مادرت ظرف آب را دستم میدهد و سمتت می آید
_ نمیخوای بگی این کیه؟باز چی تو سرته مادر
لبخند میرنی و رو بمن میکنی
_ حاجی از رفقای حوزه ازش خواستم بیاد قبل رفتن عقد منو ریحان رو بخونه!
حرف از دهانت کامل بیرون نیامده ظرف از دستم میفتد
همگی بادهان باز نگاهت میکنیم
خم میشوی و ظرف را از روی زمین برمیداری
_ چیزی نشده که گفتم شاید بعداً دیگه نشه
دستی به روسری ام میکشی
_ ببخش خانوم بی خبر شد.نتونستی درست حسابی خودتو شبیه عروسا کنی میخواستم دم رفتن غافلگیرت کنم
علاقه ات میشود بغض در سینه ام و نفسم را بشماره میندازد
چقدر دوست دارم علی!
چقدر عجیب خواستنی هستی
خدایا خودت شاهدی کسی را راهی میکنم که شک ندارم جز ما نیست
ازاول #اسمانی بوده
امن یجیب #قلب من چشمان بی همتای توست
همانطور که هاج و واج نگاهت میکنم یکدفعه مثل دیوانه ها آرام میخندم.
زهرا خانوم دست درازمیکند و یقه ات را کمی سمت خود میکشد
_ علی معلومه چته؟مادر این چه کاریه؟میخوای دخترمردم بدبخت شه؟نمیگی خانواده اش الان بیان چی میگن؟
خونسرد نگاه آرامت را به لبهای مادرت دوخته ای.دو دستت را بلند میکنی و میگذاری روی دستهای مادرت.
_ اره میدونم دارم چیکار میکنم میدونم!
زهرا خانوم دو دستش را از زیر دستهایت بیرون میکشد و نگاهش را به سمت حسین اقا میچرخاند
_ نمیخوای چیزی بگی؟ببین داره چیکار میکنه!صبر نمیکنه وقتی رفت و برگشت دختر بیچاره رو عقد کنه!
اوهم شانه بالا میندازد و به من اشاره میکند که:
_ والا زن چی بگم؟وقتی عروسمون راضیه!
چشمهای گرد زهرا خانوم سمت من برمیگردد.از خجالت سرم را پایین میندازم و اشک شوقم را از روی لبم پاک میکنم
_ دخترعزیز دلم! منکه بد تورو نمیخوام!یعنی تو جداً راضی هستی؟نمیخوای صبر کنی وقتی علی رفت و برگشت تکلیفت رو روشن کنه؟
فقط سکوت میکنم و او یک آن میزند پشت دستش که:
_ ای خدا جوونا چشون شده اخه
صدای سجاد در راه پله میپیچد که
_ چی شده که مامان جون اینقد استرس گرفته؟
همگی به راه پله نگاه میکنیم.او آهسته پله ها را پایین می آید.دقیق که میشوم اثر درد را در چشمان قرمزش میبینم.لبخند لبهایم را پر میکند.پس دلیل دیر امدن از اتاقش برای خداحافظی ،همین صورت نم خورده از گریه های برادرانس
زینب جوابش را میدهد
_ عقد داداشه!
سجاد باشنیدن این جمله هول میکند، پایش پیچ میخورد و از چند پله اخر زمین میخورد.
زهرا خانوم سمتش میدود
_ ای خدا مرگم بده! چت شد؟
سجاد که روی زمین پخش شده خنده اش میگیرد
_ چیه داداشه؟بلاخره علی میخوای بری یا میخوای جشن بگیری؟دقیقا چته برادر
و باز هم بلند میخندد.مادرت گوشه چشمی برایش نازک میکند
_ نه خیر.مثل اینکه فقط این وسط منم که دارم حرص میخورم.
فاطمه که تابحال مشغول صحبت با تلفن همراهش بود.لبخند کجی میزند و میگوید
_ به مریم خانوم و پدر ریحانه زنگ زدم.گفتم بیان
زینب میپرسد
_ گفتی برای چی باید بیان؟
_ نه!فقط گفتم لطف کنید تشریف بیارید.مراسم خداحافظی توخونه داریم
_ عه خب یه چیزایی میگفتی یکم اماده میشدن
تو وسط حرفشان میپری
_ نه بزار بیان یهو بفهمن
↩️ #ادامہ_دارد...
کانال شهید تاسوعایی مدافع حرم آل الله
(ابا حنانه) روح الله_طالبی اقدم
🚨 جریان کشف حجاب یکزن جلوی آیتالله بیدآبادی
💠روزی جمعی از اشرار اصفهان عارف بزرگ آیت الله حاج شیخ محمد بیدآبادی (رضوان الله علیه) را میبینند و از ایشان تقاضا میکنند که جهت ایراد خطبه عقد به منزلی در همان حوالی بروند و دو جوان را از تجرد درآورند.
ایشان دعوت را قبول نموده و به همراه آنان به یکی از محلههای اصفهان میروند. سرانجام به خانهای میرسند به محض ورود ایشان، زنی سربرهنه و با لباس نامناسب از اتاق بیرون آمده و به ایشان میگوید: بهبه! حاج آقا خوش آمدی، صفا آوردی! ایشان متوجه قضایا میشوند و قصد مراجعت میکنند که جمع اوباش جلوی ایشان را گرفته و میگویند: چارهای نداری جز این که امروز را با ما بگذرانی! سپس همان زن که در ابتدا به ایشان خوش آمد گفته بود، در حالی که دایره ای یا تنبکی به دست داشته، وارد اتاق میشود و شروع به زدن و رقصیدن نموده و به دور اتاق میچرخد! جماعت اوباش نیز حلقهوار دور تا دور اتاق نشسته و کف میزنند. این زن در حال رقص، این شعر را خطاب به ایشان خوانده و مکرر میگوید:
در کوی نیک نامان ما را گذر ندادند
گر تو نمیپسندی تغییر ده قضا را
🔻پس از دقایقی که ایشان سر به زیر افکنده بودند، ناگهان سر بلند کردند و خطاب به آنان میفرماید: «تغییر دادم!» به محض آن که این دو کلمه از دهان عالم سالک خارج میشود، آن جماعت به #سجده میافتند و از رفتار و کردار خود عذرخواهی نموده و بر دست و پای آن ولی الهی بوسه میزنند و ایشان نیز حکم توبه بر آنان جاری مینماید. در ارتباط با این حادثه خود آن بزرگوار فرمودند: در یک لحظه #قلب آنان را از #تصرّف_شیطان به سوی خداوند بازگرداندم.
📙حکایات عاشقان خدا،حاجی زاده، ج۱
کانال شهید تاسوعایی مدافع حرم آل الله
(ابا حنانه) روح الله_طالبی اقدم
https://eitaa.com/abahannane🌺
📌 سونوگرافی نکن، نُخبه جمع کن!
⭕️ هشدار جدی دکتر روازاده در خصوص جلوگیری از #سقط_جنین به بهانه تشکیل نشدن قلب #جنین
⭕️ اکنون که به برکت روشنگری های دلسوزان و اندیشمندان ایران اسلامی آحاد مردم از اهمیت موضوع جمعیت و ازدیاد نسل امت محمّدی (ص) مطلع شده اند و دیگر کسی به شعار شیطانی “دو تا بچه کافیه” اعتماد نمی کند و آسیب های روش تک فرزندی در خانواده برای عموم روشن شده است، نوبت به طراحی دسیسه ای دیگر از سوی دشمنان امت اسلامی است تا بتوانند نسل مسلمانان خصوصاً شیعیان را نابود کنند.
⭕️ #سونوگرافی های زود هنگام به وسیله دستگاههای تقریباً مستعمل و معیوب و توسط افراد فاقد تبحّر، دعوی تشکیل نشدن #قلب جنین زیر دو ماه را بر سر زبانها انداخته اند و اضطراب بسیار شدیدی را برای مادران جوان به ارمغان آورده اند و زنان را عملاً مجبور به #سقط جنین می کنند.
⭕️ بعد از یکبار سونوگرافی با این ادعا که ضربان قلب جنین ثبت نشده است، به مادر می گویند که این جنین قلب ندارد پس دستور می دهند به طرفۀ العینی بستری شود و جنین بی گناه را سقط کند و می گویند اگر در اقدام به سقط کوتاهی کنی، چنان و چنین می شود….
⭕️ اینجانب دکتر روازاده، با تجربه چندین ساله خود در امر طبابت سوگند یاد می کنم که این بار حتماً و حتماً عجله کار شیطان است. بسیاری از این جنین هایی که توصیه به سقط مظلومانه شان می شود اگر سقط نشوند، بعد از گذشت یک ماه در سونوگرافی بعدی از قلب سالم و رشد طبیعی برخوردار خواهند بود و همه کودکانی که توصیه به کشتنشان در دوره جنینی کرده اند همگی در آینده افرادی #تیزهوش و سالم و #نخبه خواهند شد.
⭕️ به مادران عزیز و پاکدامن کشورم توصیه می کنم، اگر به شما گفته شد که جنین قلب ندارد بستری نشوید و اقدام به سقط نکنید، به هیچ عنوان این حرف را نپذیرید و مضطرب نشوید. به خدا توکل کنید و یک ماه دیگر هم صبر کنید. جنینی که قلب نداشته باشد و رشد نکند به صورت طبیعی در #رحم می میرد و دست هوشمند و قدرتمند طبیعت این جنین مرده را به آرامی و بدون هیچ عارضه ای از رحم شما طی یک دوره مشابه دوره #عادت_ماهیانه دفع می کند.
⭕️ پس عجله نکنید و پیش از موعد دست به قتل کودک دلبند خود نزنید و عوارض خطرناک و گاهی جبران ناپذیر یک عمل جراحی #کورتاژ رحم را به جان نخرید که قطعاً باعث #نازائی های احتمالی و کوتاهی عمر شما می شود.
⭕️ از سونوگرافی های مکرر در دوران بارداری بپرهیزید. اگر شما جوانید و سابقه معلولیت در خانواده خود ندارید، به هیچ وجه نیاز به آزمایش، سونوگرافی و غربالگری ندارید.
⭕️ با آرامش، به خدا توکل کنید و فرزند دلبندتان را در صدف وجودتان با عشق و محبت بپرورانید. در طول بارداری حتماً تغذیه سالم داشته باشید و با ایمان به خدا خوشحال و سرزنده این دوران را سپری کنید تا فرزندی سالم، صالح و تیزهوش داشته باشید.
✍🏻 دکتر حسین روازاده
🎯 برگرفته از:
🌐 ravazadeh.com
کانال شهید تاسوعایی مدافع حرم آل الله
(ابا حنانه) روح الله_طالبی اقدم
https://eitaa.com/abahannane🌺
✨💞#عاشقانه_های_شهدایے 💞✨
♦️●هروقت ڪہ از ماموریت میومد،بہ تلافے اینڪہ دل❣️ منو بہ دست بیارہ، گوشہ #سفرہ غذامون یہ قلب ڪوچیڪ با گلهاے رز🌼 درست میڪرد.
♦️منم دیگہ بہ تلافے اون،قرار گذاشتم هربار ڪہ بیام گلزارش، براش یہ #قلبے با گل رز درست ڪنم....✅
♦️●یبار ڪہ از ماموریت هاے زیادش،خیلے ناراحت بودم،بہ من گفت خانوم قول میدم جبران میڪنم،یہ ڪوچولو هم ڪہ شدہ جبران میڪنم.
♦️ روز پنجشنبہ بود،من همش تو ذهنم میگفتم میخواد فردا مارو جایے ببره.میخواد یہ ڪارے انجام بده...
صبح 🌤شد، دیدم پاشدہ خودش ناهار قرمہ سبزے گذاشته.#آشپزیشم خوب بود.
♦️گفت امروز تو اصلا با غذا ڪارے نداشتہ باش،گفت موقعے ڪہ میخوام سفرہ رو بچینم،میرے تو اتاق نمیای،سفرہ ڪہ چیدہ شد شما بیا...
♦️●بعد ڪہ اومدم دیدم سفرہ رو قشنگ چیده.یہ گوشہ سفرہ یہ #قلب با گل رز🌻 درست ڪردہ بود. اصلا نفهمیدہ بودم ڪے رفتہ گل رز گرفتہ ...
✍️راوے: همسرشهید
#محمدحسین_میردوستی
یاد شهدا با صلوات🌷
🔹تاریخ ولادت: ۱۳۷۰/۰۴/۱۳
🔸محل ولادت: تهران
🔹تاریخ شهادت: ۱۳۹۴/۰۸/۰۱
🔸محل شهادت: حلب سوریه
🔹مزار: تهران ، بهشتزهرا
#سالروزولادت..🌸🎉🌸🎉🌸
•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
شهید تاسوعایی مدافع حرم آل الله
(ابا حنانه) روح الله_طالبی اقدم
https://eitaa.com/abahannane🌺
آرامش #روان_من...
چه کرده اے به #قلب من ، در آن فقط نواے توست...
چه کرده اے به مغز من ، در آن فقط هواے توست...
هواے من ، بهار من ، قرار من
#مادرانه
#شهید مدافع حرم روح الله_طالبی اقدم
#صبحتونمتبرکبهنگاهشهدا...🕊🕊🌹🌹
شهید تاسوعایی مدافع حرم آل الله
(ابا حنانه) روح الله_طالبی اقدم
https://eitaa.com/abahannane🌺