eitaa logo
❤️اباالفضلی‌ام‌افتخارمه❤️
1.3هزار دنبال‌کننده
15.1هزار عکس
4.9هزار ویدیو
184 فایل
اَلسّلامُ عَلیک یاأبَاالْفَضْلِ الْعَبّاسَ یابْنَ أمِیرِالمُؤمِنِینَ 🌺اینستاگرام https://instagram.com/abalfazleeaam?igshid=je9syv0r6w83 ارتباط باادمین👇تبادل @yadeshbekheyrkarbala
مشاهده در ایتا
دانلود
زبان_نیش_دار ♦️مرحوم بزرگم يك قصه اي در كودكي برايم تعريف كرده است كه بسيار زيباست. قصه ي يك خرس و يك هيزم شكن است كه سال ها در كوه با هم بودند و با هم غذا مي خوردند.يك روز هيزم شكن براي ناهار پخت، خرس كه مي خواست آش را بخورد شروع كرد با ليس زدن و با سر و صداي زياد خوردن؛ ♦️هيزم شكن شد و گفت: درست غذا بخور، حالم رو بهم زدي با اين غذا خوردنت. خرس ديگه نخورد و كنار رفت و صبر كرد هيزم شكن غذايش را تمام كند. گفت: برو و را بياور و بزن توي سر من. هیزم شکن گفت آخه برای چی؟ ما با هم دوست هستیم. ♦️خرس گفت: همین که میگم یا می زنی یا از کوه پرت می کنمت پایین. هیزم شکن هم تبر را برداشت و توی سر خرس و خون آمد و بیهوش شد. هیزم شکن فرار کرد و تا دو سال سراغ خرس نرفت اما بعد از چند وقت نیاورد و رفت ببیند که خرس زنده است یا نه. ♦️دید که سالم است و مشغول کار خودش است، سلام و احوالپرسی کرد، گفت چه قدر که می بینم حالت خوبه، آخه خودت گفتی بزن من که نمی خواستم بزنم. خرس گفت: نگاه کن زخم خوب شده یا نه؟ هیزم شکن نگاه کرد و گفت: آره خدارو شکرخوبه و جایش هم نمانده. ♦️خرس گفت: ولی جای زبونی که زدی هنوز جایش مانده، زخم تبر شد ولی زخم زبون هنوز جاش مونده. ♦️ نیشدار روح را بیمار می کند. و تحقیر و نفرین، مقایسه و تحقیر نسبت به دیگران به خصوص اگر با زشتی همراه شود، در می مانند و ایجاد می کنند. 🌹 @abalfazleeaam
✨﷽✨ ✍چند تن از تهران مى خواستند مردى يهودى را به يغما ببرند. آنان به نام تكفير، مرد بيچاره را كشان كشان مى بردند. از قضا به آقا شيخ هادى برخوردند. جريان را پرسيد. يكى از اوباش كه دستارى سبز بسته بود گفت: آقا! اين مرد به مقدّسات مذهبى مى كند. مى خواهيم مجازاتش كنيم. شيخ كه معركه عوام را ديد به زيركى دريافت كه دعوا بر سر لحاف ملاّ نصرالدّين است. و الّا در شهر، و يهود و گبر بسيارند. لذا در آن غوغا آهسته به يكى از اصحابش گفت: آيا نماز در جيب دارى؟ او گفت: بله اقا. دارم. شيخ گفت: مهر را جورى در يهودى بگذار كه هيچ كس متوجّه نشود. مهر در جيب يهودى سرگردان گذشته شد. آنگاه شيخ گفت: حالا معلوم مى كنم كه اين مسلمان است يا يهودى. شيخ از يكى از حاضران خواست كه دست در جيب آن مرد كند. مرد دست در كرد و مهر نمازى يافت. شيخ خطاب به آن هوچى و بى سواد كه سر دسته اشرار بود كرد و گفت: گوارت به كافران مى فرمود: بگوييد (لا اله الا اللّه تُفلِحوا... )، يعنى كلمه توحيد را بر زبان جارى كنيد،# رستگار مى شويد. پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله گروه كافران را به صرف گفتن شهادت در جرگه مسلمانان وارد ساختند. امّا تو بر خلاف جدّت مى خواهى عمل كنى؟ سيّد فرياد زد: آقا چه مى فرماييد ؟ اين بدبخت است. يهودى از ترس خود را باخت. زبانش بند آمده بود و نمى دانست چه بگويد. همه گوش به فرمان آقا شيخ هادى شدند كه بشنوند چه مى فرمايد. شيخ گفت: اين مرد مى گويد مسلمانم. مهر نماز هم در جيب دارد. برويد پى كار خود و دست از سرش برداريد! همه و پراكنده شدند. آن يهودى هم كه حسن سلوك و رفتار شيخ را مشاهده كرد بسيار تحت تاءثير قرار گرفت و علاقمند به دين اسلام شد. گفت و بوسيله شيخ مسلمان شد! 🖤 @abalfazleeaam