eitaa logo
❤️اباالفضلی‌ام‌افتخارمه❤️
1.2هزار دنبال‌کننده
15.7هزار عکس
5.3هزار ویدیو
213 فایل
اَلسّلامُ عَلیک یاأبَاالْفَضْلِ الْعَبّاسَ یابْنَ أمِیرِالمُؤمِنِینَ 🌺اینستاگرام https://instagram.com/abalfazleeaam?igshid=je9syv0r6w83 ارتباط باادمین👇تبادل @yadeshbekheyrkarbala
مشاهده در ایتا
دانلود
نامه شهید عباس دوران به همسرش 🌷🌷🌷 «خاتون من، مهناز خانم گلم! سلام. بگو که خوب هستی و از دوری من زیاد بهانه نمی‌گیری. برای من، نبودن تو سخت است؛ ولی چه می‌شه کرد جنگ، جنگ است و زن و بچه هم نمی‌شناسد. نوشته‌بودی دلت می‌خواهد برگردی پیشم... دلم اینجا گرفته عینکم رو زدم و همان‌طور با لباس پرواز و پوتین‌هایی که چند روز واکس نخورده، نشستم تا آفتاب کم‌کم طلوع کنه یاد آن روزی افتادم که آورده‌بودمت اینجا، تو رستوران «متل ریسکس» نمی‌دونم شاید سالگرد ازدواج یکی از بچه ها بود. خیلی کم فرصت می‌کنم به خونه سر‌بزنم، علی هم همین‌طور حتی فرصت دوش گرفتن رو هم ندارم. دوش که پیشکش پوتین‌هایم را دو سه روز یک‌بار هم وقت نمی‌کنم از پایم خارج کنم. علی که اون همه خوشتیپ بود رفته موهایش رو از ته تراشیده. من هم شده‌ام شبیه آن درویشی که هروقت می‌رفتیم چهارراه زند آنجا نشسته‌بود. بچه‌های گردان یک شب وقتی من و علی داشت کم‌کم خوابمون می‌برد دست و پایمان را گرفتند و انداختند توی حمام آب را هم رویمان بازکردند. اولش کلی بد و بیراه حواله‌شان کردیم؛ اما بعد فکر کردیم خدا پدر و مادرشان را بیامرزد چون پوتین‌هایمان را که درآوردیم دیدیم لای انگشت‌هایمان کپک زده‌است. مهناز مواظب خودت باش این حرف‌ها را نزدم که ناراحت بشی بالاخره جنگ است و وضعیت مملکت غیرعادی. نمی‌شود توقع داشت چون یک سال است ازدواج کردیم و یا چون ما همدیگر را خیلی دوست داریم جنگ و مردم و کشور را رها کنیم و بنشینیم توی خانه. از جیب این مردم برای درس¬خواندن امثال من خرج شده‌است. پیش از جنگ زندگی راحتی داشتیم و به قدر خودمان خوشی کردیم و خوشبخت بودیم. به قول بعضی از بچه‌های گردان، خوب خوردیم و خوابیدیم الان زمان جبران است. اگر ما جلوی این پست فطرت‌ها نایستیم چه بر سر زن و بچه و خاک‌مان می آید. بگذریم. از بابت شیراز خیالت راحت آن‌جا امن است کوه‌های بلند اطرافش را احاطه کرده و اجازه نمی‌دهد هواپیماهای دشمن خدای ناکرده آنجا را بزنند. درباره خودم هم شاید باورت نشه؛ اما تا به‌حال هر مأموریتی انجام‌دادم سر زن و بچه‌های مردم بمب نریختم اگر کسی را هم دیدم، دوری زدم تا وقتی آدمی نبوده ادامه دادم. لابد خیلی تعجب کردی که توی همین مدت کوتاه چطور شوهر ساکت و کم حرفت به یک آدم پرحرف تبدیل شده! خودم هم نمی‌دانم به همه سلام برسان. به خانه‌ی ما زیاد سر بزن مادرم تو را که می‌بیند انگار مرا دیده. سعی می‌کنم برای شیراز مأموریتی دست و پا کنم و بیایم تو را هم ببینم. همه‌چیز زود درست می‌شود. دوستت دارم خیلی زیاد. مواظب خودت باش.» 🌸🌸🌸
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
سخنران: سرکارخانم حکیمیان قسمت اول