خط سرخ مرجعیت یا مرجعیت خط قرمز ۷
🌻ابرکاوی ولیّ فقیه و مرجع فقیه
1️⃣ نظام نادرست ارسطوییِ تنیده بر تار و پود حوزه و دانشگاه و حتی جریان های ضد فلسفی، از جمله جریان فقه مصطلح، فکر و علم را جوهره هویت بخش به انسان می پندارند. نظام ارسطویی بر آن است که «انسان موجودی متفکر است». اینها عقل را از مقام امامت بر فکر تنزل داد، همان فکر می پندارند در حالی که معاویه فکرش قوی بود ولی این حکم بر عقلش بار نمی شد. فاجعه شکست نهضت مشروطیت از همین اشتباه بسیار ناپیدا میان عقل و فکر رقم خورد.
2️⃣ امیرپردازه چیست؟ امیرالمؤمنین: عقلها امامان فکرها هستند، فکرها امامان قلبها، قلبها امامان حس ها و حس ها امامان عضوها. یعنی انسان و جامعه دارای پنج لایه وجودی است که امام و ولیّ امر این مجموعه، عقل است نه فکر! انسان های بد ممکن است فکر قوی داشته باشند، اما عقل و تعقل ندارد؛ مثلا امیرالمؤمنین فرمودند آنچه معاویه دارد عقل نیست؛ شیطنت و نکراء است.
3️⃣ در نظام ارسطویی که اصل هویت انسان فکر وی است، مهمترین شخصیت جامعه هم می شود فاکرترین یا عالم ترین فرد؛ لذا قائل به «حکومت حکیمان» یعنی فیلسوفان یا «ولایت فقیهان» می شوند؛ در حال که هر دو پندار باطل است:
4️⃣ فقیه یعنی کسی که با کمک فکر و ذهنش، در دین تفقه کرده است و این ویژگی، مربوط به لایه #فکر است که هرگز شأنیت و مقام امامت بر انسان و جامعه را ندارد؛ لذا هرگز از فکرورزی «ولایت» تولید نمی شود؛ مگر طبق انسان شناسی باطل ارسطویی و فقاهت درافتاده در دام مبانی ناپیدای ارسطویی.
5️⃣ اما غیر از فقاهت، مقام دیگری نیز هست که آن نیز دچار فهم انحرافی است؛ مقام مرجعیت. این مقام نیز یک مقام فکری است نه مقام عقلی. لذا طبق بیان حیاتی امام حسن عسکری، هر فقیهی که حافظ دین و مطیع ولیّ امرش باشد، دارای مقام مرجعیت است؛ پس
👈 اولاً مقام مرجعیت مقام امامتی و ولایتی نیست.
👈 ثانیاً مرجعیت مقامی متفاوت از فقاهت است و هر فقیهی حتی اگر اعلم و اعدل هم باشد، تا زمانی که مثلا به سبب #ضعف_شجاعت، نتواند حافظا لدینه باشد، هرگز مرجع تقلید نیست.
👈 ثالثاً مرجع تقلید #باید_مطیع (تبعیت راغبانه) ولیّ فقیه (که مقامی عقلی و تعقلی است) باشد؛ وگرنه مرجعیت وی، فکری را مانَد که ماموم عقل نیست (العقول ائمه الافکار) و حکم بی امامی هم روشن است (... میتة جاهلیة)
6️⃣ ولیّ امر کسی است که لزوماً مرجع تقلید نیست؛ او باید #مجتهد باشد و دارای #عقل و نیز #تعقل برتر؛ یعنی حتی لازم نیست که به تفقه در همه ابواب فقه پرداخته باشد؛ همین که فقهِ تعقل را اجتهاد کرده باشد و ملزومات فکری امامت را دارد، بس است.
7️⃣ لذا از آغاز نیز دیدگاه امام خمینی بر این بود که #مرجعیت شرط #ولایت امر نیست و بالاخره این دیدگاه عاقلانه را با پیشنهاد در بازنگری قانون اساسی، بر اباطیل ارسطویی چیراند.
8️⃣ هیچ فقیهی از آن جهت که فقیه (متخصص فکریات دین) است، یا از آن جهت که مرجع تقلید جامع شرایط و فرضا اعلم است، ولایت ندارد؛ زیرا ولایت ثمره #عقل است؛ نه #فکر. لذا نه ملاصدار ولایت داشت، نه علامه طباطبایی، نه آیت الله خوئی و نه آخوند خراسانی؛ همو که با تکیه بر فکریات دینی، دچار پندار دارا بودن مقام ولایت و امامت بود و لذا حکم محاربه برای مخالفان مشروطه ای صادر کرد که منافع جبهه طاغوت را تأمین کرد. بالاخره شیخ فضل الله را به سبب مخالفت با این مشروطه به دار آویختند و فاجعه ای بر امت اسلامی وارد شد.
💥امیرالمؤمنین (ع): «لا يَكونُ السَّفَهُ و الْغِرَّةُ فی قَلْبِ الْعالم» سبکی و کم بصیرتی و سطحی زدگی در درون عالم نیست. کافی، کلینی، ۱: ۸۸
🌍 عقل و تعقل چیست و تفاوت آن با فکر و فکر کردن کدام است؟ ان شاء الله در پیایندهای پسینی
▪️همسو: ۱، ۲، ۳، ۴، ۵، ۶، ۷، ۸، ۹، ۱۰، ۱۱، ۱۲، ۱۳، ۱۴، ۱۵، ۱۶، ۱۷، ۱۸،
خط سرخ مرجعیت یا مرجعیت خط قرمز ۱۲
ابرمقایسه میان حسین فهمیده و آخوند خراسانی
1️⃣ امیرالمؤمنین ع فرموده اند: عقلها امامان فکرها هستند، فکرها امامان قلبها، قلبها امامان حس ها و حس ها امامان عضوها هستند. لذا #تعقل یعنی: عقل تصمیم بر کار درستی بگیرد، فکر، ابعاد آن کار را بررسی کند، قلب برای آن انگیزه فراهم کند، حس انگیزه را به عضو برساند و عضو آن را انجام دهد.
2️⃣ عقل ارزش #حیاتی دارد (الانسان بعقله) و ثواب هر کسی نیز، بنابر ارزش عقل وی است. (ان الثواب علی قدر العقول) و از دست دادن عقل، به معنای از دست دادن حیات است: فقد العقل فقد الحیاة و لا یُقاس الا بالاموات.
▫️راه انتقال حیات عقل به سایر لایه ها، امام پذیری (اناِمام) است و امامت سبب «بهینگی و مفید بودن فعالیت و رشد هر لایه» می شود. لذا اگر کسی ولیِ امر را قبول نداشته باشد، دچار فقدان حیات می شود و اگر ایتمام (امامت پذیری) انجام نشود، ظرفیتهای لایه ای که ماموم است (مثلا لایه فکر)، رشد مفید نمی کند.
▫️عقل جامعه (امام) نیز ارزش حیاتی دارد و اگر کسی بدون امام باشد، مرگ و زندگی اش جاهلی است: «میتةً جاهلیةً»
3️⃣ ابرمقایسه یعنی مقایسه بر پایه این «پردازه حیاتی» که مبنای «ابرفقه» می باشد. ابرمقایسه فرد را در یک مقایسه کلی، از نظر میزان ارزش حیاتی می سنجد و در بررسی جزئی تر، لایه های شخصیت حسین فهمیده و آخوند خراسانی را (در این جا لایه فکری) مقایسه می کند.
در ابرمقایسه نخست به سراغ ارزش سنجی عقلی می رویم:
آ. مقایسه عقلی حسین فهیمده و امثال آخوند خراسانی
👈یک. بالاترین مقام جامعه، مقام ولیّ امر است که عقل، تعقل، جوهره وجود و کمال وی، در بالاترین رتبه است و حیاتمندی افراد جامعه نیز به اطاعت از وی است؛ از جمله حیاتمندی مرجع تقلید.
از نظر فکری، ولیّ امر باید هر آنچه به امامت کردن در آن شرایط مرتبط است را بداند. پس کمال لایه فکر برای امام جامعه، به معنای فقیه بودن وی در حوزه های گوناگون دین نیست.
👈دو. مقام مأمومین جامعه بر اساس میزان اطاعت از امام جامعه است و اساساً کسی که مطیع امام جامعه و ولیّ امر زمان خود نباشد، اگر این عدم اطاعت، ناشی از استضعاف فکری نباشد، به سبب جهالت در جوهره است (میتةً جاهلیةً).
بی تردید حسین فهمیده مطیع ولیّ امر زمان و دارای هویتی حیاتی (#اناِمام) است ورشد بهینه به سبب امامت پذیری (#ایتمام) است.
اما ظواهر بر آن است که آخوند خراسانی مطیع ولیّ امر نبود؛ بلکه خود را ولیّ امر می پنداشت که انشاءالله از سر استضعاف بوده است؛ چون: «لَا عَقْلَ لِمَنْ يَتَجَاوَزُ حَدَّهُ وَ قَدْرَهُ» لیثی، علی، عیون الحکم: 538.
اگر آخوند خراسانی مطیع ولیّ امر زمان خود نبوده است، می توان گفت که یا جاهل قاصر (مستضعف فکری) بوده است یا جاهل مقصر (مستضعف #عقلی) ان شاء الله که چنین نبوده است.
به هر روی، بر طبق ابرفقه، اگر کفن پوشان ورامینیِ شهید انقلاب، مطیع ولیّ امر بوده اند، مقامشان بیش از کسی است که مطیع ولیّ امر نبوده است و فرضاً فقیه یا حتی مثلا عارف بوده است
ب. مقایسه فکری بین حسین فهیمده و امثال آخوند
👈یک. باید دانست که برتری فکری، به معنای برتری در مقام نیست؛
👈دو. این که کسی که فکرش عقلی نیست فکرش اولا مرده است و ثانیاً مفید یا بهینه نیست؛
4️⃣ اگر آخوند خراسانی فکرش تابع جهتگیری و ضوابط ولیّ امر زمانش نبوده است، از فکر حسین فهمیده که در جهت ولیّ امر زمانش بوده است، با ارزش تر نیست. دقت شود که تلاش فکری حسین فهمیده به انتخاب شهادت در اطاعت از ولیٌ امر انجامید و تلاش فکری آخوند خراسانی به صدور حکم بر ضد مخالفان مشروطه کذایی بود؛ مخالفینی که موضع شان، موضع جبهه حق بوده است. اگر آخوند خراسانی از این فکریات بازگشته است، مساله فرق می کند.
5️⃣ اگر آخوند خراسانی ولیّ امر نبوده است، تنها می توانسته است فقیه باشد و اگر فقیه بوده باشد، باید مطیع عقل می بود (مطیعا لامر مولاه) و اگر مطیع ولیّ امر نبوده است باید دید که به راستی ایشان به چه میزان از فکریات زنده و مفید می توانسته است برسد.
6️⃣ اکنون می پرسیم که اگر حوزه علمیه، حوزه عقلیه باشد؛ یعنی با اطاعت از ولیّ امر، زنده باشد، آیا می تواند در فکریات، (آن هم در حد سنجش مجتهد بودن یا نبودن افراد) به هویت فکری و کتابی تکیه داد که در حیاتمندی آن کتاب و حیاتمندی فکری نویسنده آن باید بررسی بیشتری کرد؟
کفایه برای آخوند خراسانی شدن کافی است یا برای شیخ فضل الله شدن؟ یا کفایه هیچ کمک خاصی برای شکل گیری شخصیت شیخ فضل الله ها ندارد
👈 از «رهبر ما آن طفل دوازده ساله» و پیروزی اسلام، تا آخوندِ خودرهبرپندار در مشروطه و شکست اسلام!
▪️همسو: ۱، ۲، ۳، ۴، ۵، ۶، ۷، ۸، ۹، ۱۰، ۱۱، ۱۲، ۱۳، ۱۴، ۱۵، ۱۶، ۱۷، ۱۸،
ابرفقه: ۱ _ ۲ _ ۳ _ ۴ _ ۵ _ ۶ _ ۷ _ ۸ _ ۹ _ ۱۰ _ ۱۱ _ ۱۲