eitaa logo
ابرفقه
1.5هزار دنبال‌کننده
454 عکس
408 ویدیو
19 فایل
امیرالمؤمنین (ع): عقل‌ها امامان فکرها هستند، فکرها امامان قلب‌ها، قلبها امامان حس‌ها و حسها امامان عضوها العقولُ أئمةُ الأفکار والأفکار أئمة القلوب والقلوب أئمة الحواسّ والحواسّ أئمة الأعضاء. کراجکی، کنز، ۱: ۲۰۰ کتاب ابرفقه: https://24on.ir/g/21
مشاهده در ایتا
دانلود
‼️ خودشکنی منطقی سرنوشت جامعه برای هر کس (ولایة الامة علی الامة) 1️⃣ تدقیق موضوع حق تعیین سرنوشت اینکه «هر کس بر خودش ولایت (اجازه تصرف) دارد»، گزاره درستی نیست. اما بینگارید که کنید «هر کس بر خودش ولایت دارد». آ. این حق، منطقاً هیچ تلازمی با داشتن «حق تعیین سرنوشت خود در جامعه» ندارد؛ زیرا سرنوشت ما در جامعه، وابسته به «تعامل» است؛ نه «عمل» آن فرد. ب. اگر کسی حق تعیین سرنوشت خود «در جامعه» نیز داشته باشد، منطقا ثابت نمی شود که او «حق تعیین سرنوشت جامعه» را نیز دارد؛ چون این حق فراتر از حوزه تعامل نیز می باشد. 2️⃣ لوازم باطل پذیرش «حق تعیین سرنوشت» یا «ولایة الأمة علی الأمة» آ. اگر قرار باشد هر کسی حق تعیین سرنوشت جامعه را داشته باشد، پس منطقا: 👈اولاً هیچ کس حق تعیین سرنوشت خودش (ولایت بر خود) را ندارد؛ 👈ثانیاً هیچ کس حق تعیین سرنوشت جامعه را نخواهد داشت! 3️⃣ تبیین این مسأله آ. اگر هر کسی، حق تعیین سرنوشت جامعه را داشته باشند، یا این حق، «مشاع» است و هر کس، سهمی از تعیین سرنوشت جامعه را دارد و یا این حق «مطلق» است و هر کس مستقلا حق تعیین سرنوشت جامعه را دارد. روشن است که هر دو فرض، قطعا در مساله حکومت، باطل است. ب. اگر هر کسی بخواهد حق تعیین سرنوشت جامعه داشته باشد، بی گمان باید حق تعیین سرنوشت خودش به عنوان بخشی از جامعه را داشته باشد؛ یعنی دیگری حق نداشته باشد که «حق تعیین سرنوشت و ولایت آن فرد بر خودش» را از او بگیرد! در حالی که اگر «هر کسی حق تعیین سرنوشت جامعه» را داشته باشد، منطقا باید پذیرفت که «هیچ کس حق تعیین سرنوشت خودش را ندارد»؛ چون سرنوشت او به عنوان بخشی از جامعه، در اختیار هر کسی هست. پس او تنها می تواند در کنار دیگران، حق مشاع بر سرنوشت خود داشته باشد که این فرض نیز عملا ناممکن است. 😱 اما مساله وقتی فجیعتر می شود که بگویند حق سرنوشت جامعه در دست جمع است: ولایت امت بر امت! در اینجا هیچ کس هیچ حقی بر خود نخواهد داشت، حتی حق مشاعِ فرضی! زیرا هیچ فردی نمی تواند بگوید که من حق دارم سرنوشت خود را تعیین کنم؛ چون سرنوشت او و دیگرانی همانند او، در اختیار جمع است؛ یعنی در اختیار دیگرانی که معلوم نیست کیستند! ◀️ پس «منطقا برای هیچ فردی از جامعه، نباید هیچ حق تعیین سرنوشتی قائل شد» و این مساله، لازمه این است که بگوییم «هر کسی حق تعیین سرنوشت جامعه را دارد». ✅ ناخودشکنی مردمسالاری دینی دموکراسی اومانیستی، چیزی جز یک نیست و تنها، «مردم سالاری دینی» است که دچار خودشکنی نمی شود؛ زیرا خدا به امام ولایت می دهد و امام وظیفه تعیین سرنوشت جامعه را در چارچوب ویژه ای، به جمعی می دهد که اکثریت بشوند؛ وظیفه دیگران (حتی اگر پیشاپیش خود را اقلیت بیابند) این است که در افزایش مشارکت شریک بشوند که این نیز اندازه ای از اثرگذاری در تعیین سرنوشت است. 4️⃣ بازسازی عملی قمار دموکراتیک دمکراسی غربی به شما می گوید که شما حق تعیین سرنوشت جامعه را داری به شرط این که حق تعیین سرنوشت خودت را هم نداشته باشی؛ چه رسد به حق تعیین سرنوشت جامعه! ⛔️ ابرقمارخانه به یک ابرقمارخانه وارد می شوی. به تو می گویند: چه داری؟ می گویی آبرو، مال، ناموس و جان. می گویند: آیا می خواهی سرنوشت جامعه در دست تو باشد؟ تو هم شکوهمندانه می گویی: بله! آنها می گوید شرطش این است که اختیار مال و جان و آبرو و ناموست را به ما بدهی! تو اما می پذیری و حق دخالت در سرنوشتت را به دیگران می دهی. سپس آنها طبق قوانین دموکراتیک همه چیز را از تو می گیرند؛ ولی تو در عوض با خودت زمزمه می کنی که: 👈 «من حق تعیین سرنوشت جامعه را دارم! چه رمانتیک!» در همین حال ناموس و فرزندانت را طبق اصول دموکراتیک از تو می گیرند! آبرویت را طبق قانون از تو می گیرند و خانه و اموالت را نیز! سپس طبق قانون تو شهروند پرخطر تشخیص داده می شوی و بعد در حالی که هنوز کاملا هم بی هوش نشده ای، اعضای بدنت را یکی یکی برای پیوند به شهروندان نرمال، جدا می کنند. سپس پوستت را نیز به یک شرکت تولید کیف و کفش اشرافیِ فعال در زمینه حقوق بشردوستانه! تخفیف می دهند و استخوانت را نیز به یک تولیدی غذای سگ های زنده یاب صلیب سرخ اهدا می کنند! ✅ همه اینها نتیجه منطقی نظام دموکراتیک خودشکن است! 👈برهان خلف ا. امامی ⬛️⬛️⬛️⬛️⬛️ 🇮🇷 @abarin