⛅️ پسیننگار ⛅️
🔘 فرض کنیم که در محیط حساسی هستیم و میخواهیم چند لحظهای به طور خصوصی در یک اتاق با دوستمان به گفتگو بنشینیم تا هیچکس از محتوای حرفهایمان چیزی نشنود.
🔴 بهترین راه را چه میدانیم؟
ناگفته پیداست!
⬅️ «درِ اتاق» را به گونهی اطمینانبخشی میبندیم و حتی اگر برایمان ممکن باشد، آن را قفل میکنیم.
🔴 چرا گفتگوی خصوصی و پشت «درِ بسته» را برگزیدیم؟
⬅️ تا بتوانیم «آزادانه» و با «خیالی آسوده» حرفهایمان را ردوبدل کنیم.
▪️▪️▪️▪️▪️
نتیجه:
🎯 اگر آن «محدودیت» را نپذیریم، نمیتوانیم «آزاد» و «آسودهخاطر» باشیم.
✍ ابَرشاگرد
⛅️ پسیننگار ⛅️
اگر بدنمان مال خودمان است!!! پس هر جور خواستیم میتوانیم لباس بپوشیم، چرا با دیگر اعضای بدنمان هم که مال خودمان است!!! هر کاری دلمان خواست نتوانیم بکنیم؟
😳 مثلا چرا با زبانمان هر جور که دلمان میخواهد نتوانیم با مردم حرف بزنیم؟
😳 یا چرا با دستمان هر کاری را که دلمان میخواهد نتوانیم سر مردم دربیاوریم؟
😳 و یا چرا با پایمان به هر جایی که دلمان میخواهد نتوانیم برویم؟ مثلا چرا ما باید برای رفتن به خانهی مردم از آنان اجازه بگیریم؟ مگر پایمان مال خودمان نیست؟!!!
▪️▪️▪️
🔘 همانگونه که «بو» به طور ناخودآگاه به درون بینی رفته و اثر خود را میگذارد، نبود «حجاب شرعی» هم به درون چشم دیگران وارد شده و اثر خودش را ایجاد میکند.
✍ ابَرشاگرد
1_801974918.pdf
178.6K
🔘 نقدی بر تحریف چهرهی رضاشاه در مجموعهی تلویزیونی «در چشم باد»
🌥 پگاهنگار 🌥
گفت:
البته «امنیت» برای کشور نان و آب نمیشود!
گفتم:
مگر سالم بودن «قلب» برای انسان نان و آب میشود؟!
🔻🔻🔻
🔘 امنیت، سلامت قلب و شاید هزاران چیز دیگر، همگی زیرساختهای لازم برای پیشرفت هستند.
🔘 اگر امنیت نباشد، چند نفر جرأت میکنند که از خانهشان بیرون بیایند تا آب و نان خانوادهشان را به دست بیاورند؟
🔘 اگر امنیت نباشد، اساسا همان آب و نانِ به دست آمده را هم میتوان با خاطری آسوده خورد؟
✍ ابَرشاگرد
هدایت شده از ابَرشاگرد
🌙 شبنگار 🌙
جنایت صهیونیستها در حق نوزادان ایرانی
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
⭕️ صهیونیستها در دوران پهلوی دوم در جنایتی بزرگ در حق نوزادان ایرانی، حجم انبوهی از «شیرخشکهای تاریخ مصرف گذشته» را به کشورمان وارد کردند و وقتی با انتقاد کمرنگ روزنامهی کیهان مواجه شدند، با فشار خود به مدیر کیهان (مصباحزاده)، او را وادار ساختند که سردبیر مقتدر و پُردانش این روزنامه یعنی «عبدالرحمن فرامرزی» را کنار بگذارد.
⬅️ منبع: کتاب «نیم قرن تا ناکامی»، عباس سلیمینمین، انتشارات دفتر مطالعات و تدوین تاریخ ایران، چاپ اول، صص ۲۴ و ۲۵
✍️ ابَرشاگرد
🌙 شبنگار 🌙
دروغی در فضای مجازی کثیف صهیونیستی ساخته و پخش میشود.
خواندن این دروغ شاید کمتر از ۳ ثانیه طول میکشد.
پاسخ به همان دروغ چه بسا ۳۰ دقیقه یا چند برابر بیشتر زمان ببرد.
از این دو، کدام بیشتر دیده و شنیده میشود؟
🔴 در اینگونه فضایی، معمولا تهمتزننده در جلب افکار پیروز میگردد یا کسی که مورد تهمت واقع شده است؟
✍ ابَرشاگرد
⛅️ پسیننگار ⛅️
🔴 این موضعِ خودمحورانه و خودخواهانهای است که اگر به فلان خانمی که مرتکب کشف حجاب شده یا حجابش ناکامل است تذکّر بدهند، در پاسخ بگوید که «بروید اول اختلاسها را برطرف کنید!»، اما اگر همین خانم مورد تجاوز فلان مرد قرار گرفت، همه را با فریاد به کمک بطلبد.
🔴 اگر در لحظهای که آن خانم مورد تعدّی قرار گرفته است، کسی به او بگوید که «اول برو اختلاسها را برطرف کن تا من بعدش به تو کمک کنم!»، چه حالی به آن خانم دست خواهد داد؟
✍ ابَرشاگرد
🌥 پگاهنگار 🌥
میزان شهامت رضاشاه پهلوی
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
جعفر شریفامامی در کتاب خاطراتش، فرار رضاشاه را در زمان تصدی خود بر راهآهن اینگونه روایت میکند:
🔘 «موقع خروج دیدم که سرگرد لئالی، معاون پلیس راهآهن، در ایستگاه راهآهن یک گوشی تلفن به دست راست و گوشی تلفن دیگر را به دست چپ گرفته و مطالبی را [که] از یک طرف شنید به طرف دیگر بازگو میکند. چند دقیقه ایستادم. دیدم میگوید که روسها از قزوین به سمت تهران حرکت کردهاند و ایستگاه بعد نیز مطلب را تأیید کرده و بدون [تحقیق] موضوع را به رئیس شهربانی با تلفن اطلاع میدهد و او موضوع را به هیئت وزیران و از آنجا به دربار و به اعلیحضرت خبر میدهند که روسها به سمت تهران سرازیر شدهاند. ایشان(رضاشاه) دستور میدهند که فورا اتومبیلها را آماده کنند که به طرف اصفهان حرکت کنند... زودتر رفتم به منزل. ولی از آنجا به راهآهن تلفن کرده و خط قزوین را گرفتم. پس از بررسی و پرسش از ایستگاهها، معلوم شد چند کامیون عمله که بیلهای خود را در دست داشتند به طرف تهران میآمدهاند و چون هوا تاریک بود، نمیشد درست تشخیص دهند. تصور کردهاند که قوای شوروی است که به طرف تهران میآید؛ لذا بلافاصله مطلب را به اعلیحضرت گزارش [دادم تا] از حرکت خودداری شود.»
خاطرات شریفامامی، ویراستار حبیب لاجوردی، انتشارات سخن، ۱۳۸۰، صص ۵۳-۵۲
ابَرشاگرد