امام خامنه ای بهترین امام و پیشوا
📗کتاب صوتی #خون_دلی_که_لعل_شد قسمت 1⃣1⃣ ✅زندگی بسبییییار ساده امام خامنه ای از قبل از انقلاب تا کنون
🚨 #فقر_شدید
💠#رهبر_انقلاب :
ما نان گندم نمی توانستیم بخوریم، نان جو گندم می خوردیم ، چون نان گندم گران تر بود. البته یک دانه نان گندم می خریدیم برای #پدرم فقط ولی ما نان جو گندم می خوردیم، گاهی هم نان جو ... وضعمان خیلی خوب نبود و شب هایی اتفاق می افتاد در منزل ما که شام نبود. مادرم با زحمت زیادی که حالا بماند آن زحمت چگونه انجام می شد، برای ما شام تهیه می کرد. آن شام هم که تهیه می شد و با زحمت تهیه می شد، نان و کشمشی بود.
آن وقت ها، از لحاظ مالی در فشار بودیم، یعنی خانواده مان، خانواده مرفهی نبود. پدرم یادم هست روحانی معروفی بود، اما خیلی پارسا و گوشه گیر بود، لذا زندگی مان خیلی به سختی می گذشت. در دوران کودکی با زحمت بسیار، برای ما #کفش خریده بود که تنگ بود. پدرم دیگر قادر نبود که این ها را عوض بکند یا کفش دیگر بخرد، آمدند گفتند که خب این کفش ها را می شکافیم، اندازه می کنیم و برایش بند می گذاریم. یک عالمه #خوشحال شدیم که کفش هایمان بندی شد. آمدند شکافتند و بند گذاشتند بعد زشت شد، چون بند هایش خیلی فرق داشت با کفش های دیگر، خیلی زشت و ناجور درآمده بود. چقدر غصه خوردیم ولی خلاصه چاره ای نداشتیم.
📚 برگرفته از کتاب ۱۳۱۸ (خاطرات خودگفته رهبر انقلاب)
✅ساده زیستی
کانال اختصاصی امام خامنه ای
👇👇👇👇👇👇
🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
http://eitaa.com/joinchat/1808334850C376c93417b
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🚨 مرا شفا بده یا همینجا بمیران!
🔘 آیت الله مصباح یزدی (ره):
💠 جریانی که خود بنده مستقیماً از زبان رهبری شنیدم اینطور بود که دو یا سه ماه پیش بود که اتفاقاً در مشهد خدمت ایشان شرفیاب شدم. ایشان فرمودند که شفا دادن امام رضا (ع) برای مشهدیها خیلی عادی است؛ خودم دیدم وقتی بچّه بودم به همراه #پدرم به مسجدی به نام مسجد ترکها رفتیم. موذنی داشت به نام کلب الرضا که #نابینا بود و به همین علت معروف شد به نام کلب الرضا عاجز؛ یک روزی که من پیش پدرم بودم و دیدم کلب الرضا آمد در حالی که بینا شده بود؛ پدرم به او گفت: میبینی؟ گفت: بله و شروع کرد به تشریح چهره پدر؛ پرسیدیم چه شده که شفا یافتی؟ گفت: در بازار بعضی دخترم را سرزنش میکردند به دخترم گفتم مرا به حرم ببر وقتی رسیدیم گفتم تو برگرد خانه آنگاه گفتم: ای مولا من سالهاست نابینایم و گریه نکردم و گفتم راضیام به رضای خدا، اما حالا تحمل نمیکنم ناموسم را سرزنش کنند مرا شفا بده یا همین جا مرا بمیران.»
کانال اختصاصی امام خامنه ای
👇👇👇👇👇👇
🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
http://eitaa.com/joinchat/1808334850C376c93417b
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
امام خامنه ای بهترین امام و پیشوا
مثل توابین نباشیم که کربلایی نمی شویم کانال اختصاصی امام خامنه ای 👇👇👇👇👇👇 🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 http://eitaa.
🚨 گاهی شام برای خوردن نداشتیم!
✍رهبر انقلاب: ما نان گندم نمیتوانستیم بخوریم، نان جو گندم میخوردیم، چون نان گندم گرانتر بود. البته یک دانه نان گندم میخریدیم برای #پدرم فقط ولی ما نان جو گندم میخوردیم، گاهی هم نان جو. وضعمان خیلی خوب نبود و شبهایی اتفاق میافتاد در منزل ما که شام نبود. مادرم با زحمت زیادی که حالا بماند آن زحمت چگونه انجام میشد، برای ما شام تهیه میکرد. آن شام هم که تهیه میشد و با زحمت تهیه میشد، نان و کشمشی بود.
آن وقتها، از لحاظ مالی در فشار بودیم، یعنی خانوادهمان، خانواده مرفهی نبود. پدرم یادم هست روحانی معروفی بود، اما خیلی پارسا و گوشه گیر بود، لذا زندگیمان خیلی به سختی میگذشت. در دوران کودکی با زحمت بسیار، برای ما #کفش خریده بود که تنگ بود. پدرم دیگر قادر نبود که اینها را عوض بکند یا کفش دیگر بخرد، آمدند گفتند که خب این کفشها را می شکافیم، اندازه میکنیم و برایش بند میگذاریم. یک عالمه #خوشحال شدیم که کفشهایمان بندی شد. آمدند شکافتند و بند گذاشتند بعد زشت شد، چون بندهایش خیلی فرق داشت با کفشهای دیگر، خیلی زشت و ناجور درآمده بود. چقدر غصه خوردیم ولی خلاصه چارهای نداشتیم.
📚 برگرفته از کتاب 1318، خاطرات خودگفتهی رهبر انقلاب
کانال اختصاصی امام خامنه ای
👇👇👇👇👇👇
🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
http://eitaa.com/joinchat/1808334850C376c93417b
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🚨 مرا شفا بده یا همینجا بمیران!
🔘 آیت الله مصباح یزدی (ره):
💠 جریانی که خود بنده مستقیماً از زبان رهبری شنیدم اینطور بود که دو یا سه ماه پیش بود که اتفاقاً در مشهد خدمت ایشان شرفیاب شدم. ایشان فرمودند که شفا دادن امام رضا (ع) برای مشهدیها خیلی عادی است؛ خودم دیدم وقتی بچّه بودم به همراه #پدرم به مسجدی به نام مسجد ترکها رفتیم. موذنی داشت به نام کلب الرضا که #نابینا بود و به همین علت معروف شد به نام کلب الرضا عاجز؛ یک روزی که من پیش پدرم بودم و دیدم کلب الرضا آمد در حالی که بینا شده بود؛ پدرم به او گفت: میبینی؟ گفت: بله و شروع کرد به تشریح چهره پدر؛ پرسیدیم چه شده که شفا یافتی؟ گفت: در بازار بعضی دخترم را سرزنش میکردند به دخترم گفتم مرا به حرم ببر وقتی رسیدیم گفتم تو برگرد خانه آنگاه گفتم: ای مولا من سالهاست نابینایم و گریه نکردم و گفتم راضیام به رضای خدا، اما حالا تحمل نمیکنم ناموسم را سرزنش کنند مرا شفا بده یا همین جا مرا بمیران.»
کانال اختصاصی امام خامنه ای
👇👇👇👇👇👇
🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
http://eitaa.com/joinchat/1808334850C376c93417b
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷