فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان:
(گزیدهای از قسمت بیستم فصل سوم)
🔸در بیمارستان که بستری بودم دو تا از همکاران آمده بودند پشت شیشه (آی سی یو)
کسی سمت من نمیآمد حس میکردم در یک درگیری جایی افتادم کسی نمیآید کمک کند؛
به آنها اشاره میکردم میگفتم: من همکارتان هستم بیاید سمت من، دیدم کسی نگاهم نمیکند بیخیال شدم.
🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید:
https://aparat.com/v/PcE01
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۳_قسمت_۲۰
#محمد_زینلی
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان:
(گزیدهای از قسمت بیستم فصل سوم)
🔸رسیدیم (آی سی یو) بیمارستان اصفهان
پزشک گفت: دو، سه دقیقه بیشتر مهمان ما نیست ببریدش (آی سی یو ۲)
به خانوادهام خیلی سخت گذشت
دیگر بهوش نیامدم چون روح از بدنم جدا شده بود...
🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید:
https://aparat.com/v/qsJxR
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۳_قسمت_۲۰
#محمد_زینلی
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان:
(گزیدهای از قسمت بیستم فصل سوم)
🔸از یک صحرایی رد شدم، بیابانی بود پُر از آدم که فقط مَرد بودند و همه ایستاده، من کمی بالاتر از آنها بودم
انگار منتظر کسی هستند مثل صف انتظار، من از اینها رد شدم همه لباسهایشان یکدست سفید بود.
🔸وارد جزیره که شدم دیدم مهدوی آنجاست گفتم: مگر تو زخمی نشده بودی؟! اینجا چه کار میکنی! گفت: من شهید شدم، لباس نظامی تنش بود کاپشنش را بالا زد گفت: ببین یک گلوله اینجا خوردم...
🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید:https://aparat.com/v/78Ooy 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 #زندگی_پس_از_زندگی #عباس_موزون #فصل_۳_قسمت_۲۰ #محمد_زینلی #تجربه_نزدیک_به_مرگ 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان:
(گزیدهای از قسمت بیستم فصل سوم)
🔸پرایدی از اقوام خریده بودم ۲۰۰ هزار تومان مانده بود دیگر نداشتم به او بدهم بدهکار ماندم گفتم این مقدار را اصلاً نمیتوانم جور کنم گفت باشه و قبول کرد.
🔸یک آدمی جلوی مرا گرفت، گفت: تو ۲۰۰ تومن حق بچههای من را ندادی؛ گفتم: حالا چه کار کنم؟ گفت: نمیدانم
از این موقع به بعد نمیدانستم چه کار کنم قفل شده بودم در عذاب بودم، از خدا خواستم کاری کند بتوانم حق را ادا کنم.
فکر میکنم بخاطر این موضوع خدا مرا برگرداند...
🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید:
https://aparat.com/v/4WHE5
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۳_قسمت_۲۰
#محمد_زینلی
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان:
(گزیدهای از قسمت بیستم فصل سوم)
🔸وقتی حالم خیلی بد شد که دیگر قصد داشتند دستگاهها رو خاموش کنند، آن موقع یک پزشکی داشتیم برای خود نیروی انتظامی بود که گفت: رئیس بیمارستان الزهرا (سلاماللهعلیها) به من زنگ زده که همکارتان نیم ساعت تمام کرده ما الکی نگهش داشتیم بیاید ببریدش،
بعداً به من گفت: تو شهید پنجم میشدی.
موقع قطع کردن دستگاه برمیگردم...
🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید:
https://aparat.com/v/fZCXA
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۳_قسمت_۲۰
#محمد_زینلی
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان:
(گزیدهای از قسمت بیستم فصل سوم)
🔸این گذشت رفتم یک مراسمی حاج آقایی سخنرانی میکرد و میگفت: اگر حضرت اباالفضل (ع) حاجتی بخواهید مادرش را واسطه کنید سریعتر حاجت روا میشوید، گفت: خانم ام البنین(ع) ۴ پسر داشت که هر ۴ تا در واقعه کربلا شهید شدند و اسمهایشان را نام برد، همین که اسمها را شنیدم انگار یهویی آن تخت و آن مریضی و همه اینها جلوی نظرم آمد و حالم خیلی بد شد،
دخترم گفت: عمه بهم گفت بگو؛ ام البنین دخیلم درمانده و ذلیلم تا ندهی جوابم دست از تو برندارم...
🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید:
https://aparat.com/v/If85Q
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۳_قسمت_۲۰
#محمد_زینلی
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links
فصل: سوم
قسمت: بیستم
عنوان: دختر بابا
مهمان: آقای محمد زینلی
تهیه کننده و مجری: عباس موزون
🎬 در آپـــــــارات ببینیــــد (بخش اول)
🎬 در آپـــــــارات ببینیــــد (بخش دوم)
📺 در تلوبیـــــون ببینیـد
🔊 از ایران صدا بشنوید (صوتی)
⬇️ دانلود با حجم کم در کانال سروش (بخش اول)
⬇️ دانلود با حجم کم در کانال سروش (بخش دوم)
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۳_قسمت_۲۰_بخش_۱
#فصل_۳_قسمت_۲۰_بخش_۲
#محمد_زینلی
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔️ @abbas_mowzoon
🆔️ @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 پس از روزها و شبها سفر به شهرها و روستاهای ایران دلم
یک روز را به تهران آمدم تا برخی کارهای تولید فصل پنجم را اینجا پیگیری کنم و باز به سرعت به باقی سفرها برسم.
خانواده اما غافلگیرانه_دو روز از روز پدر گذشته_ گل و شیرینی و چای فراهم کرده بودند و هدیهای تدارک دیده.
و هدیه؛
همان شورانگیز همیشگی که از کودکی سراسیمه دوستش دارم:
هدیه: ««کتاب»»
تا ستاندم، خدا را ستودم برای نعمت نورانی خانه و خانواده.
و اینگونه فردا پرشورتر از دیروز،
در جاده خواهم بود و در ادامه سفرها...
عنوان کتاب، «تاریخ سینما»ست.
و از دیروز به این میاندیشم که
دستاورد تلاش همکارانم برگی است از تاریخ تلویزیون.
و از نور آسمانها و زمین خواستم تا یاری فرماید تا:
«این تاریخ، تاریک نباشد»
و چنان پشتیبانی فرماید که:
هر آنچه مورخان آسمانیاش از دستاورد ما مینگارند:
روشنایی باشد و روشنایی باشد و راهنمایی...
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
#تاریخ
#تاریک
#روشن
#روشنایی
#نور
#رهنمایی
#راهنمایی
#زیبایی
#عشق
#عاشقی
#زندگی
#زندگانی
#برف
#اسکی
#مسافر
#روز_پدر
#خانواده
#کتاب
#هدیه
#تاریخ_سینما
#تاریخ_تلویزیون
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان:
(گزیدهای از قسمت بیست و یکم فصل سوم)
🔸۲۸ صفر ۱۳۸۵ (فروردین ماه) دسته عزاداری هیئت حضرت علی اصغر(ع) کرج را انجام دادیم، قرار بود با خانواده داییام ایام آخر صفر را مشهد باشیم، دو، سه روز بودیم ۱۴ فروردین قصد برگشت به شهر خودمان را کردیم.
🔸از این قسمت یادم است که صبح از خانه بیرون آمدیم، من و سه تا برادران دیگرم سوار پراید شدیم برگشتیم به سمت کرج و دیگر هیچ یادم نیست...
🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید:
https://aparat.com/v/ZnWEs
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۳_قسمت_۲۱
#میثم_عباسیان
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان:
(گزیدهای از قسمت بیست و یکم فصل سوم)
🔸پدرم به من گفت: برگرد (پشت سرت را نگاه کن)، برگشتم دیدم چرا روی زمین دراز کشیدم؟!!
یک لحظه مبهوت شدم چه اتفاقی افتاده! خودم را که دیدم خالی کردم (ترسیدم) شوکه شدم. گفتم من مُردم! انگار رفتم فضای تصادف، مادرم را دیدم گریه میکند توی سرش میزند، خواهرم، برادرانم، ماشین پراید چرا اینطوری شده؟...
🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید:
https://aparat.com/v/BhKH6
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۳_قسمت_۲۱
#میثم_عباسیان
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان:
(گزیدهای از قسمت بیست و یکم فصل سوم)
🔸همین که پدر گفت: آقا امام رضا(ع) آمد سَرم رفت آن طرف دیدم یک آقایی لباس زرد پوشیده و شال سبز با یک جمعیتی داره سمت ما میاد. همین که آقا آمد ناخودآگاه دستم رفت روی سینه یک عرض ادب خاصی در وجودم آمد، از دور که آقا امام رضا(ع) را زیارت کردم یک انرژی خاصی آمد سراغ من...
🔸امام رضا(ع) نگاهی به من کرد، بسیار مهربان بود، حرف نزد ولی با نگاهش به من آرامش داد که هواتو دارم...
🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید:
https://aparat.com/v/znH4f
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۳_قسمت_۲۱
#میثم_عباسیان
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان:
(گزیدهای از قسمت بیست و یکم فصل سوم)
🔸امام رضا(ع) آنجا ایستاده بودند با نگاهشان خیلی حرفها میزدند اما هنوز لفظی جاری نشده بود، در همین حین بودیم از سمت چپم دیدم یک صدای مهیبی میآید، صداهای وحشتناک، دیدم از یک فاصله دورتر پشت سر تونل سیاه رنگ خیلی بزرگ باز شد، جمعیتی مشکی پوش که انگار با سایز بدنی خیلی بزرگ از آن تونل بیرون میآیند، صدا نزدیکتر که میشد من بهم میریختم ولی وجود امام رضا(ع) گرمابخش بود...
🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید:
https://aparat.com/v/6Xkzb
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۳_قسمت_۲۱
#میثم_عباسیان
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان:
(گزیدهای از قسمت بیست و یکم فصل سوم)
🔸دوباره برگشتیم همانجا که بودیم همان صحرا، دیدم پدرم همانجا ایستاده بود در آن هوای ابری دوباره امام رضا(ع) ایستاد، به پدرم گفتم: امام رضا(ع) نمیخواد منو شفاعتم کنه
برگردم؟ پدر گفت: نمی دانم،ولی میثم ماندن اینجا به نفع توست میدانی چه چیزی در انتظارت است؟...
🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید:
https://aparat.com/v/Qvewp
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۳_قسمت_۲۱
#میثم_عباسیان
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان:
(گزیدهای از قسمت بیست و یکم فصل سوم)
🔸وقتی امام حسین(ع) میاد سمتت یک حزن، اندوه، غم میاد سراغت،
وقتی امام حسین(ع) اومد سمت من، من خبر دار شده بودم، هر چه امام حسین(ع) میآمد سمتم، انگار نباید میدیدمش، همینجور سرم افتاد پایین.
🔸امام رضا(ع) دستش را به سوی آسمان برد گفت: خدایا، خدایای امام رضا(ع) انگار اکو شد
صدا را هنوز یادم است
امام رضا(ع) گفتند: اینها زوار من بودند جواب مادرش را چی بدم...
🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید:
https://aparat.com/v/8xqWj
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۳_قسمت_۲۱
#میثم_عباسیان
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان:
(گزیدهای از قسمت بیست و یکم فصل سوم)
🔸رفتیم در تونل دستم در دستان پدرم بود گفت: در این تونل میروی سعی کن چشمانت را باز نکنی و چیزی نشنوی، قبل از اینکه برویم باز یک نگاه به امام رضا(ع) کردم گفتم یکبار دیگر ببینمش چون دیگه نبینمش، چشمانم باز شد دیدم سفیدی رنگی است به انتهای تونل رسیدم احساس کردم پدرم مرا پرتاب کرد
انگار برگشتم به جسمم...
🔸 روضه نمیخواهد تنی که سر ندارد
جایی برای بوسه مادر ندارد...
🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید:
https://aparat.com/v/6Cdst
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۳_قسمت_۲۱
#میثم_عباسیان
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links
فصل: سوم
قسمت: بیست و یکم
عنوان: حضور
مهمان: آقای میثم عباسیان
تهیه کننده و مجری: عباس موزون
🎬 در آپـــــــارات ببینیــــد (بخش اول)
🎬 در آپـــــــارات ببینیــــد (بخش دوم)
📺 در تلوبیـــــون ببینیـد
🔊 از ایران صدا بشنوید (صوتی)
⬇️ دانلود با حجم کم در کانال سروش (بخش اول)
⬇️ دانلود با حجم کم در کانال سروش (بخش دوم)
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۳_قسمت_۲۱_بخش_۱
#فصل_۳_قسمت_۲۱_بخش_۲
#میثم_عباسیان
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔️ @abbas_mowzoon
🆔️ @abbas_mowzoon_links
44.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 زندگیهای ساده و سالم، سرمایههای ملی است.
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
#سلامت
#صمیمیت
#علاءالدین
#دمپختک
#روستا
#زندگی
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔️ @abbas_mowzoon
🆔️ @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان:
(گزیدهای از قسمت بیست و دوم فصل سوم)
🔸شب قدر ماه رمضان ۱۳۹۱ تصادف رخ داد، من، مادرم، زن عمو و خواهرم بودیم که راننده خودم بودم، رفتیم گاز(سوخت) بزنیم چالهای در مسیر بود که ندیدم، یک چرخ ماشین بلند شد به مانعی خورد و ماشین چپ کرد.
🔸دیدم ایستادم (در حالیکه ماشین داشت چرخ آخرش را میزد) و ماشین آن طرف جاده پرت شد...
🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید:
https://www.aparat.com/v/mwq9K
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۳_قسمت_۲۲
#حسین_رادی
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان:
(گزیدهای از قسمت بیست و دوم فصل سوم)
🔸پدرم را دیدم میگفت: خدایا من تا به حال هیچ چیزی ازت نخواستم، هر کار خیری انجام دادم فقط برای رضای خودت بوده، هیچ چیزی نمیخوام فقط میخوام پسرم را برگردانی.
🔸میرفتم سمت مادرم مثل پدرم گریه میکرد، کار میکند و گریه میکند؛ وقتی گریههای پدرم تمام شد به مادرم زنگ میزد که بگذار شیر بیارم و انواع میوه را مادرم آب میگرفت از دستگاه میدادند میخوردم.
🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید:
https://aparat.com/v/XdEg0
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۳_قسمت_۲۲
#حسین_رادی
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان:
(گزیدهای از قسمت بیست و دوم فصل سوم)
🔸دکتر به پدرم گفت: ببینید چند وقته اینطوریه از آن موقع تا الان دریغ از نیم درصد بهبودی، اتفاقی نیفتاده این الان با سنگ چه فرقی دارد؟ به پدرم گفت آقای رادی بیا تا اعضایش سالم است اهدا کنید که آن دنیا باقیات صالحات باشه، پدر و مادرم قبول نکردند...
🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید:
https://aparat.com/v/rdMxJ
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۳_قسمت_۲۲
#حسین_رادی
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان:
(گزیدهای از قسمت بیست و دوم فصل سوم)
🔸آن همراه گفت: چرا نگرانی، چرا میترسی؟ مگر تو گرما را حس میکنی!
از او سئوال میکردم چرا شرایط شون اینطوری هست؟ چرا اینها را عذاب میدید؟
گفت: چرا میخواهی بدانی؟
گفتم: میخواهم بدانم که وقتی برگشتم مسجد رفتم، خانه رفتم به دوستانم بگم آن دنیا اینطوریه هر کس کار بدی انجام بده صد برابرش آنجا عذاب خواهد شد...
🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید:
https://aparat.com/v/3LCGi
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۳_قسمت_۲۲
#حسین_رادی
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان:
(گزیدهای از قسمت بیست و دوم فصل سوم)
🔸کسی که نمیدانم فرشته یا چه موجود دیگری بود
گفت: واقعاً به یقین رسیدی؟ (چون قبلاً دعا می کردم آن دنیا را ببینم)
گفتم: میخوام برم خانه خدا، گفت: دوست داری بری مکه؟ گفتم: بله
سه بار گفت: یقین داری، باور داری؟
🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید:
https://aparat.com/v/fkFJx
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۳_قسمت_۲۲
#حسین_رادی
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان:
(گزیدهای از قسمت بیست و دوم فصل سوم)
🔸گفتم خدایا شکرت، دارم از تشنگی میمیرم، صحرا ، بیابان ، هیچ کس نیست که به من آب دهد، از شدت تشنگی خواستم خاک را ببرم جلوی دهانم بخورم بلکه تشنگی برطرف شود، خاک تبدیل به آب شد روی زمین ریخت
گفتم خدایا چه کار کنم؟
انگار هوایی، حلقهای، مثل همان فرشته که شبیه شیشه یا پنبه بود حالتش، دور پایم پیچ خورد حس کردم از زمین جدا شدم...
حس کردم پاهایم روی زمین نیست...
🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید:
https://aparat.com/v/QjOtA
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۳_قسمت_۲۲
#حسین_رادی
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان:
(گزیدهای از قسمت بیست و دوم فصل سوم)
🔸 گفتم میخوام بدونم وقتی برگشتم جایگاهم نزد خدا کجاست؟ گفت: چرا میخواهی ببینی؟ گفتم میخوام بدانم چون اگر جایگاهم خوب است همین رویه را ادامه بدهم
گفت: باید بهت بگم که خیلی چیزها را نباید بگی وقتی برگشتی و اگر میخواهی بگویی به اهل یقین بگو...
🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید:
https://aparat.com/v/TrDcs
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۳_قسمت_۲۲
#حسین_رادی
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links
فصل: سوم
قسمت: بیست و دوم
عنوان: پدر
مهمان: آقای حسین رادی
تهیه کننده و مجری: عباس موزون
🎬 در آپـــــــارات ببینیــــد (بخش اول)
🎬 در آپـــــــارات ببینیــــد (بخش دوم)
📺 در تلوبیـــــون ببینیـد
🔊 از ایران صدا بشنوید (صوتی)
⬇️ دانلود با حجم کم در کانال سروش (بخش اول)
⬇️ دانلود با حجم کم در کانال سروش (بخش دوم)
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۳_قسمت_۲۲_بخش_۱
#فصل_۳_قسمت_۲۲_بخش_۲
#حسین_رادی
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔️ @abbas_mowzoon
🆔️ @abbas_mowzoon_links