eitaa logo
اشعار عباس تافته
566 دنبال‌کننده
30 عکس
21 ویدیو
1 فایل
مهمان چشم های شما هستم...
مشاهده در ایتا
دانلود
🔹 قسمت هفتم از « چرا زیباست؟ »🔹 «کس را به خیر و طاعت خویش اعتماد نیست آن بی‌بصر بود که کند تکیه بر عصا...» 🔰 پشت گرم بودن به کارهای خیر و طاعات مثل تکیه دادن نابینــا به عصاست. همان‌قدر سست و شکننده! افزون بر ایهامی که در واژۀ بی‌بصر وجود دارد(نابینا و بی‌بصیرت) زیبایی دیگری نیز در بیت جلوه‌گری می‌کند! 🔸سعدی بالاتر در همین قصیده می‌آورد: «افتادگانِ شهوتِ نفسیم، دست گیر ارفق بمن تجاوز واغفر لمن عصا!» یعنی آسان بگیر به کسی که زیاده روی کرد و مورد رحمت قرار بده کسی را که عصیان کرد. ⏳ عصا: عصیان کرد. با توجه به این قرینه، عصا هم ایهام دارد! آن بی‌بصر بود که کند تکیه بر عصا: ۱_آن نابیناست که بر عصا تکیه می‌کند ۲_تنها بی‌بصیرت است که به اعمال نیکویش که در حقیقت جز عصیان نیست تکیه می‌کند! ✍🏻 @abbas_tafteh
"یا فاتح" خروش کردی و دنیا ز قعر خواب در‌آمد خیال واهی فرعونیان سراب در آمد ز کوله‌بار فلک سهم تو سعادت محشر برای دشمن تو قرعۀ عذاب درآمد زمانه خون دلت را به شیشه کرد؟ غمی نیست! که از دهانۀ این شیشه‌ها شراب در آمد! زدی کنار نقاب کج حقوق بشر را سپس تعفن صهیونی از نقاب در آمد شهادتی که در آن‌دم سماعِ عشق توان کرد دعای خسته‌دلان بود و مستجاب در آمد ... به جسم کودک خونین خود نگاه می‌انداخت به شوق گفت: غمی نیست...مرد از آب در آمد! @abbas_tafteh 🇮🇷
"یا جبّار" از مستی شراب بیا بیرون! از فکر انقلاب بیا بیرون ای گرگِ برّه‌پوش، ادا تا کِی؟ از پشت این نقاب بیا بیرون خر داغ می‌کنیم در این وادی از شهوت کباب بیا بیرون! مرگ آمده‌ست پشت در خانه‌ت ای خانه‌ات خراب! بیا بیرون! خوکِ پلید! جرئت اگر داری از عمق منجلاب بیا بیرون! حالا تو و جهنم موشک‌ها مَردی؟ از این عذاب بیا بیرون! ... جولانِ کرکسانِ جهان تا کِی؟ ای پنجۀ عقاب، بیا بیرون! @abbas_tafteh 🇮🇷
"یا شریف" نسب؟ شکوه! نشان؟ معرفت! مدال؟ شرف! جواب: مردم ایران‌زمین! سوال: شرف؟ وطن‌پرستی ما از حلال‌زادگی است به خلق می‌رسد از نطفۀ حلال شرف! به آن زبان که نمک ریخت زخم میهن را هزارمرتبه دارد زبانِ لال شرف حرامزادگی دشمنان عجیب نبود خدا نداده به یک مشت آشغال شرف! زدند سور به شیطان که لااقل دارد سگش به قاتل اطفال خردسال شرف! @abbas_tafteh 🇮🇷
"یا کافی" کمتر به سفلگان جهان از شرف بگو با گاوهای سر‌به‌هوا از علف بگو! اول نقاب "دلقکی‌"ات را به رخ بکش بعدا میان جنگ به خود "بی‌طرف" بگو! وقتی که پای غیرت و مردانگی رسید گر جا زدم بیا و به من ناخلف بگو در دشت آتشی که شرر پر نمی‌زند ای دوست! بار پنبه ببر، لاتخف بگو* با ما که "م‍َن یَمُت یَرَنی" آرزوی ماست از وعدۀ حقیقی شاه نجف بگو! *در دشت آتشی که شرر پر نمی‌زند ما پنبه می‌بریم به امید لا تخف (بیدل) @abbas_tafteh 🇮🇷
"یا مُهَیمِن"🌹 دهن گشودم و گفتم، دهن‌فروش نبودم! بساط هرزه به پا بود، تن‌فروش نبودم خدا گواست که من نان به نرخ روز نخوردم خدا گواست که هرگز سخن‌فروش نبودم نگو بساط خیانت نبود، بود! ولی من به لطف نطفۀ پاکم وطن‌فروش نبودم به زخم هموطنانم نمک نریختم از طعن اگر شهید می‌آمد کفن‌فروش نبودم هزار شکر رگ غیرتم دوباره ورم کرد میان گرمی بازار زن‌فروش نبودم! @abbas_tafteh 🇮🇷
"یا قاهر" 🇮🇷 آن‌قدر گریه کرده‌ام از غم، مشوشم آن‌قدر داغ دیده‌ام انبار آتشم از خون من هزار گل سرخ، سبز شد زیتون سر بریدۀ باران ترکشم از خون دوات ساخته‌ام، از زمین ورق در گوش‌ ظلم یکسره فریاد می‌کشم کودک کشانِ جنگ طلب، مرگ بر شما! نه اهل چشم‌پوشی و نه اهل سازشم باکی ازین مسیر پر از آتشم مباد سوگند بی‌گناهی خون سیاوشم سر را کلاه‌خود کنم ، سینه را سپر روزی که در مقابله شمشیر می‌کشم جایی برای محو شدن دست و پا کنید تا دست من نرفته به پیکان آرشم... @abbas_tafteh 🇮🇷
هدایت شده از انجمن ادبی آغاز
بیست‌ و نهمین جلسه انجمن ادبی آغاز بین هاشمیه ۲۰و۲۲ حوزه هنری انقلاب اسلامی شنبه ها ساعت ۱۶:۳۰ درخدمتیم ❤️ روز جلسه رو دقت کنین ❤️ 🆔 @anjoman_adabi_aghaz ♨️
سی‌اُمین جلسه انجمن ادبی آغاز بین هاشمیه ۲۰و۲۲ حوزه هنری انقلاب اسلامی شنبه ها ساعت ۱۶:۳۰ درخدمتیم ❤️ روز جلسه رو دقت کنین ❤️ 🆔 @anjoman_adabi_aghaz ♨️
«یا باب‌الحوائج» با حال مناسب بخوانید... شنید درددلت را کسی جواب نیاورد... اگرچه کودک شش‌ماهه بود، تاب نیاورد علی به دست حسین است، آه... حرمله رحمی به قرص ماه سرِ دست آفتاب نیاورد حساب تیر چرا به گلوی نازکش افتاد؟ چرا کسی سخن از محشر و حساب نیاورد؟ چه می‌شد اینکه بگویند راویان مَقاتل که دشمنت مثلا تیر جای آب نیاورد! که خیزران به لبان تو هیچ‌گاه نخورده که هیچ‌کس سخن از مجلس شراب نیاورد! که در میانۀ گودال، سنگ و نیزه و شمشیر کسی به نیت افزودن ثواب نیاورد! چه می‌شد اینکه بگویند راویان مَقاتل مخدرات تو را شمر با طناب نیاورد... ... سخن به روضه چرا وا کنم؟ حسین، علی را ز شرم روبه‌روی خیمۀ رباب...
"عَلی الدّنیا بعدك العَفا..." چشمان خون‌گرفته و شمشیر صد گروه در شرح ماوقع چه بگویم؟ فَقَطَّعوه... شد قبضه‌قبضه پیکر آن‌کس که دشمنش می‌شد فقط به دیدنش از ترس قبض روح! برخیز و باز «اشهد أنَّ علی...» بگو فخرِ مؤذنانِ اذان‌های باشکوه بعد از تو کوه کرببلا دل‌شکسته شد از سختی مصیبتت آتش گرفت کوه آمد حسین و دید که از خیل اسب‌ها... ..... مولا چنان شکست، گمان می‌کنم رسید بالای پیکر علی‌اکبر به سن نوح...
"فَقَطَّعوهُ بسُیوفهم ارباً اربا" برای ماتم تو دست به دعا برداشت حسین بعد زمین‌خوردنت عصا برداشت شکسته‌های تو را جمع کرد‌...افاقه نکرد به خیمه رفت پس از مدتی، عبا برداشت هزار بار دلش سوخت، پشت او تا شد هزار بار که از ریگ‌ها تو را برداشت به نیزه زخم به پهلوی تو زدند، ای وای چقدر پیکر تو زخم آشنا برداشت... چنان سراسر دشت از حضور تو پر شد که بوی سیب تو را کل کربلا برداشت برای گریه‌کنانت بس است این مصرع حسین جسم تو را آه... بارها برداشت...