ماه آذر
ماه آذر ، ماه جشن رنگهاست
صفحه ، صفحه ، شهرت ارژنگهاست
رعد و برق و سایه ابر و خزان
باد و باران ، زینت آهنگهاست
ماه عشق است و وصال است و قرار
ماه شرح سینه دلتنگهاست
ماه صلح است و صلاح و آشتی
ماه پایان جدال و جنگهاست
ماه جاری گشتن رود زلال
در میانش رقص غَلت سنگهاست
آذر است و ماه پایان فراغ
رفتن یک روزه فرسنگهاست
چیدن انگور آویزان به تیر
ماه محصول خوش *آونگهاست
شعر از : #عباس_دمیرچی
*آونگ : نخی که با آن انگور یا میوه دیگر را جهت نگهداری تا فصل پاییز از تیر سقف آویزان میکنند .
@abbasdamirchi
شب خرداد هم ، یلداست بی تو
تب مرداد ، در سرماست بی تو
چه فرقی میکند شب یا که روز است
رخ خورشید ، ناپیداست بی تو
بیا و رخ نما ای آفتابم
گلستان نیز نازیباست بی تو
کنار مردمِ بسیارم ، امّا
دلم تنهاترین ، تنهاست بی تو
شعر از : #عباس_دمیرچی
اللهم عجل لولیک الفرج
@abbasdamirchi
چیلله گجه سی گّل بیزه تا عومروم اوجالسون
خوشلوق چکلیب صبحه کیمی، غملر آزالسون
قیش گَلدی و قار یاقدی ، سویوق چاتدی اتاقه
گَل قویما وفا ایستیسی بیر لحظه آزالسون
بلبل ایوینی باد خزان ییخدی ، یوموردی
قویما قاناتی برگخزان گونه ، سارالسون
نوروز اولاجاق ، بهمن و اسفند ، گدندی
بیچاره زغالین اوزی قوی قالسی قارالسون
شعر از : #عباس_دمیرچی
@abbasdamirchi
بیا به خانه ما ، هندوانه قسمت کن
ز شعر حضرت حافظ ، ترانه قسمت کن
دلم گرفته بیا ، شوق دیدنت دارم
برای بارش باران ، بهانه قسمت کن
به روی کُنده زانو ، سرم به درد آمد
برای گریه ام اینک ، تو شانه قسمت کن
در این بلندی یلدا ، گره ز مو بگشا
مسیر مبهم شب را ، نشانه قسمت کن
بساط و نقل و نباتی اگر نبوده و نیست
بیا و شهد حضورت شبانه قسمت کن
به دور کرسی مهرت ، بگیر فال مرا
صفای صحبت خود ، عاشقانه قسمت کن
انار مهر و محبت ، بیار و در این جمع
تعلّلی نکن و دانه دانه قسمت کن
در این سراچه غمها ، بیا و از سَرِ لطف
بپاش بذر امید و جوانه قسمت کن
بگیر دلهره و اضطراب و تشویشم
سرور و شور و شعف ، جاودانه قسمت کن
خزان رسید وزمستان دمید و برف آمد
بر این تلاطم دریا ، کرانه قسمت کن
شعر از : #عباس_دمیرچی
@abbasdamirchi
13.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
توفیقی حاصل شد تا در اجتماع میلیونی و بی نظیر مردم تهران برای تشییع سردار سلیمانی عزیز ، ابیاتی از سروده ام در این خصوص را در میدان آزادی بخوانم .
فیلم تهیه شده از طریق دستگاه گوشی همراه توسط دوست عزیزم حاج محمدآقای دمیرچی در میان ازدحام جمعیت است که از کیفیت مناسبی برخوردار نیست .
سلیماندی ؛ بوجور قانه بویاندی
بو سلطاندی که مظلومانه یاندی
سالوب میخانه عشقه هیاهو
شراب نابیدی ، دوشدی جالاندی
توکوپدور قانینی دشت بلایه
دییب لَر عاشقین ، امضاسی قاندی
پراکنده اولوب صحرایه جسمی
آدی قاسم دی و اکبر نشاندی
اولوبدی حضرت زینب (س) فداسی
سینوب قامت ، عَلَم یاتدی ، اماندی
چکردی حسرت فیض شهادت
که قرخ ایل اشتیاقی ، داستاندی
شهید اولدی سرافرازانه سردار
شهید کربلایه میهماندی
یاتوب آرام ، عباس علمدار
نه اولدی ، گوئیا ختم جهاندی
جگرلر قان اولوب ، هجران غمینده
قَلَمدَه یازماقا چوخ ناتواندی
قاچوب پنهان اولوب روباه مکار
گورور کی سینه میز آتش فشاندی
شاعر : #عباس_دمیرچی
@abbasdamirchi
شعر سروده شده در زمان دریافت نشان ذوالفقار توسط سردار سلیمانی
_____
ای تیزی ذوالفقار ، سردار
فرمانده بی قرار ، سردار
جان برکفِ خطِ جنگ و پیکار
سرلشگر باوقار ، سردار
ای تشنه شربت شهادت
ای در صف انتظار ، سردار
از سفره انقلاب ، سهمی !
بر چهره ات آشکار ، سردار
تکفیری و داعشی مزدور
از دلهره ، در فرار ، سردار
از قامت سبز تو ، قیامت...
برپا شده ای سوار ، سردار
لبخند تو در کنار یاران
دل میبَرَد ای نگار ، سردار
آزاد شده بصره و بغداد
از فتنه بی شمار ، سردار
نازم به مدال ذوالفقارت
ای مایه افتخار ، سردار
شاعر : #عباس_دمیرچی
@abbasdamirchi
آتشی بر جان ما انداختی
غیرت ما را مگر نشناختی ؟!
ای شغال زرد موی حیله گر
خبط کردی ، کار خود را ساختی
کرده ای صدها قمار و برده ای
در قمار آخری ، بد باختی
از هیاهوی تو ، ما را باک نیست
کوه را ترس از خس و خاشاک نیست
پاکبازیم و به راه ملک و دین
مهلت و اغماض بر ناپاک نیست
آسمانی شد اگر سردار ما
بر سر و روی تو غیر از خاک نیست
در مصاف شیر ، ای روباه پیر
گشته ای مغلوب و در دستش اسیر
نیست اینجا کشور آل سعود
یاوه گویی بس کن و عبرت بگیر
از فشار حرص و جوش و اضطراب
گفت مظلومِ بهشتی ، رو بمیر
این که دیدی نقطه آغاز ماست
حرف اول از متون راز ماست
ای یزید جانی دنیای شرّ
فرصت تیغ حکایت ساز ماست
نعره موشک به بالای سرت
ذره ای از قدرت اعجاز ماست
ای وجود نحس و ناپاک و پلید
می چکد از دست تو خون شهید
برده ای آرامش از روی جهان
گرگ وحشی مثل تو عالم ندید
ای خوش آن روزی که در صدر خبر
ماجرای محو و مرگت را شنید
**
گاوها را چون که میدوشی مدام
گشته ای ای بیخرد در فکر خام
بر دهانت شهد ریزد او اگر
زهر می گردد ز ما هرلحظه کام
دور شو از ما و گم کن گور خویش
گر نه می سوزی به آتش ، والسلام
شاعر : #عباس_دمیرچی
@abbasdamirchi
تب هجران
بگذار قلم از تب هجران بنویسد
از روز خوش رفته ، دوچندان بنویسد
بگذار بگرید که چه شد فصل جوانی
با اشک غلیظی غم دوران بنویسد
بگذار که در کوچه عشاق بگردد
در پرسش بی پاسخشان ، جان بنویسد
بگذار که تحریر کند حادثه ها را
از زلزله و آتش و طوفان بنویسد
بگذار بداند که کجایند عزیزان
از گمشده ای در قم و تهران بنویسد
بگذار ز اندوه دل خویش بگوید
با شعر بیاراید و نالان بنویسد
از دیدن زردی رخ باغ بهاری
خرداد رها کرده و آبان بنویسد
بگذار که از سادگی صورت و سیرت
بر سینه شان زینت ایمان بنویسد
از دل بسراید که چه شد شور جوانی
فریاد کنان غربت انسان بنویسد
شاعر : #عباس_دمیرچی
تصویری زیبا از دانش آموزان کلاس دوم ابتدایی در سال ۱۳۵۰ در روستای کلنجین❤
@abbasdamirchi
کبوترانه
کبوترانه به دنبال دانه می آیم
اگر چه بال ندارم ، پری است بر پایم
غریب و خسته و تنها ، روان به سویت تا _
در ازدحام حریمت ، دمی بیاسایم
گره به کار من افتاده و امیدم هست
ازین کلاف به هم خورده ، رشته بگشایم
برای راز دلم ، محرمی نبوده و نیست
به پیشگاه تو عرض نیاز بنمایم
سیاه صورت خود را نهم به روی زمین
ز خاک بارگهت اندکی بیارایم
دوای درد دلم را کسی نمیداند
بپیچ با نظری نسخه مداوایم
شعر از : #عباس_دمیرچی
@abbasdamirchi
ای پدر , ای سوره لطف خدا
ای پدر , اسطوره عشق و وفا
درنگاهت , عشق معنا میشود
در سلامت , نور پیدا میشود
نوح طوفانی به وقت چالشم
ای پدر , ای کشتی آرامشم
کوه ایمانی و امید و صفا
دستهایت جلوه دست خدا
من چه گویم از تلاش و همتت
می نگارم جمله ای از غیرتت
شب نیاسودی به فکر روز من
تا به روز آخرین دلسوز من
خواب را بر چشم خود کردی حرام
خسته دیدم من ترا هر صبح و شام
قد رعنای تو شد همچون کمان
در پی آسایش من , بی امان
این خطوط روی پیشانی تو
سطری از غمهای پنهانی تو
شرح صدها محنت و سختی و درد
می شود آیا ترا تفسیر کرد
شاهد عشق است هر موی سفید
قامت لطف است این گونه خمید
در تلاطمها چو کوهی ای پدر
باصلابت , باشکوهی ای پدر
هدیه من بوسه بر پاهای تو
ای فدای قامت رعنای تو
هدیه من بوسه بر دستان تو
کی شوم من غافل از احسان تو
هدیه من بوسه بر پیشانیت
برنشان سجده ایمانیت
هر چه گویم قطره از دریای توست
پای خوشبختی من امضای توست
شعر از: #عباس_دمیرچی
روز پدر بر همه پدران و مردان زندگیتون مبارک .
روح پدران آسمانی غرق در نور و رحمت الهی
@abbasdamirchi
پیغمبر دشت بلا
من زينب و پيغمبر دشت بلايم
من دخت زهرا و علي المرتضايم
بر عشق مولا و برادر مبتلايم
من دستگير و ياور اهل ولايم
زاده كوثرم , صبر را مادرم
**
من راز دار غربت شاه شهيدم
بر كودكان كاروان تنها اميدم
در كربلا گر زهر هجران را چشيدم
جز جلوه هاي ناب زيبايي نديدم
دختر حيدرم , شير نام آورم
**
خون رسول الله به رگهايم روان است
بر قامتم از هيبت حيدر نشان است
نطق گهر بار پدر اندر زبان است
در راه دين چون كوهم و جان پرتوان است
ياس را دخترم , عمه اكبرم
**
در دست دشمن گرچه اكنون من اسيرم
شمشير گر دستم بگيرم همچو شيرم
در پاسداري از ولايت بي نظيرم
اي كاش ميشد در ركابش من بميرم
بر شما ياورم , نازتان ميخرم
***
شعر از : #عباس_دمیرچی
عرض تسلیت به یکایک عزیزان
https://eitaa.com/abbasdamirchi
رهایی
رها شو از خود و از هر چه بند است
تعلق ، هرکدامش یک کمند است
چه تلخی ها ز داروی شفابخش
چه رنجی گاه از لذات قند است
اسیر ظاهری و محو صورت
بگو معنا در این بازار چند است !؟
چه آفتهاست در تمجید بیجا
چه زخمی گاه از داروی پند است
درختی گاه ، کوتاه است و پربار
درختی گاه ، بی بار و بلند است
شکر می ریزد از یک بیت ، گاهی
کتابی گاه ، انبار چرند است
نگاهی میبرد دل گاهی از ما
نگاهی گاه شمشير گزند است .
شعر از : #عباس_دمیرچی
https://eitaa.com/abbasdamirchi