eitaa logo
محسن عباسی ولدی
73.3هزار دنبال‌کننده
7.1هزار عکس
2هزار ویدیو
356 فایل
صفحه رسمی حجت الاسلام #محسن_عباسی_ولدی متخصص | نویسنده | مدرّس 🌱 مسائل تربیتی و سبک‌زندگی‌دینی 🌐 پایگاه‌های اطلاع رسانی: ktft.ir/v 📬 ارتباط با مدیر: @modir_abbasivaladi 📱نشـانی صفحات مجازی حاج‌آقا در پیام‌رسان‌ها: @abbasivaladi
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴 گفت و گوی خواستگاری ◀️ ▶️ ❤️ مجردایی که تو آستانۀ ازدواج هستید و شایدم همین روزا می خواید برید خواستگاری یا میخواد براتون خواستگار بیاد، کمی صبر کنید و حتما فایل پی دی اف زیر رو بخونید، بعد برید برا گفت و گوی خواستگاری! 📝 فایل پی دی اف زیر متن کامل بحث پرسش های خواستگاری هست که توی چند قسمت گذشته نمونه هایی از اون رو براتون گذاشتیم. ✔️ فکر نمی کنیم اشکالی داشته باشه که متأهلا هم بخونن و به دوستاشون یاد بدن که باید چه سؤالایی توی جلسۀ خواستگاری بپرسن. ♦️راستی! کسایی که دوست دارن قسمتای قبلی بحث انتخاب همسر رو بخونن یا گوش بدن، می‌تونن هشتگ رو پیگیری کنن. @abbasivaladi 👇👇👇👇👇
🍃راز قدرت ایمان‌ها در قرآن خدا خواندم سپاهیان طالتون هم پیش از رفتن به میدان امتحان شدند و هم حین رفتن و هم در صحنۀ کارزار با دشمن. امتحان اوّلشان با خود طالوت بود. طالوت، هیمنۀ فرماندهان زمینی را نداشت ساده بود و زاهد. همین جا عده‌ای در امتحان پذیرش ولایت او مهر مردودی خورد به نامه‌شان. امتحان دوم پذیرش فرمان طالوت بود. دستور آمد که آب ننوشید مگر به قدر یک کف دست. جز اندکی از سپاهیان کسی تاب تشنه ماندن را نداشت. خیل عظیمی از سپاه طالوت در این امتحان مردود شدند. وقتی که طالوت و سپاهش با جالوت و لشکرش رو به رو شدند دسته‌ای دیگر، از هیمنۀ لشکر جالوت دلشان لرزید. این جا هم ... طالوتیانی که در امتحان‌های خدا رد شدند کسانی بودند که جانشان را در کف دست گرفته و رو به سوی دشمن می‌رفتند. آقا! تو هم می‌آیی در هیمنه و شکل و شمایل پیامبر، ساده و زاهد. می‌شود از تو بخواهم کمی از دبدبه و کبکبۀ پادشاهان را با خود به همراه بیاوری؟ ما اگر شمایلت را مثل خودمان دیدیم و زیر بار ولایتت نرفتیم، بیچاره می‌شویم. رحم کن به حالمان آقا! می‌ترسم وقتی که آمدی و همه آماده رزم شدیم در مسیر رفتن تا میدان جنگ امتحان شویم. چه بدبخت است کسی که در میانۀ راه از تو جدا شود! اگر تا صحنۀ کارزار با تو همراه شدیم و آن جا قامت ایمانمان شکست چه خاکی به سر بریزیم؟ با این دلشوره‌ها چه باید کرد. باید ایمانمان تنومند شود. ایمان‌های نهالی، تاب این امتحان‌ها را ندارند. کمک کن برای تنومند شدن ایمانمان! شبت بخیر راز قدرت ایمان‌ها! @abbasivaladi
خلاصۀ درس صد و سی و دوم تا صد و چهل و سوم.pdf
حجم: 201.8K
درس صد و سی و دوم تا صد و چهل و سوم ✅ توی این فایل پی دی اف👆، جواب این سؤالات👇رو پیدا می‌کنید: ⁉️تا حالا پای درسای توحید «حضرت یوسف» نشستید؟ ⁉️می‌دونید از نظر حضرت یوسف «جاهل» کیه؟ ⁉️چرا حضرت یوسف به راحتی از خطای برادرانش گذشت؟ ⁉️می‌دونید دعای آخری که از حضرت یوسف نقل شده، چیه؟ @abbasivaladi
🍃یار خوش سلیقه‌ام کاش کسی می‌گفت وقتی که بیایی بساط امتحان‌ها از میان زندگی‌هایمان جمع می‌شود. و می‌گفت نتیجه‌ی امتحان‌های دوران غیبتت به حساب دوران ظهورت هم نوشته می‌شود. من می‌ترسم آقا! امتحان‌های پیش از آمدنت یک جور و امتحان‌های پس از آمدنت طور دیگری ترس دارد. اگر تا آمدنت از عهدۀ امتحان‌ها بر آییم و وقت آمدنت مردود شویم دنیا و آخرت را یکسره و یک جا باخته‌ایم. مگر کم است امتحان‌های پیش از آمدنت. زغال بر افروخته در کف دست است باید بسوزیم و بسازیم تا بیایی. یکی دو روز هم که نیست یک عمر سوختن و ساختن است. بعد از این همه سوختن و ساختن چگونه می‌شود خیال کرد سوختن در آتش جهنّم را؟ فکرش هم آدم را آتش می‌زند که یک نفر عمری تو را صدا بزند که زودتر بیایی و دعایش مستجاب شود و تو بیایی امّا همین دعای مستجاب او بساط رفتن به جهنّم را برایش پهن کند. یک کاش روی زبانم مانده نمی‌دانم بگویم یا نه. هر چه باداباد بگذار بگویم: کاش اگر بناست در امتحان‌های دوران ظهورت مردود شوم در ابتلائات دوره‌ی غیبتت رد شوم سوزش آتش این مردود شدن کمتر است. نه، پشیمان شدم از این کاش. التماس می‌کنم نشنیده بگیر آقا! کاش دیگری را به جای این کاش می‌گویم: کاش اگر بناست در امتحان‌های پس از آمدنت مردود شوم پیش از آمدنت بمیرم. نه، ‌از این کاش هم پشیمان شدم. التماس می‌کنم نشنیده بگیر آقا! کاش دیگری را به جای این کاش می‌گویم: کاش مدد می‌کردی همین حالا درخت ایمانم را به قدری تنومند کنم که در برابر هیچ امتحانی قد خم نکند. تو بهترین‌ها را انتخاب می‌کنی! در میان این کاش‌ها کدام از همه بهتر است؟ یقین دارم که کاش آخر را انتخاب می‌کنی. شبت بخیر یار خوش سلیقه‌ام! @abbasivaladi
🍂بچه ها چقدر مظلومند! ما چقدر ظالمیم!🍂 🍂آقا! چقدر نیرنگ دارد این «خود»ِ خدا شده! برای همۀ عمرمان بهانه تراشیده و برایمان کنار گذاشته تا هیچگاه حتی خیال بچه‌های بیشتر را نکنیم. 🍂یک بار قیافۀ یک مربی دلسوز و عاقل را می‌گیرد و می‌گوید: «تربیتِ یکی، راحت‌تر از تربیت دوتا و تربیت دوتا راحت‌تر از تربیت چندتاست.» 🍂وقتی که می‌بیند در گیرودارِ تربیت تک فرزند مانده‌ام و دارم می‌فهمم که بچه‌ها بازوی تربیت ما هستند می‌گوید: «مگر چند روز در این دنیایی که می‌خواهی خودت را گرفتار بچه‌ها کنی؟» کمی دنبال خوشی دنیا می‌روم 🍂اما وقتی سرم به سنگ می‌خورد و می‌خواهم به هوش بیایم می‌گوید: «تو در خرج خودت مانده‌ای بچه بیاید، مگر آب و نان نمی‌خواهد؟» 🍂ما عقلمان را هم دادیم به دست «خود» کارهایمان را که نگاه می‌کنیم از طنز تلخی که دارد نمی‌دانیم بخندیم یا گریه کنیم. 🍂ما سال‌هاست که تصمیم گرفته‌ایم با عروسک و عکس جای خالیِ بچه‌های دیگر را برای بچه‌هایمان پر کنیم. 🍂کسی به ما نگفت که شما وقتی گرسنه می‌شوید مگر با تماشای نقاشی غذا سیر می‌شوید که بچه‌ها با عروسک و عکس آرام بگیرند؟ 🍂بی‌عقل شدن عاقبتِ کسی است که از دایرۀ ولایت تو بیرون برود و «خود»پرست ‌شود. 🍂«خود» خدا را از زندگی ما برداشت. خودش را گذاشت به جای او. ما را مشرک کرد و دغدغه مندِ رزق و روزی هرچه خدای تو گفت که روزی شما و فرزندانتان را من می‌دهم باور نکردیم. @abbasivaladi
هدایت شده از لالایی خدا
استاد محسن عباسی ولدی0065 baghareh 172-173.mp3
زمان: حجم: 6.75M
۶۵ آیات ۱۷۲ - ۱۷۳ ✅ شنبه ها و چهارشنبه ها، ساعت ۹شب با تشکر از گروه "نسیم قدر" که زحمت اجرای تیتراژ این برنامه رو کشیدن. دوستای خوب لالایی خدا! یادتون نره که هم‌وطنای عزیزِ سیل زده‌مون، هنوز به کمک ما نیاز دارن.💐 @lalaiekhoda
🍃قوّت ایمان‌ها داستان امتحان‌های دوران غیبت و ظهورت داستان نفس‌گیری است. نمی‌دانم چرا تا امروز فقط به امتحان‌های پیش از آمدنت فکر می‌کردم. هر چه بود، غفلت بود. قرآن هم دوای غفلت است. قرآن خواندم و به داستان طالوت رسیدم داستان را خواندم و فهمیدم می‌شود پیش از آمدنِ ولی قبول باشی و پس از آمدنش مردود. حالا دیگر دل‌نگرانی من از امتحان‌های پس از آمدن توست. تو که پیش خدایی و هم‌نشین دائمی‌اش تو که هر چه سؤال داری را از خود خدا می‌پرسی و جواب می‌گیری تو که تا امروز سؤال بی‌پاسخی نداشته‌ای بیا و از خدا بپرس می‌شود به جای امتحان، جان بگیرد؟ هر چند بار که او بگوید، حاضرم. راستش هول امتحان‌های دورۀ ظهورت انتظار این روزهای مرا پر از التهاب کرده. وحشت آن امتحان‌ها شیرینی انتظار را در کامم کم کرده. من با تو همیشه صادق بوده‌ام. حرف دلم این است: من دیگر از آمدنت می‌ترسم. ترسم از آمدن تو نیست از آمدن تو و رد شدن من در امتحان‌هاست. من می‌خواهم به جای امتحان، جان بدهم امتحانی که بناست، ایمان مرا بگیرد هول‌ناک‌ترین امتحان است آن هم پس از سر بلندی از امتحان‌های دوران غیبتت. من خودم را می‌شناسم و قد و اندازۀ ایمانم را می‌دانم. ایمان من آن اندازه تنومند نیست که زیر بار هر امتحانی تاب بیاورد. به امتحان‌های دورۀ ظهورت که می‌اندیشم بی‌اختیار یاد کوفه می‌افتم و کربلا. عدّه‌ای التماس کردند که حسین! بیا ولی وقتی که آمد، گفتند چرا آمدی؟ پیش از آمدن حسین، مؤمن بودند پس از آمدنش کافر شدند و قاتل و من می‌دانم که قاتلان کربلا امروز در قعر جهنّم آرزوی هر لحظه‌شان این است که ای کاش پیش از آمدن حسین، مرده بودند. از کجا معلوم که حال من چونان حال کوفیان نباشد که وقتی نیستی التماس کنم که بیایی و وقتی که آمدی ... حرف زدن در این باره جان سختی می‌خواهد که من ندارم. ایمانم را قوت بخش تا از هول امتحان‌های دوران ظهورت رها شوم. شبت بخیر قوّت ایمان‌ها! @abbasivaladi