eitaa logo
محسن عباسی ولدی
55.9هزار دنبال‌کننده
5.7هزار عکس
1.7هزار ویدیو
349 فایل
صفحه رسمی حجت الاسلام #محسن_عباسی_ولدی متخصص | نویسنده | مدرّس 🌱 مسائل تربیتی و سبک‌زندگی‌دینی 🌐 پایگاه‌های اطلاع رسانی: ktft.ir/v 📬 ارتباط با مدیر: @modir_abbasivaladi 📱نشـانی صفحات مجازی حاج‌آقا در پیام‌رسان‌ها: @abbasivaladi
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃قربانت شوم! تو که تنها عدل نداری، فضل هم داری و من هر جا که باشم به خانۀ فضل تو پناه می‌برم. 🍃می‌خواهم از تو فرار کنم امّا هر چه می‌دوم و می‌گردم، جایی را نمی‌یابم که در برابر غضبت، پناهم باشد و باز به دامان تو بازمی‌گردم و به ریسمان رحمت و مغفرت تو چنگ می‌زنم. 🍃من بندۀ فراری‌ام: از تو به تو؛ از غضبت به مغفرتت؛ از عِقابت به کرمت و من گمانی جز این ندارم که تو بنده‌هایی را که از عدلت به فضلت پناه می‌آورند، پناه می‌دهی و آنها را به عدالت‌خانۀ خویش بازنمی‌گردانی. 🍃 گمان من همیشه همین بوده و می‌‌دانم از کسانی که به تو گمان خوش دارند، خواهی گذشت. 📚قصّۀ من و خدا "قصّۀ واژه‌هایی که بوی ابوحمزه گرفتند" ۸ @abbasivaladi
🍃خدای عزیزم! من که قدر و قیمتی ندارم! امّا تو دریای فضلی. می‌شود مرا در این دریا غرق کنی؟ 🍃من فقیرم و محتاج بخشش تو. کشکول این فقیر بیچاره را با مرواریدهای عفو خویش پر کن و دست خالی برمگردان. 📚قصّۀ من و خدا "قصّۀ واژه‌هایی که بوی ابوحمزه گرفتند" ۹ @abbasivaladi
🍃خدای من! جرأتی که من در مقابل تو دارم، در برابر مخلوقاتت ندارم. زیرا آنها با کوچک‌ترین اشتباه، نفس کشیدن را هم برایم حرام می‌کنند. 🍃امّا حلم تو را که می‌بینم، جرأتم جان می‌گیرد. گناهانی را که پیش چشم تو مرتکب میشوم، از بی‌مقدارترین مردم هم حیا میکنم اگر ببینند. امّا از بس گناه کردم و پوشاندی گویا شرم و حیا از قاموس زندگی‌ام خط خورده. 📚قصّۀ من و خدا "قصّۀ واژه‌هایی که بوی ابوحمزه گرفتند" ۱۰ @abbasivaladi
🍃پرودگار من! آنچه از شرح حالم برای تو گفتم، جایگاه بنده‌ای را به تصویر می‌کشد که در هجوم سختی‌ها به تو پناه آورده‌ و پس از بارها رانده شدن از دیگران، به کرم تو امید بسته. 🍃تو خود به احسان و نعمت‌های خویش عادتم داده ای که اینگونه با آن، انس گرفته‌ام. اگر روزی از شراب طهورِ رحمت و کرم تو ننوشم، می‌میرم. 🍃من تو را بخشنده‌ای می‌دانم که هر چه می‌بخشی، گنج مغفرتت آب نمی رود و خزانۀ فضلت کم نمی آید و دریای رحمتت، قطره ای نمی کاهد. 📚قصّۀ من و خدا "قصّۀ واژه‌هایی که بوی ابوحمزه گرفتند" ۱۱ @abbasivaladi
🍃 آرزوهای طول و دراز و فراوان ما پشت هم صف کشیده اند و در انتظار نگاه لطف تو به سر می‌برند. 🍃ما امید بسته‌ایم به تو، نه امیدهای کوچک. اندازۀ امیدهای ما، بیش از آن که با اندازۀ خودمان تناسب داشته باشد، با عظمت تو سازگار است. 🍃ما گناه کرده ایم؛ امّا در حین گناه، امید داشتیم که تو آن را از دیدگان مردم می‌پوشانی. 📚قصّۀ من و خدا "قصّۀ واژه‌هایی که بوی ابوحمزه گرفتند" ۱۲ 👇تهیه کتاب👇 🌐https://ketabefetrat.com @abbasivaladi
🍃ای کسی که می‌بخشی و زیاد هم می‌بخشی! تو با نور خویش، راه را از بیراه جدا کردی برایمان. 🍃سایۀ فضلت را بر سرمان گستردی، هرچه بیشتر و افزونتر، تا مبادا دست نیاز به سوی کسی دراز کنیم. 🍃صبح و شامِ ما با نعمت‌های تو به سر می‌شود لحظه‌ای نیست که ما باشیم و غرق نعمت تو نباشیم. 📚قصّۀ من و خدا "قصّۀ واژه‌هایی که بوی ابوحمزه گرفتند" ۱۳ 👇تهیه کتاب👇 🌐https://ketabefetrat.com @abbasivaladi
🍃خدایا! تو با دانه‌های محبّتی که برای کبوتر دلمان پاشیدی، بساط دوستی با ما پهن کردی، امّا ما آن را به سنگ‌های گناه فروختیم و با طوفان هوای نفس، دانه‌های محبّت تو را پس فرستادیم. 🍃هر روز و هر دم، از آسمان لطف تو بر سر ما باران خیر می‌بارد؛ امّا از آتشفشان وجود ما به آسمان رحمت تو شرّ، فوران می‌کند. 📚قصّۀ من و خدا "قصّۀ واژه‌هایی که بوی ابوحمزه گرفتند" ۱۴ 👇تهیه کتاب👇 🌐https://ketabefetrat.com @abbasivaladi
🍃خوش به حال کسی که شغلش یاد توست و جز یاد تو کاری ندارد. خدایا! ما را شب و روز مشغول ذکر خویش کن. خشم تو بی جانمان میکند. امان ببخش ما را از خشم جان‌ستانت. 🍃خدایا! حتّی خیال عذاب تو، انسان را می‌سوزاند. پناهمان باش از عذاب سوزانت. رزق و روزی ما را موهبتهای خویش قرار بده، نه حرمان و تهیدستی از فیض. 📚قصّۀ من و خدا "قصّۀ واژه‌هایی که بوی ابوحمزه گرفتند" ۱۵ @abbasivaladi
🍃بزرگ‌ترین و بدیهی‌ترین ادّعای هر انسانی، بودن است؛ بی‌تو بودن، عین نیستی است. کسی که بی تو ادّعای هستی می‌کند، دروغگوی بزرگی است. 🍃راه اگر به تو منتهی نشود، بیراهه است. کسانی که بی ‌تو نفس می‌کشند، لحظه‌هایشان را در گمراهی سپری می‌کنند. 🍃تو بزرگ‌ترین سرمایۀ هر انسانی. تو بی منّت در اختیار همه‌ای. چه زیانی روشن‌تر از این که انسان، چنین سرمایه‌ای را خودش از خزانۀ وجودش بیرون کند. 📚قصّۀ من و خدا "قصّۀ واژه‌هایی که بوی ابوحمزه گرفتند" ۱۶ 👇تهیه کتاب👇 🌐https://ketabefetrat.com @abbasivaladi
🍃الهی! نکند از آنهایی باشم که پس از یک عمر عبادت، شرک، درو می‌کنند و با کفر از دنیا می‌روند. خودت زندگی مرا در ایستگاه خیر، متوقّف کن. 🍃وجود حقیری دارم و ظرف تحمّلم کوچک است! از یک سو نگران دنیا هستم و از سویی دغدغۀ آخرت دارم، خودت به یاری‌ام بیا و مرا از این نگرانی‌ها و دغدغه‌ها خلاص کن. 🍃سرپرست حقیقی من تویی، که مولایی مهربان و رفیقی شفیقی. من به تو عادت کرده‌ام، نکند در این دنیا کسی را بر من مسلّط کنی که با مهربانی، قهر کرده و با شفقت، غریبه باشد! 📚قصّۀ من و خدا "قصّۀ واژه‌هایی که بوی ابوحمزه گرفتند" ۱۷ 👇تهیه کتاب👇 🌐https://ketabefetrat.com @abbasivaladi
🍃خداوندا! تو خود معلّمم باش و کار خیر و راه خیر را به من بفهمان. امّا فهمیدن، کافی نیست توفیق عمل اگر نباشد، فهمیدن، بار گرانی می‌شود و تاوان مضاعفی خواهد داشت که من توان کشیدن آن را ندارم. فهم بی‌عمل، حجاب روی حجاب است. پس خودت توفیق عمل به آنچه به من الهام میکنی، عطا فرما. 🍃 گاهی شب که می‌رسد و از دنیا جدا می‌شوم، عظمتت بیدارم میکند و لرزهای شیرین وجودم را میتکاند. امّا روز که رو به دنیا سرازیر می‌شوم، غفلت، امانم نمی‌دهد و نسیان دامانم را می‌گیرد و ترس تو از دلم بیرون می‌رود. 🍃بیا و منّت بر سر بنده‌ات بگذار و خشیت خویش را در دل سیاه شب و در قلب روشنای روز، روزی‌ام کن و تا وقتی که نفس می‌کشم، لحظه‌ای این خشیت را از دلم بیرون نکن، ای خدای عالمیان! 📚قصّۀ من و خدا "قصّۀ واژه‌هایی که بوی ابوحمزه گرفتند" ۱۸ 👇تهیه کتاب👇 🌐https://ketabefetrat.com @abbasivaladi
🍃آقای من! نگو مرا از درگاه لطفت رانده‌ای و از وادی بندگی دور افکنده ای که به این روز افتاده‌ام! من که باور نمی‌کنم! 🍃می‌دانم هر چه تو کوتاه آمدی، من گستاخ‌تر شدم و حقّت را سبک‌تر شمردم، امّا تو که نمی‌خواهی به خاطر گستاخی من، فاصلۀ مرا از خودت به نهایت برسانی؟ 📚قصّۀ من و خدا "قصّۀ واژه‌هایی که بوی ابوحمزه گرفتند" ۱۹ 👇تهیه کتاب👇 🌐http://ketabefetrat.com @abbasivaladi
🍃خدای من! تو به حلم خویش مهلتم دادی و به ستّاریت خویش، پرده بر گناهم انداختی، به قدری این کار را ادامه دادی که گویا از من غافلی و حواست نیست که من گنه‌کارم. 🍃گناه، در همین دنیا هم چوب دارد؛ امّا تو به قدری از چوب زدن بر من چشم پوشیدی که گویا به جای این که من از تو شرم داشته باشم، تو از من خجالت می‌کشی. اگر از این همه مهربانی بمیرم، جا دارد. 📚قصّۀ من و خدا "قصّۀ واژه‌هایی که بوی ابوحمزه گرفتند" ۲۱ 👇تهیه کتاب👇 🌐http://ketabefetrat.com @abbasivaladi
🍃قسم به عزّت تو! (که هر چه عزّت است، نزد توست)، اگر مرا از در خانه‌ات برانی و در به رویم ببندی جایی نخواهم رفت؛ هیچ جا. مگر جای دیگری هم هست؟ 🍃می‌نشینم و تا ابد نازت را می‌کشم، تا در را به رویم باز کنی و من یقین دارم که باز می‌کنی. آخر دلم گواه است که تو چقدر کریمی. 🍃تو را که شناختم، به کرَم شناختم و می‌دانم که رحمت تواندازه ندارد که تمام شود. 📚قصّۀ من و خدا "قصّۀ واژه‌هایی که بوی ابوحمزه گرفتند" ۲۲ 👇تهیه کتاب👇 🌐http://ketabefetrat.com @abbasivaladi
🍃خدایا ! مرا بالا ببر تا به رتبۀ توبه برسم، توبه به سوی تو. 🍃 چشمۀ چشمانم خشکیده، آسمان چشمانم را ابری کن. تا مرهمی باشد بر جراحات ترَک خوردۀ روح کویری ام. 🍃به قدری امروز و فردا کردم و با آرزوهای طول و دراز، راه را طی نکردم که عمرم به طوفان فنا پیموده شد. 📚قصّۀ من و خدا "قصّۀ واژه‌هایی که بوی ابوحمزه گرفتند" ۲۳ 👇تهیه کتاب👇 🌐https://ketabefetrat.com @abbasivaladi
🍃آقای من! اگر چه من از ترس این همه عذاب که گوش به زنگ و چشم به راه من است، گریه می‌کنم، ولی تکیه‌گاه من در این دنیا و آن دنیا تویی و من به تو و رحمت تو اعتماد دارم. 🍃 من به تو امید بسته ام و کار دنیا و آخرتم را به تو سپرده‌ام. 🍃در میان این همه ترس و واهمه، خودم را به رشتۀ رحمتت بسته‌ام تا هر جا رحمتت رفت، من همان جا باشم. خانه، خانۀ رحمت توست که هر که را خواهی، در آن جای می‌دهی. 📚قصّۀ من و خدا "قصّۀ واژه‌هایی که بوی ابوحمزه گرفتند" ۲۴ 👇تهیه کتاب👇 🌐http://ketabefetrat.com @abbasivaladi
🍃آقای من! در چشمم رونق بازار همگان رو به کسادی رفته. دلم برای کسی غیر از توشوق تپش ندارد. 🍃جز بیم و هراسی که از ابّهت مقام تو در دل دارم، ترس، راه خود را بر وجودم بسته می‌بیند. 🍃چشم طمع از دستان همه برگرفته و نگاه امیدم تنها به آستان کرم تو دوخته شده. همین امید است که مَرکَب من برای آمدن به سوی تو شده و چه مرکب خوش رکابی! 📚قصّۀ من و خدا "قصّۀ واژه‌هایی که بوی ابوحمزه گرفتند" ۲۵ 👇تهیه کتاب👇 🌐http://ketabefetrat.com @abbasivaladi
🍃ای آن که دستان امیدم به دامان کرم تو چنگ زده! ای کسی که هر چه می‌خواهم، برای رسیدن به توست! تو منتهای حاجات منی. 🍃گناهان، میان من و تو دیوار می‌کشند و مرا از خانۀ طاعت تو بیرون می‌کنند. پیش از آن که دیوار گناهان، میان من و تو فاصله بیندازد، تو میان من و گناه، دیواری به بلندای زمین تا آسمان بالا ببر. 📚قصّۀ من و خدا "قصّۀ واژه‌هایی که بوی ابوحمزه گرفتند" ۲۶ 👇تهیه کتاب👇 🌐https://ketabefetrat.com @abbasivaladi
🍃من اگر درِ خانۀ تو را می‌کوبم و حاجاتم را در طَبَق دستان لرزانم می‌گذارم و تقدیم به تو می‌کنم، از آن روست که تا یاد دارم به گونه‌ای با من رفتار کرده‌ای که امیدم به یأس مبدّل نشود. 🍃تو خدایی و خدایی می‌کنی و کسی برای تو تکلیفی معیّن نمیکند و بر تو حکمی نمی‌راند. ای تنها خدای هستی! هیچ کس شریک خدایی ات نیست، امّا خودت بر خودت واجب کرده‌ای که بر بندگان مهر بورزی و باران رحمتت را دم به دم بر سرشان بباری. 📚قصّۀ من و خدا "قصّۀ واژه‌هایی که بوی ابوحمزه گرفتند" ۲۷ 👇تهیه کتاب👇 🌐https://ketabefetrat.com @abbasivaladi
🍃آقای من! این که در پیشگاه تو ایستاده، بنده‌ای است که دست نیازش را لحظه‌ای از آسمان لطف تو پایین نیاورده. بنده‌ای که با تمام وجود، یقین دارد خلقت کائنات، از آنِ توست و کار عالمیان به دست تو. تو برتری و والا، ای پرودگار عالمیان! 🍃آقای من! می‌بینی بنده‌ات را که چگونه رقّت بار، پشت در خانه‌ات ایستاده؟ سر به دیوار خانه گذاشته، ایستاده و نمیرود؛ چون جای دیگری ندارد که ندارد که ندارد، او نادار و محتاج توست. دعا می‌کند و با دعا درِ خانه را می‌کوبد. 📚قصّۀ من و خدا "قصّۀ واژه‌هایی که بوی ابوحمزه گرفتند" ۲۸ 👇تهیه کتاب👇 🌐https://ketabefetrat.com @abbasivaladi
🍃خدایا! صبر، جان ایمان است و من از آن، بی‌بهره. نه برای طاعت، نه در مقابل معصیت و نه بر مصیبت، صبور نیستم. 🍃گاهی هم که صبر می‌کنم، یک دنیا گله و شکایت به آسمان میفرستم که رخسار صبرم را زشت می‌کند. خدایا! صبری زیبا به من عطا کن که زیبایی‌اش چشم‌گیر باشد. 🍃بارالها! گناه، بُن‌بست‌هایی در زندگی‌ام زده که برون رفتن از آن، جز به توفیق تو میسور نیست. زمان را از دست داده‌ام گشایش کارم را به تأخیر مینداز و راهی برای بیرون آمدن از این بُن‌بست‌ها پیش پایم باز کن. 🍃الهی! از تو می‌خواهم صداقت را روح گفتارم کنی، تا هر چه می‌گویم، همان باشد که میباید. 📚قصّۀ من و خدا "قصّۀ واژه‌هایی که بوی ابوحمزه گرفتند" ۲۹ 👇تهیه کتاب👇 🌐http://ketabefetrat.com @abbasivaladi
🍃خدایا! اگر دلم اسیر محبّتت نباشد، سر به ناکجاآباد می‌گذارد. پس دلم را مالامال از محبّت خویش کن. بنده‌ای که مولا را دوست بدارد ولی از او حساب نبرد، هنوز تا حقیقت محبّت، فرسنگها راه دارد. وقتی دلم را خانۀ محبّت خویش کردی، ترس از خود را هم روزی‌ام کن. 🍃 زبانم را به تصدیق خویش گویا کن و دلم را از گوهر ایمانِ به خود، آکنده کن. نشانۀ صدق محبّت، آن است که غم‌های عاشق همه رنگ محبوب به خود بگیرد. خدایا! دلم را لبریز غم و اندوه خویش کن، مگر می‌شود عاشق بود و شوق لقاء نداشت؟ 🍃الهی! به دلم دستی بکش تا تمام وجودم شوق دیدار تو گردد. 📚قصّۀ من و خدا "قصّۀ واژه‌هایی که بوی ابوحمزه گرفتند" ۳۰ 👇تهیه کتاب👇 🌐https://ketabefetrat.com @abbasivaladi
. #⃣ برای خوندن متنای نمونه کتاب از هشتگ استفاده کنید... ‼️برای تهیه کتاب همراه با تخفیف ویژه تا شنبه ۱۹ اسفند منتظر بمونید. یاعلی✋ .
. 🔹 نمونه صفحات "طعم شیرین خدا" 🔸نمونه صفحات 🔹نمونه صفحات "روضه عقل فرهنگ جنون" ‼️و برای تهیه کتاب همراه با تخفیف ویژه تا شنبه ۱۹ اسفند منتظر بمونید. یاعلی✋ @abbasivaladi .